Tuesday, May 3, 2016

جوابی به نقد آقای سید علی آل داود





جوابی به نقد آقای سید علی آل داود

کینه فقط بارتان را سنگینتر می کند و الهام بخش ناخوشایندی است

اخیراً آقای اردهالی ناشر کتاب "حماسه ی طغیان -  بررسی جنبش نایبیان کاشان بر اساس اسناد"،  نقد آقای "سید علی آل داود" که در مجله جهان کتاب- سال شانزده شماره 1- 2 در مورد این کتاب نوشته  شده بود برای من ارسال کردند.

حقیقتاً خیال نداشتم به مطالبی که در این نقد به آن اشاره رفته بود جوابی بدهم چون قبلاً  ایشان و دیگرانی نظیر ایشان مطالب مشابهی در مورد کتاب "حماسه فتح نامه نایبی" که در سال 1368 و کتاب" طغیان نایبیان" که در همان سال بچاپ رسیده بود در بعضی از روز نامه ها نوشته بودند. ولی چون ناشر کتاب اصرار نمودند که باید جوابی به نوشته آقای سید آل داود داده شود، لذا سعی کردم به اهم مطالب ایشان توضیحاتی بدهم تا خوانندگان گرامی را از سر در گمی که ممکن است اینگونه انتقادات تحریف شده ویک جانبه ایجاد کند خارج سازم.

1- آقای سیدعلی آل داود در ابتدا اشاره به یادداشتها پدر بزرگوار من آقای مهدی آریان پور در "مجله جهان" نو به مدیریت آقای حجازی در سالهای 1337 کرده ونوشته است: " حجازی، مدیر مجله به رغم آن که شخص فاضل و دانشمند بود اما ازحوادث تاریخی قرن ایران وقوف درستی نداشت، بنابر این نوشته های مهدی آریان پور را با همان تفضیل و شاخ و برگی که او می دادعیناً در 12 یا 13 شماره مجله به چاپ رساند . . "

جواب من - آقای حجازی در آن زمان در سنین بالای زندگی خود بسر میبرد و چون خانواده او نسل اندر نسل اهل کاشان و ایشان بیشتر عمر خود را در کاشان گذرانده بود لذا از آنچه در پایان قرن سیزده هجری شمسی در کاشان رخ داده، واقف و مطلع بوده است.

مجله جهان نو یکی از وزین ترین مجلات آن دوران ایران بود و خوانندگان مجله به مطالبی که در آن نشریه درج  می گردید اعتماد واعتقاد داشتند. حال اگر حجازی کاشی که در دوران حیات نایب حسین و فرزند ارشدش یار ماشاء الله در کاشان حضور داشته و بعضی از وقایع گذشته را مشاهده کرده است،  برحسب نوشته نقدکننده، اطلاعی از وقوف وقایع نداشته است! پس می توان نتیجه گرفت که آفای آل داود نیز که ده ها سال پس از نابودی نایبیان متولد شده است و ضمناً خود وخانواده اش نه اهل کاشان بوده ونه در ساکن کاشان بوده اند، و وجه مشترکی با کاشانیان نداشته اند! چگونه خود را چنان مطلع قلمداد می کنند که انسان تصور می کند ایشان عمر نوح داشته و ضمناً وقایع نگار تاریخ ایران یکصد سال گذشته بوده و نظراتشان صد در صد همراه با حقیقت و مستند می باشد!؟

2- نوشته اند: " . . .وثوق الدوله- رئیس الوزایی که نایب حسین و ماشاء الله خان رادستگیر و به دار آویخت . . .  !؟" آقای سید آل داود چرا اشاره نمی کنید که این رئیس الوزرا با امضای قران و دادن تامین نامه جانی به یار ماشالله اورا به تهران کشاند و نامردانه بدون رسیدگی به جنایات و چپاول هایی که به آنها نسبت داده شده بود  و در هیچ زمانی در باره این اتهامات دردادگاهی قانونی نه رسیدگی شد و نه در باره علل و دلایل سرکشی نایبیان بررسی شده بود، این پدر و پسر را دار زدند!؟ وثوق الدوله همان کسی است که کشور ایران را در مقابل دریافت مبلغی به کمک دو تن از یاران نزدیکش نصرت الدوله فیروز و صارم الدوله پسر ظل سلطان جانی و آدم کش، ( صارم الدوله کسی است که مادر خود را با گلوله هفت تیر کشته و پدر کهن سالش به قصاوت و آدم کشی معروف و با ریختن دوغ آب گچ بدور مخالفانش آنها را زجر کش و اعدام می کرده است)  به بریتانیای کبیر فروخت و  در مقابل  دریافت این رشوه  کلان تصمیم داشت، اداره امور کشور ایران را رسماً در اختیار کشور آنگلیس قرار دهد!؟ چرا اشاره به مدارک رسمی دولت انگلیس که ترجمه آن در جای جای کتاب من آورده شده است نمی کنید؟

3- آقای سید آل داود در نوشته خود اشاره به تعریف پدر من از رضا شاه کرده است! " سخن را با تمجید از رضا شاه از آن رو که در عصر او فرزندانش و فرزندزادگان نایب حسین به آرامش و رفاه دست یافته بودند به پایان رساند)  و در چند خط آنطرف تر اشاره کرده اند که: " در دهه های اخیر، زنده یاد دکتر امیر حسین آریان پور، فرزند مهدی و نواده ماشاء الله خان به فعالیت دامنه داری در این زمینه دست زده، کتابها ومقالاتی نوشت، اما لابد بنا به مصالحی آن ها را انتشار نداد. . . به هر حال تا جائی که نویسنده این سطور( منظور سید آل داود است)، خاطرات چاپ نشده مزبور را تورق کرده، مطالب آن بکلی با آن چه در مجله جهان نو منتشر گردیده متفاوت است. در این جا از تعریف و ستایش رضا شاه کمترین اثری دیده نمی شود."

جواب - من درک نمی کنم که آیا تعریف کردن از رضا شاه و یا ستایش نکردن از او، کدام یک از این دو دیدگاه بنظر سیدآل داود درست و کدام نادرست است!؟ در دورانی که پدر من در مجله جهان نو مقالاتی در باره پدرانش می نوشته است توام بوده است به وقایع بعد از کودتای 28 مرداد و دوران بگیر و ببند ساواک که در راسش سپهبد تیمور بختیار جانی و سنگدل معروف قرار داشت و بگیر و ببند در حد فراوانی در کشور در جریان بود. بنابر این مدیر مجله جهان نو بنا بر مقتضیات روز مجبور به ملاحظه کاری و حفظ مجله خود بوده است. از جمله تعریف از خانواده سلطنتی پهلوی و شخص رضا شاه. بخاطر داریم که در 25 شهریور 1320 هنگامیکه فرماندهان قوای نظامی انگلیس و روس، بدستور مقامات بالا دستشان، تصمیم گرفتند که رضا شاه باید برود، او با اتومبیلش تک وتنها تهران را بمقصد اصفهان ترک نمود، و این در حالی بود که هیچیک از وزراء، امرا ، نخست وزیر منتخب خودش ،فروغی وحتی نوکران دربارش او را بدرقه نکردند. و چند روز بعد نمایندگان مجلس شورای ملی و از جمله آقای بهار و انوار که در سال 1304 از مریدان و طرفداران پر و پا قرص سردار سپه و از حامیان طراز اولی او بودند و برای رسیدن سردار سپه به سلطنت ایران چه پافشاری ها که نکردند، در همان شهریور ماه 1320، در مجلس شورای ملی داد سخن داده و خواستار شدندکه قبل از خروج رضا شاه باید چمدانهای او را جستجو نمود، چون ممکن است جواهرات سلطنتی ایران را با خود برده باشد! ولی چند سال بعد که جنازه رضا شاه را برای خاکسپاری وارد ایران کردند،  همین نمایندگان مجلس چون مشاهده کردندمحمد رضا شاه کمی قدرتمند تر شده است فوراً تغییر جهت داده و ، به  پدرش لقب " کبیر" اعطاء کردند. چنین بود فرهنگ مردم  فرصت طلب و یا فرهنگ ما!

پس آیا نمی توان نتیجه گرفت که تعریف از رضا شاه ربطی به نوشته پدر من نداشته و ممکن است این سیاست و روش مجله جهان نو بوده است!؟ در مورد رفاه و آسایش فرزندان و فرزند زادگانش باید گفت که هیچیک از آنها تا روزی که رضا شاه از کشور تبعید گردید در سن و سالی نبودند که به ثمر رسیده و مشغول کار شده باشند و درنتیجه در رفاه و آرامش بسر برده باشند!

4- در چند سطر پائینتر آقای سید آل داود اشاره بمن کرده و تیتر دکترا بمن مرحمت کرده اند! شاید خواسته اند به خوانندگان نقد خود تفهیم کنند که ایشان منتقد با انصافی بوده، و اختلافی با خانواده آریان پور نداشته و به آنها احترام میگذارند . چنانکه در نوشته ایشان بر میخوریم که نوشته اند: " . . . با آن که افراد شاخص و درس خوانده در میان آنان بسیار وجود داشت . . " و بکار بردن: " کلمه زنده یاد دکتر امیر حسین آریان پور" و مرحمت کردن تیتر دکترای افتخاری بمن!  آقای سید آل داود  ادامه داده است :

" . . . مطالب و مندرجات این اثر ( منظور کتاب حماسه ی طغیان است) کاملاً شبیه اندیشه ها و افکار روان شاد دکتر آریان پور است که گویا آن مرحوم در عالم برزخ کتاب برادر را به استادی ویراسته و با انشائی مطلوب و شیوه نگارشی مستحکم عرضه کرده است!؟"

جواب - متاسفانه می توان برداشت نمود که ایشان نقدی را که بر آن کتاب نوشته اند بدون خواندن دقیق مطالب کتاب نوشته شده است! اگر خوانده بودند، نمی توانستند تا این حد در نوشته های نقد خود به اشتباه رفته باشند!

در پیشگفتار کتابم ( صفحات 22-28) نوشته ام " . . .از آن تاریخ به بعد در فرصت های مناسب شروع به ترجمه ی اسناد انگلیسی و آمریکایی نمودم. ضمنا یادمانده های دکتر عباس اریان پور عموی بزرگوارم را مطالعه و از مجموع این مدارک و اسناد و کتاب های دیگری از جمله کتاب

" طغیان نایبیان" و دیگر کتابها ونوشته ها که در طول زمان جمع آوری کرده بودم، پیش نویسی از وقایع مربوط به طغیان پنجاه ساله ی نایبیان تهیه کرده و برای برادرم امیر حسین ارسال نمودم. همراه این پیش نویس یک سری کامل از اسنادی را که از مراکز اسناد در انگلیس و آمریکااستخراج کرده بودم برای برادرم فرستاده و نظر ایشان را در مورد نوشتن کتاب دیگری بر مبنای اسناد خواستار شدم.)

بر مبنای این چند جمله، بوضوح مشخص می شود که  برخلاف اظهارات آقای سید آل داود برادرم چندین سال قبل از سفر به عالم برزخ ، پیش نویس مرا مطالعه و ویراسته است. بنابر این اگر نوشته های من از دید آقای سید آل داود " با انشائی مطلوب و شیوه نگارشی مستحکم عرضه شده است" من امتیاز آنرا با افتخار به برادر زنده یادم می دهم، که در سالهای آخرعمرش و ضمن این که از بیماری پارکینسون زجر میکشید، نسبت به تکمیل واصلاح و ویراستاری کتاب من از هیچ کوشش فرو گذاری ننمود. (ایشان دخالتی در  ویراستاری اسناد ترجمه شده نداشته است)

5- در ادامه نقد خود می نوشته اند: " . . در باب واقعه نایب حسین کاشانی، که بیش از 10 سال مناطق مرکزی ایران را تحت استیلای خود در آورده بود و به دزدی و غارت و چپاول اموال مردم این نواحی از تهیدست تا غنی می پرداخت . . "

جواب - چرا حقایق را پنهان می کنید ، نایب حسین و برادرش شیر هاشم در سال 1288 قمری برابر با 1250 شمسی ( 1871م) بر طبق اسناد و مدارک موجود بعلت دفاع,  و جلوگیری از تجاوز به پسر بچه خوش سیما ی کاشانی، که قاطر چیان مسعود ظل السلطان که جهیزیه عروس جدید حرمسرایش را به شیراز می بردند، به زور با خود برده بودند ،به خواهش و تمنای بازاریان کاشان با قاطرچیان مست و عربده جو گلاویز شده و کودک جوان را نجات می دهند. قاطر چیان با تلگراف به دروغ  به ظل السلطان اطلاع می دهند که این دو برادر به کاروان جهیزیه حمله کرده و آن را نابود کرده اند ظل السلطان بدون بررسی و تحقیق به داروغه کاشان دستور می دهد هر دو برادر را دستگیر  و در مقابل این بی احترامی غیر قابل بخشش به جهیزیه همسر جدیدش! رئیس طایفه عرب کاشان که موقتاً عهده دار امور کاشان بود برادر بزرگتر یعنی شیرهاشم  را دستگیر و بلافاصله اورا با طناب و یا به قولی با تنگ اسب خفه می کند. برادر کوچکتر یا پهلوان حسین  با شنیدن این خبر از کاشان خارج شده و به اندرز برخی از رجال کاشان برای دادخواهی به تهران می رود. در تهران بعوض توجه کردن به دادخواهی اش او را گرفته و به دخمه زندان ارگ سلطانی می اندازند.

در زندان ارگ مهد علیا مادر ناصرالین شاه که آوازه ی پهلوانی تناورکه در زندان با صدای  خوش خودنقالی وترانه خوانی می کند، می شنود، لذا دستور می دهد او را از زندان آزاد کرده وبرای خدمت به دستگاه او بفرستند. و بعد از چندی اورا با دادن درجه نایبی محافظ مخصوص خود می کند. خدمت نایب حسین در دستگاه مهد علیا تا زمان مرگ آن زن دوام می آورد. ( 1290 قمری). مصطفی قلی سهام السطنه عامری رئیس طایفه عرب اردستان که مقام قره سورانی همه ی راه های ناحیه کویر را بر عهده داشت، به علت شجاعت ، لیاقت و مردم داری نایب حسین، قره سورانی راه های پیرامون کاشان را رسماً به او تفویض می کند. اما نایب حسین به محض رسیدن به کاشان آگاه می شود که طایفه عرب کاشان غلامرضا بیک و دو پسرش از شنیدن خبر بازگشت او ناراحت شده و بر خشونت خود نسبت به خانواده بیران وندی نایب حسین مقیم کاشان افزوده و پسر خردسال شیر هاشم را زنده در کوره ی حمام انداخته و سوزانیده اندو ضمناً با پرتاب کردن همسر نایب حسین به زمین باعث مرگ او شده اند. و همسر شیر هاشم ، پس از شنیدن خبر سوزانده شدن فرزندش در کوره حمام در دم سکته کرده و می میرد.

خوب آقای سید آل داود شما اگر بجای نایب حسین بودید پس از دیدن این مظالم و سبعیت مسئولین و مقامات ایران و کاشان چگونه عمل می کردید!؟ مگر نگفته اند : " برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی --- که در طبیعت ما هر ضعیف پایمال است." از آن زمان پهلوان حسین سوگند می خورد که انتقام خون برادر را از خان عرب و دیگر زور گویان ایران بگیرد. پس چنین است که این داستان یاغیگری و جنش نایبی، از سال 1250  شمسی شروع و تا سال 1298 شمسی ادامه پیدا می کند. یعنی بمدت 48 سال .

حال چگونه است که آقای سید آل داود آن دوران را تبدیل به ده سال کرده اند!؟

6- نقد کننده  در مورد رد مدارک ارائه شده در کتاب بشرح زیر اشاراتی کرده اند:

الف- مقایسه ی نایب حسین با گل محمد قهرمان داستان کلیدر دولت آبادی!

در جواب باید به ایشان یاد آوری کرد: چگونه ممکن است یکعده یاغی چپاولگر، قاتل و ستمگر  (البته بنا به برداشت ایشان و نه مردم مناطق مرکزی ایران) توانسته اند بالغ بر 48 سال به ستمگری و چپاول و تجاوزات خود ادامه داده و باقی بمانند؟ آیا در طول تاریخ پرنشیب و فراز ایران یاغیان، سرکشان و به قول شما راهزنان و آدم کشان دیگری، برای چنین  مدت طولانی توانسته بودند به حیات خود ادامه دهند!؟ آیا این گویای این حقیقت نیست که نایبیان هرچه کردندو هرچه چاپیدند و هر خلافی که سید آل داود در فکرش به آنها نسبت میدهد مرتکب شده، و خلافکار بوده اند! ولی نمی توان منکر آن شد، که آنها با مردم فرودست در ارتباط بوده  و آنچه را بدست می آورده اند  با آن مردم تقسیم می کرده اند، لذا بکمک و همیاری همان مردم توانسته بودندبرای این مدت طولانی باقی بمانند. چنانچه دیگرانی از نوعشان نتوانستند!

 آیا در اسناد دولتی سازمان اسنادملی ایران ( شما به آن اشاره کرده اید!) در صفحه 6 در تلگرافی که امامقلی نامی (به تاریخ 23 شهر محرم الحرام سنه 1328 که برابر است با 1289 شمسی). برای وزیر داخله ارسال کرده. چنین ننوشته است: ". . . حضرات نیاسری که پنجهزار جمعیت دارد نایب حسین را پنهان و نگهداری کرده و از او حمایت دارند. . ." یعنی پس از گذشت 39 سال از تاریخ  شروع یاغیگری نایب حسین و بنا به اظهارات شما و دشمنان قسم خورده او (راهزنی، قتل، آزار و اذیت و ستمگریهای فراوان او و راهزنان گروهش) با وجود این، هنوز هم پنجهزار ساکنان نیاسر، از نایب حسین تک و تنها پشتیبانی می کنند. چرا و چگونه چنین امری از دید شما امکان پذیر است!؟ آیا جز این است که مردم فرودست نیاسرکاشان او و یارانش را در کشور بی در و پیکر ایران تنها یار ویاور، غمخوارو پشتیبان خود میدانسته اند؟

ب- در مورد منظومه و یا کتاب " حماسه فتحنامه نایبی" که سرآینده آن شخصی بنام "ملا منتخب السادات جندقی" بوده است چنین اشاره کرده اند: " این منظومه حاوی 2000 بیت بوده و در مدتی حدود 40 روز سروده شده . سراینده مدتی در اسارت و زندان ماشاء الله خان به سر می برده و اموالش مصادره و خانواده اش فراری بودند. . . ماشاء الله خان از او خواست تا ماجراهایش را برای او تقریرکرده و وی آن ها را منظوم سازد. . . به این امید منظومه را در مدتی کوتاه سرود، تا بتواند اموالش را پس بگیرد!  اما اموال شاعر، باز پس داده نشد، چپاول گران بین خود تقسیم کرده بودند. . . طبعاً آشکار است منظومه ای که در مدتی به این کوتاهی سروده شده و راوی آن شخص ماشاء الله خان است از اعتبار تاریخی و حتی ادبی بهره ندارد. . . "

جواب - آقای سید آل داود بر مبنای نوشته خودتان: اول - این منظومه حاوی 3000بیت است ونه 2000 بیتی که شما ادعا می کنید! دوم- این ابیات در طی یکسال سروده شده است ونه در 40 روز! (صفحه 22 مقدمه کتاب که در زمان حیات آقای اسدالله خان منتخب السادات و پس از تصحیح منظومه بوسیله خودش  در تاریخ 1336 قمری نوشته است، اگر سراینده تحت فشار و به امید باز پس گرفتن اموالش، در سال 1331 قمری مبادرت به سرودن چنین ابیاتی کرده بود، حال در سال 1336 ق ،پس از گذشت بالع بر 5 سال و رهایی از زندان یار ماشاء الله، و ضمنا باز پس نگرفتن اموال چاپیده شده اش، چرا مجدداً قبول مسئولیت کرده و به اصلاح ابیات سروده  شده قبلی خود پرداخته است! ؟ سوم- این ملای جوان چون اهل کاشان نبوده است ، با اطمینان می توان اظهار نمود که او  در محدوده کاشان ملک و املاک و مستقلاتی نداشته و خانواده اش با او نبوده ا ند که بگفته سید آل داود فراری شده باشند! ( چرا فراری!؟) . ثروت اشخاص در آن دوران اکثراً محدود می گردید به خانه و مزرعه و مستقلات و کمتر کسی در آن زمان جز نزدیکان شاه ودربار وخانواده های اشرافی  و خان های محلی که از تجملات و زیور آلات و پول نقد و غیره بهره ور بودند. بنابراین بچه دلیلی یار ماشاء الله این ملای جوان را دستگیر وزندانی کرده است!؟  و او چه به همراه خود داشته است که افراد نایبی چاپیده باشند!؟ شما که در نوشته خود اینجا و آنجا دائماً اشاره به ارائه مدرک از جانب من، گرد آورنده کتاب حماسه ی طغیان کرده اید، چه مدرکی ارائه می دهید که فامیل دور شما واقعاً در زندان  یارماشاء الله بسر برده است؟ ضمناً با بکار بردن کلمه " زندان" نشان میدهد که او در کاشان دستگیر شده و چون یار ماشاء الله در نقاط دیگر نه اقامت می کرده است و نه مستقلاتی در اختیار داشته است تا دخمه یکی از این مستقلات را تبدیل بزندان خود کرده باشد. پس دستگیری و چاپیدن اموال این ملا و تقسیم آن بین چپاول گران همراه با حقیقت نبوده و شایعاتی بیش نیست، که در طول زمان و البته پس از نابودی و کشتار نایبیان، شاید به وسیله خود این ملا برای نشان دادن بیگناهی خود از سرودن این ابیات در وصف نایبیان، شایع کرده است و شما پس از گذشت بالغ بر 90 سال آنرا تکرار می کنید!؟

چهارم - اگر اموال سراینده این ابیات را نایبیان چاپیدند و حتی پس از سراییدن 3000 بیت در 40 روز به او پس ندادند! پس از اعدام نایبیان و چپاول و غارت و تصرف کلیه اموال، املاک و مستقلات ،احشام گنجها و وسایل خانه های بالغ بر چند هزار نایبی توسط دولتیان. و همه این اتفاقات، با فاصله چندسال از هنگام سرودن این ابیات بوقوع پیوسته بود.  چگونه اکثر اشراف  کاشان برای پس گرفتن املاک و اموالی را که ادعا کردند، نایبیان از آنها بزور ربوده اند، روانه شده و موفق به پس گرفتن مستقلات ادعایی خود شدند!  ولی منتخب السادات شاعر بدنبال اموالش نرفت!؟ آیا فامیل محترم یغمایی می توانند حتی یک مدرک ارائه کنند که نشان دهد جد بزرگوارشان توسط نایبیان دستگیر و اجباراً بالغ بر 3000 بیت را در مدت 40 روز آنهم در حالیکه در دخمه ای بسر می برده ، سروده است!؟ مگر سرودن شعر خم رنگرزی است که با قروکردن کلاف پشم در ظرف رنگ، این اشعار از دهان منتخب السادات خود بخودخارج شده و در روی صفحات کاغذ نوشته شود!؟

پنجم - چگونه امکان پذیر است پس از دستگیری و زندانی کردن ملا یغمایی، یار ماشاء الله ( بی سواد و عامی!) پی برده باشد که او طبع شعر داشته ، و هر روز او را از زندان  خارج و به خانه اش ببرد و  سپس داستان فتوحات خودو پدرش را برای ملا یغمایی تعریف کند ، و این ملای شاعر مسلک، چون  احتمالاًدر آن زمان از داشتن ضبط صوت برای ضبط گفته های  عامیانه یار ماشاء الله برخوردار بنوده است، پس مجبور به  یادداشت برداری  بوده است . سپس این اظهارات عامیانه یار ماشاء الله را قبل از تبدیلشان به شعر ، نیاز به اصلاح و دو باره نویسی  داشته است و همه این کارها را شاعر گرانمایه در عرض چنان مدت کوتاهی( 40 روز) انجام داده باشد!؟

 ششم - در حالی که شما و دیگرانی چون شما که در نوشته های خود همه نایبیان را اشخاصی عامی و بی سواد و بی فرهنگ دانسته اید!  چگونه است که شخص باسوادی چون ملا یغمایی که طبع سرودن شعر نیز داشته است،  پس از برخورد با یار ماشاء الله ، وشنیدن حرفهای عامیانه او و نحوه صحبتهای او در باره فتوحات نایبیان ( ببخشید منظورم ماجراهایش است) پی نبرد ،که گول زدن این شخص بی سواد که قادر بخواندن ونوشتن نیست کاری است بس آسان و نیازی نیست که با آب و تاب ( ماجراهای) نایبیان را  تبدیل به منظومه شعری نموده ودر نکوهش دولتمردان و مسئولان باوجدان و وطن دوست آن زمان ایران[ از دید سید آل داود] از جمله: وثوق الدوله، سپهدار اعظم  تنکابنی، سردار اسعد بختیاری، و صمصام السلطنه بختیاری، ظل السلطان، حسین قلی نظام السلطنه ، عین الدوله و دیگر ابر مردان آن زمان ، چنین نامردانه، قلم فرسائی کرده باشد!؟

هفتم - مقدمه این کتاب را ملک المورخین در تاریخ 29 رجب 1336قمری، مطابق 21 ثور 1297 شمسی برشته تحریر در آورده است. عبدالحسین ملک المورخین سپهر ] تولد 1288 وفات 1352 قمری[ نواده محمد تقی لسان الملک سپهر، مولف معروف دوره تاریخ جهان موسوم به

" ناسخ التواریخ" است . ملک المورخین که در جوانی معلم مظفرالدین شاه قاجار بود، و در جریان قیام مشروطیت با انتشار مقالات موثر و تشکیل انجمن های مردمی و تشویق نویسندگان و شاعران مبارز، با انقلابیان ایران همکاری کرد و به کفاره این همکاری، هم از دربار قاجار و هم از دربار پهلوی گزند فراوان دید. او "تاریخ بختیاری" را تالیف کرد. ملک المورخین در مقدمه کتاب منظومه، اظهار کرده است: " مسوده این منظومه در سال 1331قمری آماده شد. ولی به علت استناد سراینده آن به تقریرات آقای حسین خان سهام السلطنه که از احوال نایبیان به حد کفایت آگاه و نسبت به ایشان بر سر مهر نبود،مسوده از اشتباهاتی در مورد وقایع و بخصوص رابطه نایبیان با نهضت مشروطیت خالی نماند. علی هذا تنی چند از اهل اطلاع بر آن حاشیه نوشته، ایراد گرفتند. درنتیجه سراینده مجدداًبدان پرداخته به مدد اینجانب، با دقت نظر و فحص کامل در آن تجدید نظر کردو از لحاظ لفظ و معنی دست به اصلاح تمامت آن زد و علاوه بر این، در بسط و تنظیم مجدد آن اهتمام ورزید." ( صفحه 17 کتاب)

در باره منظومه " حماسه ی فتحنامه نایبی" علی دهباشی در توضیح خود در باره این کتاب نوشته است: " مرحوم منتخب السادات پیش نویس این منظومه را در سال 1331 قمری فراهم آورد. سپس در 1336 به راهنمایی مرحوم ملک المورخین، آن را باز سازی کرد، منظومه مصحح و منقح در سال 1337 با نفقه سران نایبی در تهران بچاپ رسید. اما بر اثر اعدام نامردانه ایشان، نسخه های منظوم پیش از پخش، به امر وثوق الدوله و به دست ماموران نظمیه تهران جمع آوری و نابود گردید. . . بدیهی است که به علت صبغه ضد سلطنت منظومه، انتشار مجدد آن در سراسر دوره رژیم سلطنتی البته متعذر بود، و حتی ذکر نام آن، کاسه لیسان درباری  را به قشقره و قشعریره و رعشه می انداخت. در  سال 1357شمسی که مجله وحید موضوع طغیان نایبیان را به میان نهاد و در ضمن آن ، از این منظومه یاد کرد، دماغ یکی دو تن از آن گنده دماغان چنان سوخت که سفیهانه هم منظومه و ناظم و قهرمانان آن و هم مجله وحید را به باد هتاکی و هرزه درایی گرفتند . . " ( صفحه 12 کتاب)

آقای سید آل داود در ادامه نوشته خود اظهار کرده اند: " و اما مهمترین بخش کتاب حماسه طغیان و جنجالی ترین قسمت آن، بخش بررسی منابع است، . . . در صد ها کتاب و رساله و مقاله . . . از نقش منفی نایب حسین و ماشاء الله خان سخن رفته است. تقریباً همه نوشته هادر انتقاد از اعمال وکردار آنان است و اگر احیاناًدر یکی از این ها جمله یا نکته ای وجود داشته که اندکی به نفع آنان است همین نکات اندک را استخراج و در اطراف آن کلی تبلیغ و قلم فرسائی کرده است.  از چند کتاب هم به سختی انتقاد کرده است. اما منبع و ماخذ اصلی کتاب فوق تماماً یادداشت ها و خاطرات بازماندگان نایب حسین و طرفداران آنها و مصاحبه با همین افراد یا فرزندان آنان است. این خاطرات و مصاحبه ها هیچ کدام قبلاً به چاپ نرسیده ، نسخه آن معرفی نشده و در هیچ کتابخانه عمومی و خصوصی دست نویس آن ها دیده نشده است، حتی نمونه ای از تصاویرنسخه خطی _ آن طور که معمول محققان است- در کتاب درج نگردیده است. . .

در ادامه، سید آل داود نام چند تن از مصاحبه شوندگان را در ج و در باره آنها اظهار نظر کرده اند. مثلاً:

خاطرات و یادداشتهای امیر مهدی آریان پور فرزند ارشد ماشاءالله خان-  خاطرات و یادداشتهای خطی امیر عباس آریان پور فرزند ماشاء الله خان - یاداشتهای حسن منصور لشگر، پسر کوچک نایب حسین - مصاحبه با سید اسدالله خرازی . نه شخص او ونه مصاحبه کننده شناخته نیستند، ظاهراً نامبرده در شمار یاران ماشاء الله خان بوده است- مصاحبه با حسین سرخوش(ناشناس) - مصاحبه با امیر جنگ، کوچکترین پسر نایب حسین و و و

جواب - جای بسی تعجب است که آقای سید آل داود چنان از جایگاه بلند و رفیعی صحبت می کنند که خواننده تصور می کند ایشان رابطه مستقیمی با مرکز اطلاعات ایران و جهان و دائره المعارف ایرانیکا  و بریتانیکا و غیره داشته و لزوماً ایشان از آنچه در ایران و جهان گذشته و می گذرد مطلع و با خبر هستند!؟ هموطن گرامی مگر هرکس خاطراتی را از گذشته زندگی خود بیاد میاورد و در فرصتی برای دیگری بیان میکند، بنا به اظهار شما باید آن اطلاعات را در مرحله یکم  به چاپ رسانده و سپس نسخه ای از آن را برای ضبط در تاریخ در اختیار کتابخانه های عمومی و خصوصی  قرار می داد، و سپس اجازه دارد آن یاد مانده را برای دیگران و خاصه  بازماندگان نایبیان بیان کند!؟برابر اظهارات شما، آیا سراینده منظومه " حماسه ی . . ." خاطرات دستگیری وزندانی شدن و چپاول اموالش و سرودن 3000 بیت شعر در مدت 40 روز را بصورت یاد داشت و ثبت در تاریخ برشته تحریر درآورده و یک نسخه به کتابخانه محل اقامت خود داده و سپس آنرا برای افراد خانواده خودذکر کرده و حالا شما آنرا در نوشته انتقادی خود ذکر کرده اید! و چون فرضاً چنین بوده است لذا شما انتظار دارید افراد خاندان نایبیان نیز بایستی بهمان روال مورد نظر شما عمل میکردند و نمی بایست ذکری از آن گونه مطالب  بمیان  می آوردند! چون مطالب مورد مصاحبه قبلاً در جائی بچاپ نرسیده است!؟ ، بنابر این هیچیک از مطالبی که ممکن است از قول آنها در کتاب من به آن اشاره شده است سندیت ندارد!؟ واین در حالی است که  سید آل داود در باره احمد کسروی داد سخن داده و تاریخ مشروطه او را در شماربهترین آثار در زمینه انقلاب مشروطیت دانسته و خود او را در زمره بزرگترین مورخان معاصر دانسته و ادامه داده است که:" او وقایع کاشان را با سنجش منابع گوناگون به شیوه ای درست نگاشته و طبعاً از ستم هایی که نایب حسین و پیرامونیان او بر مردم روا داشته اند انتقاد کرده است. . . " [ و البته از ستمهایی که دولتیان بر نایبیان و فرزندانش وارد کرده و آنها  را بمرحله یاغیگری واداشتند، نباید صحبتی می کرد!]

فراموش نکنید که تاریخ ایران باستان کشور ما را یونانیها و تاریخ چند قرن گذشته ما را اتگلیسیها نوشته اند. ما در هیچ زمانی تاریخ نویس واقعی نداشته ایم  و هرچه تاریخ نویسان ایرانی در گذشته نوشته اند بر اساس اسناد خارجی است .هرچند اجداد مادری من  چون لسان الملک سپهر، گرد آورنده کتاب ناسخ التواریخ و ملک المورخین پدر بزرگ مادریم  نویسنده تاریخ بختیاری ، آنچه را که در کتاب ذکر کرده است اظهارات و گفته ها و داستانهایی است که افراد بختیاری به او دیکته کرده بودند. خوداو در هیچ زمانی،  برای مدت طولانی در منطقه استقرار بختیاریها  اقامت نکرده بود که بتواند در همه وقایع حضوراً شرکت داشته باشدو سالها بعد آنرا به رشته تحریر در آورده باشد. ولی در حال حاضر اگر به مطالعه مطالب درون کتاب ناسخ التواریخ  بپردازید سریعاً پی خواهید برد که به مطالبی که در کتاب به آن اشاره رفته است نمیتوان اعتقاد چندانی داشت. بهمین گونه به مطالبی که در کتاب آقای کسروی " تاریخ مشروطه ایران" در مورد نایبیان نوشته شده است، که در حقیقت جمع آوری نوشته هایی است که در روزنامه ها و روزی نامه های آنزمان ایران در باره آنها درج شده و اکثر آنهامتکی به گزارشات و  مطالبی است که در تلگراف های دولتیان و اشرافی ذکر شده ، که وجود نایبیان باعث وارد شدن خسارات مالی  به آنها و جلوگیری از یکه تازی اینگونه دولتیان واشراف زورگو و طماع بوده است. ضمناً آقای کسروی در هیچ زمانی نه امکان تماس با این طبقه زحمت کش که اکثریت مردم ایران را شامل می گردید نداشته و نه حتی به مناطق مرکزی و کویری ایران سفر کرده بودند! لذا بدون تردید، آنچه آقای کسروی از چندجزوه ای که اشخاصی چون حسن اعظام قدسی و بقول سید آل داود( مورخ معاصر و نویسنده خاطزات من یا تاریخ یکصد ساله ایران) و دیگر کتابهای مشابه آن که بوسیله دشمنان نایبیان نوشته شده است، برای تشریح وقایع مربوط به نایبیان استفاده کرده است . و اکثر این مطالب بر مبنای اصولی که آقای سید آل داود در مورد نحوه نوشتن وقایع تاریخی ابدائی که ایشان وضع کرده اند، نمیتواند سندیت داشته باشد. چنانچه حسن نراقی  در کتاب خود بنام " تاریخ اجتماعی کاشان ، تهران، 1335، صفحه 309 نوشته است: " از مرکز یک اردوی سیصد نفری قزاق که فرمانده آتشبار آن رضا خان میر پنج ( اعلیحضرت رضا شاه پهلوی) بود، به کاشان اعزام گردید و پس از چند ساعت زدو خورد، نایب حسین شهر را تخلیه کرده و به سوی اردستان فرارکرد."  در حالیکه همین شخص ( حسن نراقی) ده سال بعد در سال 1345، در کتاب دیگر خود بنام: "کاشان در جنبش مشروطه ایران در صفحه 107 در باره همان واقعه،" بدون احساس مسئولیت،  برای احترام و تعظیم به رضا پهلوی و تحقیر نایبیان فرمانده اردو را که در آن زمان درجه سلطانی یعنی( سروانی), داشت، بازهم میر پنج  یعنی (سرهنگ)  خوانده  و نوشته است: " اردوی سیصد نفری قزاق به فرماندهی رضا خان میر پنج( اعلیحضرت کبیر رضا شاه پهلوی) در بیستم شوال به کاشان رسیدند. پس از چند ساعت زد و خورد ، نایب و اتباعش که یک ماه بود مردم کاشان را به روز سیاه نشانده بودند، با بی نظمی از شهر بیرون رفته به کوهستانهای غربی فرار کردند."

آقای سید آل داود کمی با دقت بیشتری نوشته  حسن نراقی را مورد تفحص قرار دهید ( در یکجا نوشته است : الف - اردوی سیصد نفری به فرماندهی آتشبار آن رضا خان میر پنج و در کتاب دیگرش مینویسد فرمانده اردو میر پنج رضا خان! [کدام درست است فرمانده آتشبار و یا فرمانده اردو] ب- نایب حسین شهر را تخلیه کرده و بسوی اردستان فرار کرد و ده سال بعد در همان مورد نوشته است: با بی نظمی از شهر بیرون رفته به کوهستانهای غربی فرار کردند!   اگر شهر در محاصره سلطان رضا خان بود چگونه نایبیان توانستند شهر را تخلیه کرده و بسوی اردستان فرار کنند!؟ پس قوای دولتی مجهز به توپ و مسلسل سنگین که جلوی دروازه های شهر کاشان را بسته بودندچگونه اجازه دادند که نایبیان آنهم بگونه بی نظمی از دروازه ها خارج شده و قوای قزاق با همه تجهیزاتش ،مانع خروج این بی نظمان، از شهر نگردید!؟  پ -  اصلاً برای چه منظوری این اردو به کاشان اعزام شده بود؟ هدف دستگیری و نابودی نایبیان بوده است . ولی وقتیکه آنها از شهر خارج می شوند و قوای اعزامی از رفتنشان جلوگیری نمی کند ! پس این چه امتیازی است که حسن نراقی به اعلیحضرت کبیر رضا شاه پهلوی مرحمت کرده است!؟

البته در اینجا صحبت از نوشته آقای کسروی در مورد تاریخ مشروطیت نیست، بلکه صحبت در مورد حقایقی است که در دوران 48 ساله ماجرای نایبیان و نابودی نامردانه آنها بوقوع پیوسته است. در مورد کشته شدن کسروی به دست مزدوران فدائیان اسلام یکی از وزیران آن دوران  نوشته است:

" . . . در كابينه ائتلافي قوام‌السلطنه كه ما شركت داشتيم قبلاً قاتل كسروي را گرفته بودند. امامي توقيف بود و شبي در جلسه هيئت وزيران، قوام‌السلطنه به عادت مالوف كاغذي درآورد و نشان داد كه آقايان علماء نوشته‌ و حاكي از آن بود كه تقاضا كرده‌اند امامي را كه در توقيف مي‌باشد مرخص نمايند. لذا عقيده آقايان وزراء را مي‌پرسيد. هژير بلافاصله گفت به عقيده من صحيح است و بايد موافقت نمود كه اين فرد از زندان آزاد شود. من اجازه صحبت خواستم و گفتم در روز روشن و در دادگاه و با حضور قاضي و ديگران، يك آدمي را زده و با كارد شكمش را پاره كرده و كشته‌اند. حالا حكم توقيف اين فرد را دادستان و قاضي داده‌اند و من نمي‌فهمم ما در هيئت وزيران چگونه مي‌توانيم در اين مسئله دخالت كنيم. وقتي كسي يك همچو جرمي را مرتكب شده، موضوع به دادگاه احاله مي‌شود و در آنجا رسيدگي و محاكمه مي‌شود كه يا قرار منع تعقيب صادر مي‌شود و يا اينكه تبرئه مي‌گردد و بكلي از زندان آزاد مي‌گردد. بعد هم اللهيار صالح وزير دادگستري را مخاطب قرار داده پرسيدم مگر شما حق داريد قرار مستنطق و يا تصميم قاضي را كه حكم توقيف كسي را صادر كرده است لغو نمائيد و رأساً اجازه بدهيد كه او را از زندان مرخص كنند؟ وزير دادگستري جواب داد نخير، من همچو حقي را ندارم. گفتم بنابراين معلوم نيست چرا يك چنين مطلبي در هيئت وزيران بايد مطرح بشود؟ هژير اظهار داشت كه نخير آقا، بنده عقيده دارم كه اين آدم مهدورالدم بوده و اگر هم او را كشته‌اند كار صحيحي بوده (يك همچو عبارتي). من اوقاتم تلخ شد. گفتم يعني چه آقا؟ مهدورالدم يعني چه؟ و تازه تشخيص آن با چه كسي است؟ هژير جواب داد با خود شخص! گفتم اگر اينجوره بنده هم تشخيص مي‌دهم كه شما مهدورالدم هستيد و همين الان اگر اجازه بدهيد شكم شما را سفره بكنم چون به قول شما تشخيص آ ن با خود من است. قوام‌السلطنه محكم زد زير خنده. گفتم اينكه قانون نشد، مذهب نشد. شما يك فرد تحصيلكرده‌اي هستيد و از شما بعيد است كه در قرن بيستم يك همچو حرفهايي مي‌زنيد. مهدورالدم يعني چه؟ ما قانون جزا، قانون مجازات داريم و تمام اصول محاكماتي را معين كرده‌اند براي اينكه ما ديگر از اين حرفها نزنيم.

[این نوشته کوتاه بوضوح بیانگر آنست که حتی در همان سالهای اول سلطنت ظاهراً مشروطه محمد رضا شاه و پس از دوران سیاه وتاریک و پلیسی رضا شاه، نه تنها در ایران عدالت خانه ای بمعنای واقعی وجود نداشته است، بلکه وزیر دادگستری آن زمان، شخصیت وارسته و عدالت خواه و بی نظری چون الهیار صالح نیز از بی عدالتی زجر میکشیده است! حال چگونه آقای سید آل داود فکر می کنند که یارماشاء الله و پدر 98 ساله اش، باید بدون محاکمه  و شنیدن حرفها و  درد دلهایشان و  بررسی گناهانی که به آنها نسبت داده شده بود، تحویل طناب دار گردند! و فرزند جوان نایب حسین که گلوله به شکمش خورده و بسختی مجروح شده بود بمدت 20 روز بدون کمترین درمانی در روی زمین زندان رها گردد و بالاخره از شدت درد و خونریزی ،زجر کش گردد. اسم این را شما عدالت میگذارید و انتظار دارید بازماندگان نایبی آنرا بفراموشی سپرده و دست از روشنگری حقایق بردارند؟

آقای سیدآل داود شما که خود رامسلمان و فرزند پیغمبر اکرم می دانید وکلمه " سید" را در جلوی اسم خود قرارداده اید، آیا آنچه بر سر،سران نایبی رفت و رفتاری که با بازماندگان آنها از طرف دولتیان و دشمنان اشرافیشان  بعمل آمد، از دید شما عادلانه بوده است؟ و تصور نمی کنید که اعتراض شما نسبت به دفاع من و سایر بازماندگان نایبی، از اجدامان، آنهم با ارائه این تعداد اسناد ایرانی و خارجی، که نشان میدهد،سران نایبی و اطرافیانشان نیز تافته جدا بافته ای از سایرین نبوده، بلکه افرادی از آن جامعه عقب نگهداشته شده بودند و چون سایر مردم آنروز جامعه ایران،  همگی سر وپا از یک کرباس بوده اند . بنا بر این شما و چند نفری دیگر چون شما، با این ایرادات مضحک و کودکانه خود،جز نشان دادن کینه بدون دلیلتان چیز دیگری به جامعه روشنفکر و آگاه امروزی ایران ارائه نمی کنید.

حال به جواب خود آقای کسروی در مورد علت نوشتن کتاب تاریخ مشروطه توجه کنید:

" آنچه مرا به نوشتن اين کتاب واداشت اين بود که ديدم در سی سال کسی به نوشتن تاريخ مشروطه برنخاست و اگر کسانی چيزهايی نوشتند بسيار نارسا بود. پاره ای نيز راستی را فدای خشنودی اين و آن کردند و کسانی را که در جنبش آزاديخواهی در رده ی دشمنان توده بودند به مشروطه خواهی ستودند و جانبازيهای مردان غيرتمند را گذارده به رويه کارهای اين و آن پرداختند. چاپلوسی و پستی نگذاشت تاريخ درستی از آب در آورند. کسی که خويشتن آلوده پستی هاست در پستی های ديگران با نگاه ساده نگرد و آنها را عيب نشمارد. بلکه اگر کسی به آنها خرده گرفت او را تند رو بشناسد وتاريخنگاری که جزخوشی و آسايش خويش در بند چيز ديگری نيست و نيک و بد را جز در ترازوی خوشی های خود نمی سنجد. در زندگی بيش از اين نشناخته که سری توی سرها در آورد و با چاپلوسی و شيرين زبانی ها و نکته سنجی های ادبی راه به انجمن توانگران و زورمندان پيدا کند و تاريخ را نيز از بهر آن می نويسد که از اين توانا و از آن توانگر ستايشهای چاپلوسانه کند و هواداری ايشان را از برای خود ذخيره نمايد ؛ چنين کسی چگونه تواند پستی های ديگران را دريابد و در تاريخ خود بنگارد ؟!

با توجه به نوشته آقای کسروی ،و بیان حسن نیتش در مورد ذکر حقایق تاریخی; دشمنان نایبیان،  به بهترین طریقه ای جواب دندان شکن خود را از کسروی دریافت نمودند . ولی متاسفانه آنچه  آقای کسروی در مورد نایبیان نوشته است  جزخلاصه ای از چند کتاب  و تکرار مطالبی ، که در روزنامه های آنروز کشور توسط دشمنان و اشراف کاشان، یزد، کرمان و اصفهان نوشته شده ، و اکثر آن نوشته ها که ظاهراً دادنامه هایی بی اسم ورسم  بیش نبوده ، و آقای کسروی حتی در موقع جمع آوری مدارک علیه نایبیان بخود زحمت نداده است که  به کاشان رفته و با مردم ساکن دهستانهای اطراف کاشان که در طول 48 سال فعالیت نایبیان با سران و افراد آنان یرخورد داشته  و ضمناً در سالهای دهه دوم قرن چهاردهم شمسی در قید حیات بوده اند،  مذاکره کرده ونظرشان را در مورد نایبیان سئوال کند!؟ آخر پر واضح است که اکثریت این ده نشینان امکان خواندن و نوشتن  وخاطرات نویسی را حد اقل تا سالهای آخر سلطنت رضا شاه نداشته و بنابر این نمی توانسته اند بعلت بی سوادی خاطرات خود را یاد داشت کرده و نسخه ای از آنرا به کتاب خانه های عمومی وخصوصی بدهند! ( لابد در سطح کشور ایران از بدو تاریخ ، کتابخانه های عمومی در همه جا ، خاصه شهرهای حاشیه کویر و خور بیابانک وجود داشته است)، ضمناً این ده نشینان بی بضاعت و تحت ستم ملکان سود جو و طماع ، در سرتاسر ایران اطلاعی از نوشتن و ارسال دادنامه و استفاده از تلگراف خانه ها برای ارسال آن،  چون طبقات اشراف مقیم  شهر ها نداشته اند. پس می توان نتیجه گرفت که برداشتهای آقای کسروی حد اقل در باره نایبیان فقط و فقط متکی به نوشته روزی نامه ها و دادنامه های دشمنان نایبیان استوار شده است و بررسی نمونه ای از اینگونه نامه ها، روشن می کند اکثر آنها را همان چند دشمن قسم خورده نایبیان نوشته اند!

 اگر آقای سید آل داود فرصت کرده و به کتاب " نایبیان کاشان بر اساس اسناد" که توسط سازمان اسناد ملی ایران ، پژوهشکده اسناد، در سال 1379 در تهران بچاپ رسیده است مراجعه نمایند، با دقت خاصی که ایشان از آن برخوردارند، به آسانی پی خواهندبرد که انشاء اکثر اینگونه نامه ها که علیه نایبیان نوشته شده مشابه یکدیگر می باشند!

جواب من در مورد  صد ها کتاب ورساله و مقاله که در مورد نایبیان بچاپ رسیده و سید آل داود ذکر کرده اند: " آن طور که معمول محققان است- در کتاب درج نگردیده است. . . " خود شما که با نوشتن این جمله خود را محقق می دانید پس چرا نام این کتابها ، رساله ها و مقالاتی را که به آن اشاره کرده اید فهرست وار همراه با نام نویسنده هر نوشته برای اطلاع خوانندگان از جمله نایبیان بازمانده ذکر نکرده اید!؟ ضمناً من در کجای کتابم خود را محقق دانسته و به آن تکیه کرده ام .من یک فرد ایرانی هستم که تخصصم در امور مهندسی و کشتی سازی بوده و پایه گذار صنعت کشتی سازی در ده های 40 ایران بوده ام.

در مورد دکتر احسان نراقی، شخص محققی چون شما به آسانی می تواند سوابق ایشان را از طریق " گوگل"  در کامپیوترجستجو کند. ضمنآ هیچیک از نایبیان باز مانده با ایشان اختلافی و ارتباطی ندارد. بلکه ایشان هستند، که هرچند وقت به یاد صحرای کربلا افتاده وبرای رقابت با زنده یاد دکتر امیر حسین آریان پور که سالها قبل درگذشته است مطالبی را بر نفی دانش آن شادروان در جامعه شناسی و امور فرهنگی کشورمان بمیان آورده و سپس سعی نموده است  او را  بنام نبیره نایب حسین راهزن و چپاولگر ، قاتل و ستمگر زمان به ملت ایران خاصه به جوانان مبارز وطنمان معرفی کند. غافل از آنکه الف- کسانی که امیر حسین آریان پور را میشناسند نه بخاطر این است که پدرانش چه کسانی بوده و چه کرده اند! بلکه او را بخاطر مطالب جالب و آموزنده ای که در کتابها ونوشتهایش ملاحظه کرده و می کنند و آنچه برای تربیت جوانان کشور در چند دهه بعنوان استاد مسلم جامعه شناسی، انجام داده است می شناسند. و ب- برای یاد -آوری شما و دکتر احسان نراقی: (گیرم پدر تو بود فاضل  از فضل پدر ترا چه حاصل؟) اصیل زادگانی از نوع احسان نراقی از دید جامعه فرهنگ دوست ایران در کجا قرار گرفته و  بی اصل و نسب هایی از نوع زنده یاد امیر حسین آریان پور و سایر بازماندگان نایبی در کجا!؟ و پ - فقط کافی است نگاهی به لیست نسل دومی و سومی و چهارمی های  خاندان نایب حسین و یار ماشاء الله انداخته تا بوضوح پی ببرید از این افراد "یاغی ، راهزن، بیسواد و ستمگر"  چه فرزندان برومندی تحویل جامعه فرهنگی ایران شده است؟

آقای سید آل داود بر مبنای دیگر اظهاراتتان و اشاراتی که در نوشته خود کرده اید به جوابهای مختصر من توجه کنید:

اول- انتظار دارند که هیچکس نباید با فامیل خوددر باره وقایع فامیلی مصاحبه کرده و به خاطرات آنها در نوشته های خود  اشاره نماید، چون احساسات فامیلی انسان را وادار می کند که حقایق را جور دیگری به بینند! بنابر این مطالبی که فرزندان و یا فامیل نزدیک نایب حسین و یار ماشاء الله در باره رفتار و کردار و اعمال آنها بیان کرده اند همراه با حقیقت نیست! ولی اظهارات  دشمنانشان حتی بدون ارائه سند یا مدرکی، همگی درست و همراه با حقیقت محض است!؟

دوم- مصاحبه با طرفداران  و نزدیکان نایبیان نیز قابل قبول نیست چون بر مبنای طرز تفکر شما طرفدار فقط طرفداری و ذکری از خطا کاری های آنها نمی کند !

 سوم - مصاحبه با اشخاصی چون سید اسدالله خرازی و سرخوش نیز چون سیدآل داود آنها را نمی شناسد مردود است.

چهارم - شخصیتی چون عبدالحسین ملک المورخین ، که سالها بعد از نابودی نایبیان، دختر عزیز دردانه خود را به ازدواج پدر من مهدی آریانپور 20 ساله در آورده است ، به این علت نظرات او درسالها قبل از نابودی نایبیان نیز مردود است!

حقیقت آنست که در آن هنگام  پدر من که فقط 16 سال بیشتر نداشت همراه با نابودی پدر و پدر بزرگش او را حدود دوسال در زندان نگه داشتند! چرا  و بچه علتی وثوق الدوله دستور  زندانی کردن این پسر نو جوان را که از 11 سالگی باتفاق برادر کوچکترش در تهران مشغول تحصیل بوده و ضمناً بگونه ای چون گروگان، تحت نظر دایم ماموران دولتی بودو به این علت این کودک نمی توانسته است درخلافکاریهای پدرش دخالتی داشته باشد . پس علت زندانی کردن او چه دلیلی می تواند داشته باشد!؟ پر واضح است که علت اساسی نگرانی وثوق الدوله از این بود که اگر این پسر نوجوان را آزاد کنند او به کاشان رفته و غائله پدرانش را از سر نو بپا خواهد نمود!  آیا همین عمل نشان دهنده این نیست که در کاشان و مناطق اطراف آن نایبیان از محبوبیت زیادی برخوردار بوده اند؟

حتی پس از استقرار حکومت سردار سپه و آزادی پدرم از زندان، به او به مدت ده سال اجازه داده نشد به حوالی کاشان پای نهد. ضمناً طبق دستور دولت هیچکس اجازه استخدام هیچ فردی از افراد خاندان نایبیی را نداشت. و این جوان 18 ساله که مسئولیت تامین زندگی سه برادر و یک خواهر نیمه نابینا و مادر و مادر بزرگ خود را بعهده داشت، چون در دوران حیات پدرش کارشناسان آلمانی که برای آموزش نایبیان در امور رزمی به کاشان آمده بودند، به این پسر خردسال ، اصول و فنون عکاسی و ظاهر کردن و چاپ عکسها را یاد دادند. لذا پس از آزادی از زندان، برای تامین زندگی خانواده اش با چاپ و تکثیر عکس بزرگان آن دوران و فروش آن به مردم از طریق برادر 12 ساله اش این وظیفه سنگین را به عهده گرفت. حال چرا ملک المورخین، چند سال بعد رضایت داد که دختر ناز پرورده خود را به ازدواج  پسر فردی بد نام که بنام  قتل و غارت و چپاول اموال دیگران،  به دار آویخته شده و ضمن اینکه نه تنها از مال دنیا آه در بساط نداشت، بلکه قادر به ادامه تحصیلات خودنیز نبود، در آورد؟! این تصمیم ملک المورخین، تنها وتنها به این خاطر بود: که او از دوران جوانی در کاشان با نایبیان از نزدیک در تماس بود و به خوبی آگاه شده بود که عکس العمل  خشن  نایب حسن و اطرافیانش نسبت به دولتیان، بخاطر ظلم و ستم و بی عدالتی که در طول زمان در حقشان اعمال شده ، بوده است. ملک المورخین کسی است که پسرش  محمد امین سپهری را در سال 1910 برابر با 1289 شمسی بخرج خود برای تحصیلات عالی کشاورزی به آمریکا اعزام نمود و دو سال بعد دخترش خانم مهین بانو سپهری ملقب به بهجت السلطنه که در حقیقت اولین زن ایرانی بود که برای ادامه تحصیلات عالی که در آن روزگاران نه تنها برای دختران بلکه برای پسران، در ایران میسر نبود به آمریکا فرستاد  خوب آقای سید آل داود، فردی تحصیلکرده و دانشمند و تاریخدان و نویسنده چون ملک المورخین، چرا باید طرفدار نایبیانی که از دید شما و دیگرانی چون شما، قاتل، چپاولگر، ستمگر بشمار میرفته اند، باشد و چرا در سال 1297 شمسی  که دخترش ( مادر بعدی ما) 7 ساله بود و تصمیمی در مورد ازدواج این دختر بچه با پسر بچه یار ماشاء الله نگرفته بود، مبادرت به اصلاح منظومه حماسه ی فتحنامه نایبی  و نوشتن مقدمه آن کتاب گرفت؟  برای اطلاع شما و دیگران لازم به ذکر است : در آن زمان مجلل الدوله حاکم کاشان دخترش را نامزد پدر من کرده بود. ( این دختر سالها بعد همسر چهارم رضا شاه و پنج فرزند برای شوهرش آورد) لذا ملک المورخین  با آگاهی از این نامزدی نمی توانسته است فکری برای آینده دخترس کرده و پسر یار ماشاء الله را برای دختر خورد سالش در نظر گرفته باشد!

پنجم - نوشته اید : هرگز به لقب لسان السلطنه ، ملک المورخین اشاره ای نکرده ام!

سید آل داود گرامی، مگر ملک المورخین  که لقب رسمی ایشان است چه چیزی از لقب لسان السطنه کم دارد؟ چون او یک مورخ بود لذا بکار بردن لقب ملک المورخین برای معرفی شخصیت او از هر جهت مناسب تر است. ضمناً استفاده از القاب و تیتر هایی چون سلطنه، جناب اشرف، دوله، حضرت والا، و غیره که در دوران شاهان قاجار با پرداخت پیشکشی های کلان از شاه شاهان در حقیقت خریداری می گردید و هر چه ارزش پیشکشی بیشتر بود حروف تشکیل دهنده لقب بزرگتر می گردید، این القاب چه ارزشی برای شخصیت های با اصل و نصب در بر داشت ؟ چون این گونه القاب محتوای درونی اشخاص را تغییر نمی داد، بلکه فقط در برابر ساده لوحان و ابلهان ممکن بود ظاهراً مهم جلوه نماید.

 ششم- هموطن  من، در مورد کتاب نایبیان کاشان بر اساس اسناد نوشته است: " . . اما آقای مهدی صدر پژوهشگر کاشانی که مطلبی در تائید همشهریان نایبی نوشته همواره با عناوان

" آقای صدری از مردم کاشانی، از سلاله سادات حسینی کاشی و از اعقاب ملا محسن فیض" خوانده شده است.

جوال - واقعاً، متاسفم  که ایشان تحت تاثیر کینه خود  چنان چشمهای خود را برای دیدن حقایق بسته اندکه  قدرت فکر کردن را از خودسلب کرده اند! ایشان حتی در موقع خواندن کتاب مورد نقدشان دقت نکرده اند که آنچه در باره آقای مهدی صدر نوشته شده عیناً همان کلماتی است که درصفحات نهم الی سی ام ، مقدمه ای که بر کتاب نایبیان کاشان آقای عبدالحسین نوائی نوشته اند اقتباس شده است ! و من نویسنده نه تنها در این کلمات ، بلکه در کلیه اسنادی که بدست آورده ام کوچکترین تغییری در نحوه نوشتن و جا بجایی و اضافه کردن کلمات و یا جملات آنها نداده ام.

هفتم - در موردبی مهری نویسنده ( منظورشان من هستم) نسبت به خوانین ایل بختیاری سید آل داود ناراحت شده و نوشته است:

" بختیاری ها همراه با انقلاب مشروطه و در همان گام نخست به مردم پیوستند و فداکاری های زیاد از خودنشان دادند . . . "

جواب - در این مورد من در فصل دهم کتابم به گونه مفصل به ترجمه اسناد و مدارکی که مقامات خارجی مقیم ایران در باره خانهای بختیاری و سایر دولتمردان ایرانی نوشته اند اشاره کرده ام. در اکثر این گزارشات مقامات خارجی در باره فساد و سوء استفاده از موقعیت شغلی ایرانیها اشاراتی کرده اند. بطور نمونه  به ذکر  چند مورد میپردازم:

در صفحه 386 کتاب " حماسه ی طغیان،  کنسول آمریکا در بغداد در تاریخ 3 سپتامبر 1918 به وزارت خارجه آمریکا گزارش داده است: " یک سیاستمدار ایرانی کسی است که فقط برای پر کردن جیب خود و دوستان نزدیکش شغل سیاسی را در ایران بر می گزیند. در بین سیاستمداران حرفه ای که در راس مقامات دولتی قرار دارند، ممکن است فقط چند نفر وجود داشته باشد که واقعاً وطن پرست و درستکار باشند." و در دنباله آن : " . . . در هرکابینه ای معمولاً یکی از بختیاریها شرکت داشته است. مثلاً قبل از وثوق الدوله، صمصام السلطنه بختیاری که یکی از خانهای بختیاری است نخست وزیر بود." . . . " بختیاری ها هم مثل سایر قبایل ایرانی، معروف اندکه زندگی خود را از طریق دستبرد به کاروان ها و اموال مردم تامین کرده، و پس از آن که بر کرسی قدرت نشستند، تغییر روش داده و دست از چپاول مردم عادی برداشته و شروع به چپاول خزانه دولت کرده اند. . ."

آیا ده ها گزارش خارجی نظیر این که در بخش دهم کتاب من به آن اشاره رفته است و با مطالعه نوشته خیلی از نویسندگان ایرانی ، از جمله آقای کسروی، اکثر دولتمردان ایرانی نه تنها وطن دوست نبوده و تجربه وتخصص کافی و لازم برای اداره امور کشور نداشتند که در نتیجه این ضعف کلی و اساسی اغلب اقداماتشان به ضرر کشور ایران و از دست رفتن سرزمینهای متعدد و حاصلخیز کشورمان گردید، بلکه بنا بر گزارش شارژدافر آمریکا به وزارت خارجه آمریکا در تاریخ10 ژانویه 1919 ، ( صفحه395 کتاب حماسه ی طغیان) " . . . انقلاب 1906 ایران، قدرت مطلقه ی شاه ایران را از جا کند ولی موفق نشدقدرت دیگری را جایگزین قدرت شاه کند.. . گماردن یک خان بختیاری به عنوان نخست وزیر یا وزیر جنگ یا وزیر داخله و از او انتظار داشتن که علیه افراد قبیله ی خود و یا منافع شخصی اش قدمی بردارد مسخره و خنده آور است. تا هنگامیکه در کشور ایران مقام مسئول و دلسوزی در راس کارها قرار نگیرد، خان ها و قبایل به رشد خود ادامه داده واز روش ناپسند راهزنی و چپاول اموال دیگران دست بر نخواهندداشت . . "

خوب با این گونه طرز تفکر خان های بختیاری،  چگونه مردم می توانستندبه یک حکومت مشروطه واقعی دست یابند و در نتیجه همه خونهایی که در انقلاب مشروطه ریخته شد در اثر ناواردی و طماعی و قلدری خان بختیاری  که فقط عهده دار نخست وزیری کشور گردید، به این علت که تعداد تفنگ چیانش بیشتر از سایر خانهای شرکت در انقلاب بود، بهدر رفت. در حال حاضر مردم ایران پس از گذشت 105 سال از آن تاریخ ، هنوز بدنبال سراب مشروطیت می دوند، و آیا  مثال معروف: خشت اول گر نهد معمار کج  تا قیامت می رود دیوار کج در مورد بختیاریها و روند مشروطیت ایران صادق نیست!؟ [ حال نگاهی به انقلاب 1786 آمریکا  و انقلاب دو دهه گذشته افریقای جنوبی بیاندازیدتا صحت گفته من در مورد "خشت اول "  برایتان گویا تر شود.

[ جهت اطلاع سید آل  داود که ایراد گرفته اند چرا این اسناد قبلاً در جای دیگر چاپ نشده و مشخص نیست که نسخه رسمی این اسناد در کجا نگهداری می شوند؟ و مهمترین ایرادشان این است که چرا انشاء این اسناد که به فارسی ترجمه شده است با انشاء بقیه کتاب اختلاف دارد!؟]

( 1) - همانطور که در پیشگفتار کتاب نوشته شده است این اسناد را آقای علی رضوی و شخص من از مرکز اسناد انگلیس در کیو گاردن نزدیک لندن جستجو و استخراج کرده ایم. هر فردی به آسانی می تواند به این مرکز اسناد مراجعه و به میلیونها سند از جمله اسناد مربوط به دورانهای گذشته ایران دسترسی پیدا کرده و حتی با پرداخت مبلغی از آنها کپیه برداری کند.

در مورد اسناد آمریکایی میتوان به مرکز اسناد آمریکا در ابالت مریلند مراجعه و به اسناد مورد نظر دست یافت. در هنگامی که تصمیم گرفته شد که این کتاب توسط ناشر بچاپ برسد، نظر شخص من این بود که فتو کپی همه این اسناد ضمیمه کتاب شود، تا اشخاصی که بزبان انگلیسی و یا آلمانی آشنایی دارند سند اصلی را با ترجمه آن مقایسه کنند. ولی ناشر کتاب بعلت، آنکه تعداد صفحات کتاب خیلی زیاد می گردید از  چاپ آنها در کتاب صرفنظر کرد. ولی یک نسخه از همه این اسناد در اختیار  زنده یاد برادرم امیر حسین آریان پور از سالها قبل قرار گرفته بود.

در مورد اسناد آلمانی، با تماس با ایمیل آن مرکز در آلمان می توانید از آدرس و تلفن آن مطلع شوید: koblenz@bundesarschiv.de

( 2) - سید آل داود در مورد ارائه اسناد مطالبی را تذکر داده اند: " شیوه مرسوم این است که نویسنده اولاً باید جای دقیق نگهداری اسناد را نشان دهدو ثانیاً نشانی دقیق هر سند در مکان نگهداری برای خوانندگان ارائه گردد تا محققی که به این اسناد احتیاج داردیا قصد بررسی و سنجش آن ها را دارد بتواند به آن رجوع کند. وانگهی از میان انبوه اسناد موجود، آن مدرکی گزینش شده اندکه احیاناً مطلبی به نفع نایب حسین گزارش داده اند. . !؟"

جواب -  آقای سید آل داود، برای اطلاع من و دیگرانی که ممکن است نقد شما را مطالعه کرده باشند لطفاً این شیوه مرسومی را که مطرح کرده اید ، آیا ممکن است فقط یک نمونه از آن را که دیگر نویسندگان برای ارائه اسنادشان از روش ابتکاری شما پیروی کرده اند برای اطلاع من ارائه فرمایید. ضمناً این گونه طرز تفکر شما در قرن بیست و یکم! مرا سخت بفکر انداخت.و بنظر می رسد تا این تاریخ حتی در ایران، شما به مرکز اسناد ی پای ننهاده اید! ضمناً با وجود استفاده میلیونها مردم کشورمان از کامپیوتر ، شما آگاه  نیستید که در قرن اینتر نتی نه تنها نوشته ها ، مقالات و رساله ها  چون گذشته در پرونده ای نگهداری نمی شوند بلکه همه کتابهایی که در چند دهه گذشته ارائه شده و می شوند در حافظه کامپیوتری ضبط شده و هر هنگام متقاضی خواستار کتابی است، ناشر آن کتاب، با فشار یک دگمه، کتاب  را چاپ کرده و در اختیار مشتری خود قرار می دهد! هموطن من در مورد اسناد قدیمی خارجی همانگونه که در بالا به آن اشاره رفت شما به مراکز اسناد این چند کشور که آدرس دقیق آن مراکز در کتاب راهنمای تلفنی شهرها، همراه با شماره تلفن آن درج شده است. پس از ورود به محل مورد نظر کافی است از طریق کامپیوتری که مجاناً در اختیارتان گذارده می شود، با تایپ کردن نام نویسنده و یا کتاب و حتی موضوعی که به دنبالش هستید ، در مدتی بسیار کوتاه آنچه را که بدنبالش هستید در مونیتور جلوی رویتان ملاحظه کنید. البته این کار وقتی عملی است که جنابعالی قادر بکار کردن با کامپیوتر باشید. وگرنه بهمان گونه که ملت ایران 105 سال است بدنبال سراب یک حکومت مردمی میدود جنالعالی نیز سردر گم شده و به نتیجه مطلوب نخواهید رسید. البته طریقه ساده تری نیز وجود دارد که شما به عنوان یک محقق به عضویت رسمی یکی از این مراکز در بیایید، در آن حالت ممکن است کد مخصوص ورود به "کامپیوتر مادر" را در اختیارتان قرار دهند. با در اختیار داشتن این کد مخصوص دیگر لازم نیست که جنابعالی زحمت سفر و هزینه گزاف مربوط به خرید بلیط و هتل و غیره را متحمل شوید، و از همان محل اقامتتان در حاشیه کویر اطلاعات لازم را از طریق کامپیوترتان بدست خواهید آورد. ضمناً از حدود شش دهه قبل اکثر اسناد و حتی کتابهای خازجی موجود در کتابخانه های دنیا ، برای اینکه اسناد و کتابهای قدیمی بعلت استفاده متقاضیان بی سمار، و دست به دست گشتن نابود و پاره پاره نشوند، آنها را بصورت میکرو فیلم و یا میکرو فیش در آورده اند. در اینصورت شماره صفحه ای که شما در تصورتان  به آن اشاره کرده اید ، دیگر وجود ندارد

( 3) - در موردانشاء اسناد ترجمه شده و اختلاف آن با بقیه نوشته های کتاب! جواب آن بسیار سهل و آسان است! خوب آیا بنظر شما قابل تصور نیست که ممکن  است برای ترجمه اسناد فوق، من  از فرد دیگری استفاده کرده باشم!؟

( 4) - در مورد اموال فراوان نایبیان اشاره کرده اید! از مطالب نوشته شده در نقد کتاب ، خواننده می تواند چنین برداشت کند که شما به کلیه برگهای پرونده نایبیان و کتابها و نوشته ها و رساله هایی که در باره آنها نوشته شده است، دسترسی داشته و  به این علت با اطمینان خاطر در مورد درستی و واقعیت کلمه به کلمه  مطالبی که در نقدتان به آنها اشاره کرده اید اعتماد دارید.  بنابر این اعلام فرمایید آن گنجها، غنایم، زیور آلات، اشرفی ها،وسایل و تجهیزات و و و که پس از کشتار سران نایبی بدست دولتیان افتاد کجا رفتند و لیست آنها کجاست!؟ اگر در اختیار دولت قرار گرفتند پس بایستی در جایی ثبت شده باشد! اگر این اموال به صاحبانشان پس داده شدند، گزارشات ادعایی این اشخاص همراه با نام ونشانشان کجاست؟ اگر به کشاورزان و برزگران پس داده شده است، اسامی آنها و رسید دریافتیشان کجاست، واگر همه آنها تحویل وثوق الدوله و دیگر دولتمردان ایران شده اند بدون آنکه آثاری از دست بدست گشتن آنها باقی مانده باشد، در این صورت می توان اظهار نمود که: آنچه را دزدان کوچکتر چون افراد نایبی  چاپیده و دزدیده بودند تحویل دزدان بزرگتر داده اند. یعنی در حقیقت " دزد به دزد زده است" اگر چنین بوده است، پس چیزی تحویل مردم ستمدیده که اموالشان بنا به نقد شما چاپیده شده بود  ، نگردیده است. پس ناراحتی شما و سایر دشمنان نایبیان مربوط به چیست!؟ در کشوری که از کوچک و بزرگ دزد هستند دیگر چرا بعضی اشخاص به خود اجازه میدهند از چپاول دزدان بزرگ چون دارای زور و زر و قدرت بیشتری هستند، صحبتی بمیان نیاورند، ولی  گناه این چپاول  را بگردن دزدان کوچکتر بیاندازند، چون زورشان کمتر است و یا چون بدست دزدان بزرگتر نابود شده اند! قدر مسلم آنست که بازماندگان نایبی پس از کشتار سرانشان آه در بساط نداشتند وطبق اسناد دولتی

" کتاب نایبیان کاشان بر اساس اسناد" که شما کوچکترین اشاره ای به این اسناد که مشخص کننده فقر و ناداری  آنها است نکرده اید! حال  با توجه به مطالبی که ذکر شد ، اگر چنین اموال گرانبها یی،که مورد ادعای شما و سایر دشمنان نایبیان است ، پس از نابودی نایبیان، نه توسط دولتیان  و نه توسط شاکیان فرصت طلب چاپیده نشده است!  پس آیا نمی توان نتیجه گرفت که از روز اول اموال قیمتی و گنجینه هایی در کار نبوده و فقط شایعه ای بوده است که بوسیله دشمنان رواج پیدا کرده است!؟

هشتم - سید علی آل داود نوشته اند: "یکی از روحانیون مشروطه در تاریخ اشرار کاشان به تعریض ذکر شده که ماشاء الله خان تریاکی و زن طلب است. نویسنده بجای پاسخ، ماشالله خان را با مستوفی الممالک مقایسه کرده و می پرسد چگونه است که مستوفی در سن یازده سالگی توانسته به مقام مستوفی گری دست یابد، اما ماشاء الله خان نمی تواند به هر کاری دست بزند"

آقای سید آل داود در اینجاشما کاملاً دستتان را رو کرده اید، که ماموریتتان تحریف کامل کتاب من است. متاسفم به شما بگویم که سخت در اشتباهیدو اتفاقاً نقد شما و جواب من به این نقد باعث شده است که تعداد زیادی برای خواندن این کتاب به ناشر مراجعه کنند. به این علت من از شما صمیمانه تشکر می کنم.

 در مورد این مطلب شما دو کلمه " لا الله" را ذکر کرده وبقیه اش "الا الله " را عمداً از قلم انداخته اید! شما اولاد پیغمبر، اگر به صفحات 143- 146 کتاب من توجه بیشتری مبذول داشته و مطالب آنر بدقت بخوانید پی خواهید برد. که ملا رسول در کتاب خود چنین نوشته است و نه آنچه شما  ادعا می کنید او نوشته است!: "عقل متحیر است! کسی که نسب عالی نداشته، بی سواد باشد، اهل سواد اعظم هم نباشد! و تریاکی، با این ذکاوت و زیرکی و جلادت و تزویر وچابکی و چالاکی و استعداد باشد! در هنگامی که گلوله توپ و تفنگ به طرفشان مانند تگرگ می بارید، زن می گرفت و عروسی می کردو پول و جنس می برد و نقب می ساخت و ذخیره می نهاد و ترتیب اردو و نظم امور داخله و حکومت و رفاقت و خصومت می کرد! "

اگر ملا رسول نه بعنوان یک دشمن، بلکه به عنوان یک دوست خیال داشت خصوصیات یار ماشاءالله را بنویسد از این بهتر نمی توانست بیان کرده باشد. ولی اشتباه او در این بود که مثل خیلی دیگر از مردم ایران تصور می کرده است که باید رابطه مستقیمی در مورد نسب عالی و محل زیست و هوش و ذکاوت اشخاص موجود باشد. درحالی که نسب عالی در ایران عقب افتاده آن زمان بستگی به میزان قدرت ،زور و زر و رابطه اش با دربار و درباریان و مبلغ پیشکشی که اشخاص فرصت طلب برای خرید القاب  به شاه شاهان پرداخت می کردند تا عالی نسب گردند، داشته است و در همین دوران نیز ناظر این چنین اشخاص با اصل و نسبی که چون قارچ هرروز در سرزمین ما روئیده می شوند هستیم ! در حالیکه هوش و ذکاوت و مدیریت خدا دادی است و از بدو تولد با طفل نو زاد همراه است، و ربطی به محل سکونت و اصل و نسب او ندارد.

به این علت در باره طفل یازده ساله ای که به علت مرگ پدرش در آن سن و سال ناگهان به لقب "مستوفی الممالک" مفتخر شده و مسئولیت بسیار خطیر امور مالی کشور را به عهده این کودک بیسواد و نابالغ و بی تجربه واگذار شده بود، اشاره کرده ام . که تعجب ملا رسول بچه دلیلی بوده است!؟ در کشوری که هر کس و ناکسی به صدر اعظمی، وزارت ، والی گری و و و میرسیده است آیا یارماشاء الله نباید مقام قره سورانی راه های مناطق کویری را در دست بگیرد! و آیا همه مسئولین کشور ایران ، وطن دوست، درستکار، عادل، باتجربه در اداره امور دولتی، ایثار گر، قانون دان و تابع قانون و پیروی از اصولی که با حق و حقیقت سر و کار داشته  بوده اند و تنها یار ماشاء الله در میان همه این دولتمردان عوضی خود را جا زده بوده است ! پس باید بهر طریقی که ممکن است او را کوبید و با دروغ او را خاطی معرفی نمود!

در مورد زن طلبی یار ماشاء الله، این روش از بدو شروع اسلام مرسوم بوده و ادامه داشته است. آیا جز این است که حضرت محمد برابر دستورات خداوند داشتن چهار زن را برای هر مرد معمول داشته و سالها بعد در مذهب تشیع داشتن کنیز و صیغه موقت و دایم جزو رسوم کشورمان شده و حتی امروز هم مرسوم است . ضمنآ طبق رسومی که در کشورمان برای قرنهای طولانی جاری بود، مالکان و خانهای محلی حق خود میدانستند که هر یک از دختران رعیت های منطقه تحت مالکیت خود را قبل از ازدواج  یکشب در اختیار داشته باشند!؟ آیا در همان دورانی که نایبیان در کاشان قد علم کرده بودند شاهان کشور ایران : ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه ، محمد علی شاه و حتی احمد شاه خردسال دارای حرمسرا نبودند!؟  آیا کلیه خوانین ریز و درشت از این خان نعمتی که دین اسلام تجویز کرده بود بهره مند نمی شدند!؟ همین مستوفی الممالک کسی است که رضا شاهی را که دارای هزار عیب بود ولی  فقط تنها به همسرش قناعت و در آن زمان  یک زنه بود، تشویق ننمود که همسر دو م و سوم چون سایر دولتمردان کشورمان برای خود اختیار کند!؟

نهم - سید اولاد پیغمبر، اشاره به فصل دهم کتاب تحت عنوان " اوضاع و شرایط  آن زمان ایران" کرده و نوشته اند" . . مولف برای بزرگ نمائی نیاکان خود، تاریخ خانواده را با تاریخ ایران و احوال سیاستمداران و جنگ روس و انگلیس در ایران و کودتای 1299 همه را با هم گره زده است . . . " در جواب باید به ایشان گفت اولاً هر اتفاقی هر چند ناچیز که  در یک دوران 48 ساله  در گذشته ایران رخ داده است مربوط بتاریخ ایران است. ثانیاً قضاوت در باره رفتار و کردار خوب و بد افراد یک جامعه ای در گذشته ی بالغ بر یک قرن، هنگامی میتواند بدون حب و بغض و دشمنی و کینه توزی بررسی گردد و عادلانه و بینظرانه و خارج از احساسات شخصی صورت گیرد، که شرایط ، امکانات و فرهنگ مرسوم آن زمان را در نظر گرفته و سپس در باره آنها قضاوت کنیم. غرض از ذکر اوضاع آن زمان فقط و فقط برای این منظور و ذکر حقایقی که در آن دوران در کشورمان در جریان داشته، بوده است.

ثانیاً هنگامیکه اکثر دولتمردان، نخست وزیران، وزراء، استانداران، فرمانداران، خوانین و روسای قبائل، مالکان و غیره برابر نوشته این اسناد خارجی و نوشته اکثر نویسندگان ایرانی همان دوران ، نا پاک، چپاولگر ، ستمگر، زورگو،مزدور خارجی، فرصت طلب، خود فروش بوده اند! چگونه انتظار دارند که نایبیان ستمدیده و زجر کشیده که برای احقاق حق و ستمی که برآنها وارد شده بود گردن کشیدند، از آن گونه دولتمردان چپاول گر پیروی نکرده  و انسانهای سربزیر و تو سری خور باقیمانده واز چپاول و غارت، ستمگری دوری نمایند!؟

ثالثاً برخلاف اظهارات شما، نایب حسین و یار ماشاء الله جزو ی موثر و مورد بحث در وقایع آن  دوران بوده وبرای سران سه کشور انگلیس، روسیه وآلمان افرادی شناخته شده بوده اند ، چنانچه در تاریخ  22 سپتامبر 1914، سفیر انگلیس در روسیه به وزیر خارجه انگلیس تلگراف شماره F.O 1737602- 137  را بشرح زیر ارسال کرده:

"با ملاقاتی که با وزیر خارجه پترو گراد داشتم، ایشان اعلام می کند که دولت روسیه تا این تاریخ درمورد پشتیبانی و تحت حمایت قرار دادن تایب حسین تصمیمی نگرفته است .نایب حسین که قبلاً فعالیت های یاغیگری داشته، در دو سال گذشته نه تنها عمل خلافی انجام نداده است بلکه با کمک فرزندش ماشاء الله خان خدمات مهمی در مورد نگهداری و تامین راه های تهران - اصفهان انجام داده است و دولت شاهنشاهی ایران هیچ گونه نشانه ای که حاکی از تمایل نایب حسین به فعالیت های مجدد یاغیگرانه باشد در دست ندارد."

آیا این سند نشانگر آن نیست که نایبیان برای دو کشور روسیه و انگلیس اشخاص ناشناسی نبوده اند!؟

در سند دیگری  در تاریخ 10 ژوئیه ی 1919 ارتش هندوستان طی تلگراف رمز شماره 1013/24 علیه نایبیان اعلان جنگ می دهد.

صدراعظم آلمان نیز در شروع جنگ بین المللی اول نمایندگان خود را همراه با چند هدیه برای ملاقات با نایبیان و دعوت آنها بشرکت در جنگ علیه دولتهای روس و انگلیس  اعزام می دارد.  در این مورد کنسول انگلیس در اصفهان، طی تلگراف شماره 196 در تاریخ 6 ژوئن 1915 به وزیر مختار انگلیس در تهران اطلاع می دهد: " . . . کنسول آلمان با ماشاء الله خان ملاقات و به او هدایای زیادی داد. دونفری به طور خصوصی مذاکره کردند. . ."

 به این ترتیب مشاهده می شود که سران نایبیان برای مقامات آلمانی نیز ناشناخته نبوده اند!

و علاوه بر اینها در زمان حمله قوای نظامی عثمانی، روسیه و انگلیس به ایران در تاریخ 2 مه 1915 طی شماره151 کنسول انگلیس به وزیر مختار خو در تهران تگراف کرده است:

" در قم و کاشان نزدیک شدن و پیشروی قوای عثمانی به کرمانشاه، باعث شور و شعف فراوان مردم شده است. در کاشان ماشاء الله خان به دولت مرکزی تهران پیشنهاد کره است که خود و 3 هزار نفر از افراد مسلحش در اختیار دولت قرار داده، تا علیه هر دشمن خارجی که مورد نظر دولت است از آنها استفاده شود."

آیا این چنین پیشنهادی ، گویای خلوص نیت نایبیان نسبت به دفاع از کشور ایران نیست؟ متاسفانه به این سند مهم ،  هیچیک از دشمنان  نایبیان در کتابهای خود و نوشته های خود اشاره نکرده اندو حتی سید اولاد پیغمبر در نقد خود ذکری از آن بمیان نیاورده ! ولی تاکید کرده است که چرا در این کتاب کلماتی چون : زوار بجای زواره، شهرآب به جای شهراب، خافر به جای خفر، آبیان به جای ابیانه ، ورزانه به جای ورزنه، چرمینی به جای چرمهینی و و نوشته شده است . سید گرامی این نقص مربوط به زبان انگلیسی  و مترجم این اسناددر هنگام ترجمه آنها بوده است و متاسفانه من از وجود محققین و دانشمندان تاریخ و جغرافیا شناسی چون شما در کشورمان مطلع نبودم که برای رفع مشکلات ادبی و انشائی این کتاب از شما یاری بگیرم! 

(  برای چهار حرف: ذ، ز، ض، ظ ، درزبان انگلیسی فقط حرف " Z "وجود دارد!) ضمناً چون در نوشتن نام بعضی از دهات کوچک اطراف کویر اشتباهاتی رخ داده است، پس بایست که خط بطلان روی همه مطالب کتاب کشید!؟ )

نهم - در خاتمه نقد خود آقای آل داود با ناراحتی نوشته اند: " تا بحال در تاریخ معاصر ایران از دوره قاجار به این سو دیده نشده بود که خانواده ای تا این حد با سماجت و پی گیری در پی تبرئه نیاکان خود برآیند. . . اما جای بسی تاسف است که بازماندگان نایب  همین که افراد فرهیخته و دانشمند در میان آنان کم نیستنداین گونه و به گونه ای نادرست در پی تحریف حقایق تاریخی بر آیند."

بر مبنای مطالبی که شما در نفی این کتاب و  بد نام کردن بیشتر نایبیان و تحریف حقایق در نقد خود نموده اید، هر خواننده صاحب فهم وشعور درک می کند که شما درحالی که به سختی ناراحتید که چرا زنده یاد دکتر امیر حسن آریان پور ، حتی پس از  درگذشتش اطرافیان ومریدانی دارد که چنان به خواسته های او تعلق خاطر داشته و به  آنها انگیزه دفاع از نیاکان نایبی را تلقین کرده است !؟

ولی چرا بخود و طرز تفکر یکسو نگرانه و کینه بی دلیل خود نگاهی نمی اندازید! شمائی که هیچ گونه نقشی در دوران زندگی نایبیان نداشته اید و اعمال وکردار آنها ضرر و زیانی به شما وارد نکرده است چرا کاسه ای از آش داغتر شده و در دفاع از دشمنان قسم خورده آنها که در حال حاضر بازماندگان آن دشمنا ن ، چون اجدادشان، با اعمال و کردارشان،  در طول زمان چنان به بدنامی شهرت یافته اند ،که دیگر  حتی یک  کلمه از نوشته ها و اظهاراتشان در مورد موضوعات مختلف بهیچوجه مورد قبول دیگران قرار نخواهد گرفت ،لذا از شما ، خواسته اند این ماموریت حمله به نایبیان را عهده دار شوید. که متاسفانه باتحریف حقایق تاریخی وچشم پوشی بر روی اسنادی که در مسیر فکری شما قرار نمی گرفتند  و اطلاعات محدودتان در نحوه جمع آوری اسناد به نتیجه مورد نظری که کارفرمایتان از شما خواسته بودند دست نیافته و مردود شدید.

آقای سید آل داود بمن بگویید شما را باید از کدام گروه دانست؟

میگویند اسکندر قبل از حمله به ایران درمانده و مستأصل بود. از خود  می پرسید که چگونه باید بر مردمی که از مردم من بیشتر می فهمند حکومت کنم؟ یکی از مشاوران میگوید

 

« کتابهایشان را بسوزان ، بزرگان و خردمندانشان را بکش و دستور بده به زنان و کودکانشان تجاوز کنند »

 

اما یکی دیگر از مشاوران پاسخ میدهد:

نیازی به چنین کاری نیست. از میان مردم آن سرزمین ، آنها را که نمی فهمند و کم سوادند ، به کارهای بزرگ بگمار ، و آنها را که می فهمند و با سوادند ، به کارهای کوچک و پست بگمار. 

بی سوادها و نفهم ها ، همیشه شکرگزار تو خواهند بود و هیچگاه توانایی طغیان نخواهند داشت. فهمیده ها و با سوادها ، یا به سرزمین های دیگر کوچ می کنند ، و یا خسته و سرخورده ، عمر خود را تا لحظه مرگ ، در گوشه ای از آن سرزمین در انزوا سپری خواهند کرد.

بالغ بر یکهزار و چهارصد سال است که یک اقلیت مسلمان شیعه مذهب ( در حال حاضر بالغ بر یکصد بیست میلیون) همه ساله در ماه های عزاداری بخاطر شهادت امام سوم شیعیان که در 1400 سال قبل ، او و پبروانش توسط یزید و همراهانش قتل عام شدند عزاداری کرده،  و ضمن مجروح کردن خود با قمه، زنجیر و وارد کردن ضربه بر بدن خود، به یزید و معاویه و شمر ودیگران لعن ونفرین می فرستند. این در حالی است که یک اکثریت عظیم سنی مذهب ( بالغ بر یک میلیارد و دویست میلیون در سطح جهان) منکر آن بوده و خیلی از آنها حتی اطلاعی از یزید و شمر و حضرت امام حسین نداشته و نمی دانند چرا شیعیان جهان به این گونه با تمام وجود عزاداری می کنند؟ آیا به من مسلمان شیعه که معتقد به این حقیقت انکار ناپذیر هستم، که معاویه و پسرش یزید چنین ظلمی را نسبت به نوه حضرت محمد روا داشته است ، میتوان گفت که چون اکثریت مسلمانان سنی مذهب منکر چنین ظلمی بوده و هستند، پس شیعیان جهان نباید همه ساله به عزاداری بنشینند!؟ بهمان گونه و با وجود آنکه باز ماندگان نایبی از هیچ لحاظ در آن حد و سطحی نیستند که خود را با اولاد حصرت محمد قابل مقایسه بدانند، ولی بهر حال باید به آنها حق داد، که از ظلمی که به ناحق به اجدادشان وارد شده است صحبت کرده و با ارائه اسناد و مدارک به دفاع از آنها بپردازند.

 

دهم - نوشته اید از نویسنده این کتاب، تا کنون کتاب ومقاله ای دیده نشده . . .

چون شما اطلاعی ندارید و یا دسترسی به نوشته های او نداشته اید ، دلیل نمی شود که شما با اطمینان ادعا کنید " مقاله و کتابی از ایشان دیده نشده" این نا آگاهی شما را می رساند. اگر شما با کامپیوتر سر وکار دارید و قادر به استفاده از آن هستید! می توانید بدنبال نام "آریان پور" در "گوگل "جستجو کنید صدها مقاله ، نوشته ، گردآوری سخنرانی زیر نام آریان پور مشاهده خواهد  شد، که خیلی از آنها مربوط بمن است . ولی توجه کنید که من در هیچ زمانی خود را به عنوان یک نویسنده با تجربه و بانثر روان و شیوا و جذاب بحساب نیاورده ام و نخواهم آورد . چون تخصص من مهندسی و کشتی سازی است و نه نویسندگی.

یازدهم - نوشته اند: مولف کتاب در صفحه 439 فصلی به عنوان " در دوره محمد رضا شاه پهلوی دشمنی نسبت به بازماندگان نایبیان ادامه دارد" نگاشته، اما خود وی چنان که از زندگی نامه اش که در پشت کتاب آمده بر می آید در دوره محمد رضا شاه در نیروی دریایی استخدام شده، سپس برای ادامه تحصیل به هزینه دولت به انگلیس و آمریکا اعزام شده و پس ازبازگشت به کشور، تا درجه سرلشگری پیش رفته و به معاونت نیروی دریایی رسیده و پس از باز نشستگی کارخانه کشتی سازی دایر کرده است . انصاف باید داد، نویسنده دیگر طالب چه مقامات و مناصب و موقعیت هایی بود که با مانع مواجه شده و به آن ها دست نیافته است؟

جواب- باز هم سید علی آل داود " لا الله" را گفته و " الا الله" را فراموش کرده اند!

الف- من در سال 1328 یعنی زمانی که نسیم دموکراسی و آزادیخواهی و برخورداری از عدالت اجتماعی از هر سو وزیدن گرفته بود و برای اولین بار در تاریخ انتخابات مجلس شورای ملی افرادی چون دکترمحمد مصدق ، الهیار صالح و دیگرانی نظیر آنها راه به مجلس یافته بودند. ضمناً شاه جوان نیز تا آن زمان دخالتی در امور کشوری و لشگری نکرده بود و ظاهراً نخست وزیران عهده دار امور بودند. بلی من در آن جو و اوضاع وارد خدمت نیروی دریایی گردیدم.ضمن اینکه من اولین وبلکه آخرین فرد خاندان نایبی بودم که به ارتش پای نهادم.

ب-  درحقیقت دولت انگلیس بود که هزینه تحصیلی و خورد و خوراک و مسکن تعدادی از دانشجویان نیروی دریایی را متعهدشده و پرداخت نمود. این تعهد در مقابل آن تعداد از افسران و درجه داران نیروی در یایی ایران ، که در سوم شهریور ماه 1320 با شبیخون ناو های جنگی انگلیس کشته شدند، بوده است. ثانیاً شما انتظار دارید که دانشجویانی که وارد خدمت ارتش می شوند به هزینه شخصی خود به تحصیل ادامه دهند!؟ در کجای دنیا چنین رسمی مرسوم است؟

پ - اگر من در دوران خدمتم ترقی کرده و به درجه دریاداری نایل گردیدم و قرار بو د 9 روز بعد از تاریخی که خود را بازنشسته کردم بدرجه دریابانی ارتقاء یابم. نباید به حساب  محبت محمد رضا شاه پهلوی نسبت بمن گذاشت، بلکه در نتیجه لیاقت و کاردانی ، علاقه به وطنم و خدماتی که به نیروی دریایی کرده بودم ، بوده است.  در درجات پائین و مشاغل رده پائین، فرد نمی تواند به آنچه در کشور می گذشت پی برد . ولی در درجات بالا و خاصه داشتن مسئولیت های کلیدی و از آن مهمتر در ارتباط قرار گرفتن با سایر مقامات کشوری و دولتی، انسان بیشتر به ناهماهنگی ها، فساد ها، حیف و میل ها، خاصه خرجی ها و بی تفاوتی ها و فرصت طلبی های مقامات  و مسئولین کشور پی می برد. و البته اگر خود شخص در همان مسیری که دیگران قدم بر میدارند نباشد، از مشاهده آن نقاط ضعف ناراحت و بالاخره نا امید می شود. در آن هنگام است که دیگر نمی تواند بخدمتش ادامه دهد، چون با تصفیه یک سطل آب ، نمیتوان آب گل آلود رودخانه کارون را تصفیه نمود ، مگر این سطلها تبدیل بچند میلیون گردد!به این علت من در بحبوحه قدرت شاه در آبان ماه 1353 از نیروی دریایی خود را خلاص کردم. ضمن اینکه پس از بازنشستگی، آرام ننشسته و با ارائه مدارک و اسناد سوء استفاده کنندگان به این و آن ، بالاخره موفق گردیدم که کوس رسوائی دزدانی که در راس نیروی دریایی قرار گرفته بگوش ملت ایران برسانم. ( 15 دی ماه 1354) در نتیجه فرمانده نیروی دریایی رمزی عطائی باتقاق سه امیر دیگر و 37 افسر ارشد نیروی دریایی تحویل دادگاه شده و سپس زندانی گردیدند. وقوع این اتفاق اولین ضربه ای بود که  به دستگاه دولت  وارد گردید.

حال شما بمن بگوئید که اگر من طالب مقام و مناصب بالاتری بودم، چرا از خیر 26 سال خدمت در نیروی دریایی، ارتقاء به درجه دریابانی و  حفظ مقام معاونت و سایر مزایا و امتیازات فراوانی که شامل حال من می گردید صرفنظر کرده  و برای جلوگیری از انواع فساد در کشورم ، یک تنه بجنگ فاسدان و خیانتکاران پرداخته و گذشته و آینده خود را فدا ی مبارزه با فساد نمایم!؟

برای شناخت بیشتر من ،به دو سند پیوست و رونوشت یک سند دیگر نگاه کنید:

شماره 5840/4 تاریخ  22/10/1343

تیمسار ریاست ستاد بزرگ

                        درباره: حوض شناور/5000تنی شرکت ملی نفت

بقسمیکه استحضار دارند شرکت ملی نفت در نظر دارد حوض مذکور را برایگان در اختیار نیروی دریایی شاهنشاهی قرار دهند. ضمن بررسی هائیکه در مورد تعمیرات و نحوه استفاده از حوض در چند ماه گذشته بعمل آمد این نیرو در نظر داشت با انجام تعمیراتی در ساختمان آن در محل مناسب که میبایستی آماده گردد انبارهای حوض را پر نموده و آنرا بگل بنشاند تا بصورت حوض ثابت تعمیرات مورد استفاده قرار گیرد. این طرح بعلت هزینه فوق العاده ای که برای آماده نمودن محل بگل نشاندن داشت مردود شناخته شد. اکنون یکی از افسران ارزنده این نیرو ناخدا سوم مهندس هوشنگ آریان پور پیشنهاد نموده که با هزینه ای در حدود پنج میلیون ریال حوض را بترتیبی تعمیر نماید که بصورت فعلی قابل استفاده باشد. علیهذا یکبرگ رونوشت گزارش نامبرده جهت استحضار بپیوست تقدیم میگردد. ضمناً اینجانب اطمینان کامل دارم این افسر با کارهای مثبتی که تا کنون در نیروی دریایی شاهنشاهی انجام داده قادر است تعمیرات حوض را بنحو مطلوب انجام دهد.

بطور خلاصه بعرض میرساند در زمانی که فرمانده مناطق دریایی جنوب را عهده دار بودم در مورد تعمیرات زیر آبی واحد های شناور کوچک مشکلاتی موجود بود . بدستور اینجانب افسر نامبرده اقدام بساختن یک حوض تعمیراتی 120 تنی نمود که هنوز مورد استفاده مناطق دریایی جنوب میباشد و علاوه بر رفع احتیاجات مناطق ظرف چند سال گذشته کلیه واحدهای شناور ژاندارمری - گمرک- و سازمانهای دیگر در آن تعمیر می شده و درآمد های حاصله بنفع ارتش ذخیره گردیده است. این افسر پس از طی دوره عالی به شمال اعزام و در راس کادر فنی مناطق ، ناو سلطنتی شهسوار را که تاکنون با حضور متخصصین خارجی روی سرسره اداره بندر برده میشد، با ابتکارات جالبی به روی سرسره هدایت و تعمیرات مورد لزوم بنحو مطلوب انجام گردید. سپس حوض شناور شتر را که سالها روی گل بوده و بطور کلی غیر قابل استفاده شده بود و در روی سرسره با تعمیرات و نو سازی که انجام گرفت اکنون آماده بهره برداری میباشد بطوریکه تعمیرات زیرآبی کلیه واحد های شناور در آن انجام و حتی ساختمان ناوچه های صد تنی در آن امکان پذیر و جزو برنامه های این نیرو میباشد.

یکی دیگر از کارهای مثبتی که انجام داده ساختن یک اسکله مجهز در پشت آموزشگاه مهناوی می باشد که در نظر است در سال آینده نیز توسعه داده شده و آماده برای پهلو گرفتن ناوچه های صد تنی گردد. با توجه بکلیه اقدامات مثبت فنی، بنظر اینجانب افسر مزبور قادر است اینکار را انجام دهد و نیروی دریایی شاهنشاهی در اجرای اوامر اعلیحضرت همایون شاهنشاه بزرگ ارتشتاران که بکرات فرموده اند بایستی صرفه جوئی شده و از اتلاف وجوه دولت جلوگیری نمود. از این طرح پشتیبانی نموده و با نهایت قدرت عوامل فنی خود را در اختیار این افسر در آبادان خواهد گذارد تا حوض شناوری را که شرکت نفت مجاناً باین نیرو واگذار کرده است قابلیت کار را داشته باشد.

درمورد تامین اعتبار مورد لزوم نیز این نیرو پیشنهاد مینماید از اعتبار - /108000 دلار که برای تکمیل وسائل و تغییرات ناوهای شاهنشاهی بایندر و نقدی تخصیص داده شده بود تامین گردد. این اعتبار بعلت اینکه بموقع حواله نگردید با اقداماتیکه از طرف این نیرو بعمل آمد اکثر نواقص ناوهای فوق توسط کارگاه نیروی دریایی آمریکا برطرف گردید و تغییرات دیگر چنانچه ضروری تشخیص داده شوند توسط کارگاه های مناطق دریایی جنوب و افسران فنی این نیرو انجام خواهد شد. با عرض مراتب فوق اطمینان دارد تعمیرات اساسی حوض مذکور توسط ناخدا  سوم مهندس آریان پور و کادر فنی که در اختیار خواهد داشت امکان پذیر و چنانچه اجازه فرمایند از هم ارز ریالی مبلغ فوق استفاده نماید. حوض مزبور ظرف چندین ماه آماده برای بهره برداری خواهد بود، بدین ترتیب نیروی دریایی شاهنشاهی تا آماده شدن حوض تعمیرات ثابت در بندر عباس به حوض شناور / 3500 تنی نیروی دریایی آمریکا احتیاجی نخواهد داشت و در نتیجه مبلغ یکصد میلیون ریال که برای تعمیرات و یدک کردن حوض فوق از آمریکا تا خرمشهر پیشنهاد شده بود بنفع ارتش شاهنشاهی صرفه جوئی خواهد  شد. علیهذا استدعا دارد مراتب استفاده از اعتبار / 108000 دلار و انجام تعمیرات حوض اهدائی شرکت نفت را باین نیرو ابلاغ تا سریعاً کارهای تعمیراتی شروع و حوض را آماده برای بهره برداری نماید.

                              فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی- دریاسالار رسائی

 


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


یازدهم - لازم به یاد آوری مجدد است که،در مورد سایر افراد خاندان نایبیان کسی بدنبال شغل دولتی نرفت ، چون در دوران حکومت و سلطنت رضا شاه، نایبیان باز مانده را از ورود به ادارات دولتی منع کرده بودند. تنها پس از خروج رضا شاه از ایران واستقرار یک رژیم  نزدیک به مشروطه واقعی، پدر من آقای مهدی آریان پور که قبل از آن بعلت لیاقت ، کاردانی ، پاکی و درستی اش، مدتی مدیر فنی کارخانه پارچه بافی  شاهرضا در اصفهان بود. در شهریور 1320 بسمت مدیر عامل کارخانه نخریسی و برق خسروی مشهد انتخاب گردید. او در سال 1325 به استخدام شرکت نفت که حوزه استخراجش در حوالی قم بود در آمد و پس از ملی شدن صنایع نفت،  شرکت نفت قم نیز به تابعیت شرکت ملی نفت ایران در آمد. ایشان تا زمان بازنشسته شدن یکی از کارمندان عالیرتبه شرکت نفت بودند.

سایر افراد نایبی بیشترشان در مشاغل فرهنگی غیر وابسته بدولت و بخش خصوص بکار مشغول  و اکثر آنها بخاطر لیاقتشان در کار موفق  بوده  و توانستند خدمات گرانبهایی به فرهنگ کشور ارائه کنند که هنوز هم ادامه دارد، کافی است، نگاهی به  کاملترین دیکسیونر های انگلیسی بفارسی و فارسی به انگلیسی و آلمانی به فارسی و فارسی به آلمانی انداخته تا به این حقیقت پی ببرید .

البته شخص علی آل دود بهتر از  هرکسی مطلع است که چه بلاهائی، افرادی چون دکتر بینا و دیگران بدستور ساواک در طول خدمت فرهنگی ، بر سر زنده یاد دکتر امیر حسین آریان پور استاد نمونه دانشگاه، وارد ساختند.

مجله ره آورد: ( آمریکا) شماره 57، تابستان 1380 در باره امیر حسین آریان پور میگوید:

" در میان اندیش مندان و روشنفکران ایران کمترکسی است که برای افزایش دانش اجتماعی، فلسفی و هنری خود ازخواندن آثار آریان پور بی نیاز بوده است و دست کم یک اثر از وی را نخوانده باشد. آثار وی حتی در میان جوامع مذهبی به ویژه شماری از دست اندر کاران کنونی جمهوری اسلامی نیز علاقمندانی داشت."

مجله میراث ایران: شماره 23، سال ششم، پائیز 1380 نوشته است:

"دکتر آریان پور به خاطر افکار ترقی خواهانه خود همواره از سوی رژیم پهلوی تحت فشار بود. وی به مدت چند دهه متمادی با نظام مستبد پهلوی عناد داشت، به طوری که بارها از موقعیت های آموزشی و اداری اخراج شد. در سال 1344 از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران اخراج شد. در سال 1335 از موسسه علوم اداری دانشگاه تهران اخراج شد. در سال 1347 از موسسه تحقیقات و مطالعات اجتماعی دانشگاه تهران اخراج شد. در سال 1355 از دانشکده الهیات  ومعارف اسلامی اخراج شد.
ارادتمند

امیر هوشنگ آریان پور

دهم مرداد ماه 1390

 

No comments:

Post a Comment