Monday, April 18, 2016

داستان طغیان نایبی به نوشته فریدون کدخدایی آرانی





داستان ظغیان نایبیان به نوشته فریدون کدخدایی آرانی

داستان طغیان نایبیان و دار و دسته او یکی از موضوعات روز و حدود 140سال از شروع آن می­گذرد. ولی هنوز نتوانسته و دانسته نشده است محققین و مورخین که بدان پرداخته­اند هرکدام جانب خود را گرفته از طرفداران نایب حسین و دار و دسته­اش بوده­اند و او را عیّار و در زمره­ی جوانمردان دانسته­اند که طی مسافرت به کشورهای هند و پاکستان و ریاضت­های سخت، سپس به شهرِ یار و دیار آمده، یار ضعیفان و ستمدیدگان و دشمن سرمایه­داران و مستکبران گردیده است و از طرفی پس از آن که ملکه مهد علیا به دارفانی شتافت، دو سال دیگر در تهران ماند و طبق فرمان، قره سورانی قم تا اصفهان را گرفت و به کار راه­داری و امنیت راه­ها و شوارع پرداخت. تا اینکه به او خبر دادند همسرش و پسر و همسر پهلوان هاشم به دست دشمنانشان به قتل رسیده­اند و این موضوع علت و باعث یاغی­گری او وخاندانش شد و حدود (45 سال) خطّه کاشان تا یزد و نائین و اردستان و تون و طبس صحنه زد و خورد و جنگ و خونریزی و هرج و مرج و ناامنی قرار گرفت. همان­طور که اشاره شد این نظریه موافقین نایب حسین و دار و دسته او می­باشد که در کتاب «طغیان نایبیان» نوشته «محمدرضا خسروی» مشروحاً آمده است و نیز کتاب «حماسه نایبی» اثر «منتخب السادات یغمائی» که مرحوم ملک المورخین سپهر نیز مقدمه­ای بر آن کتاب نوشته و با اهتمام آقای علی دهباشی در سال 1368 به چاپ رسیده است. حال ببینیم مخالفین که تعدادشان هم کم نیست چه می­گویند؟ حسن اعظام الوزراء قدسی در کتاب «خاطرات من» یا روشن شدن وقایع صد ساله اخیر بدین نکته اشاره دارد و اعمال و وحشی­گری­های نایب حسین و اتباع او را در کاشان و اطراف نطنز شرح داده و کشت و کشتار نایبیان را در شهر قدیمی و باستانی طبس و سوزانیدن کتابخانه قدیمی شهر به ویژه خونریزی و خونخواری یکی از اشرار به نام غلام کوچک برزی را مشروحاً نوشته و همچنین طریقه دستگیری نایب حسین و ماشااله خان سردار و دیگر نایبیان و اعدام آنها را در کاشان و تهران مفصلاً بیان داشته است. احمد کسروی نیز در کتاب مشروطیت و یا تاریخ هیجده ساله آذربایجان به این موضوع اشاره­ای دارد. نویسنده معاصر مرحوم حسن نراقی در کتاب «کاشان در دوران مشروطیت» و یا «تاریخ اجتماعی کاشان» و یا مرحوم آیت­الله ملاعبدالرسول مدنی و روزنامه­های زمان نایب حسین تماماً شرح کارها و جنایات نایب حسین و دار و دسته­اش را بیان داشته­اند. البته بعضاً نیز اشاره­ای به کارهای خیر نایب داشته­­اند. از جمله مرحوم آیت­الله ملاعبدالرسول مدنی که نظر خوبی به کارهای نایب حسین ندارد و او و دار و دسته­اش را از جمله اشرار شمرده، می­نویسد از جمله کارهای نیک نایب حسین، تأسیس یک معلم خانه بود که اطفال یتیم در آنجا ضمن تحصیل رایگان از لباس و خوراک نیز برخوردار بودند و در این اواخر به بعضی از سادات و اهل منبر کمک­های زیادی می­نمودند.

و نیز از جمله کارهای نیک نایب حسین اقدام قاطع در سفیدکاری بازار بزرگ و طولانی کاشان از بازارچه سردار (دروازه دولت) تا پانخل کاشان است که ظرف مدت شش روز به دست معماران و بنّایان ماهر سفیدکاری شد که موجب اعجاب همگان گردید. مرحوم ملاعبدالرسول مدنی می­نویسد در شعبان 1333 از جمله بناهایی که از روی ظلم گذاشت سفید کردن بازار بود از اول دروازه دولت تا پانخل که در ظرف شش روز سفید کردند که اگر حکم سلطان هم می­بود به این سرعت انجام نمی­گرفت. والد راقم این سطور که خاطرات زیادی از نایب حسین داشت ضمن برشمردن اعمال خوب و بد نایب اقدام او را در برگزاری عزاداری جهت حضر اباعبدالله الحسین می­ستود و می­گفت در مراسم تعزیه امام حسین (ع) در ماه محرم در باغ سردار (خیابان ژاندارمری) فعلی بزرگترین گروه تعزیه خوان و تعزیه گردان را که عده­ای از یهودیان کاشان نیز به عنوان جهودان قلعه خیبر شرکت داشتند به کار گرفته بود و خیل عظیمی از مردم کاشان و دهات اطراف جهت دیدن این تعزیه که شاید تاکنون نیز کسی به یاد نداشته باشد، حضور به هم می­رسانیدند. ابوی اینجانب از ترفند و شگردهای نایب در جنگ اطلاعاتی داشت که بنا به گفته نایب حسین جنگ را اگر ده قسمت کنیم، نه قسمت آن فرار از پیش روی دشمن و کشانیدن نیروهای او به طرف کویر مرکزی است که صد در صد به اضمحلال و هدر رفتن اردوی دشمن در کویر منجر می­شد و پیروزی نایب بر نیروهای دولتی اعم از اردوی قزاق یا سالدات­های روسی و یا نیروی عشایر بختیاری که نایب به شیوه جنگ و گریز که یادآور جنگ­های پارتیزانی زمان اشکانیان است. قوم پارت بدین نحوه یعنی در حال فرار از پیش روی دشمن از روی اسب به عقب برگشته و به طور قیقاچ نیروهای دشمن را از پای درمی­آوردند که این خلاصه­ای بود از نه قسمت جنگ که فرار بود و یک قسمت باقیمانده از ده قسمت که صرف پایداری و مقاوت می­شد. یکی دیگر از خاطرات ابوی این جانب مربوط به موقعی است که نیروهای دولتی، کاشان را محاصره کردند و از ورود هرگونه مایحتاج عمومی به شهر ممانعت به عمل آورده، آب قنواتی را که به سوی داخل شهر بود همه را برگردانیده یا اقدام به کور کردن قنات­ها نموده بودند و نظر به اینکه منبع اصلی خوراک مردم نان و آسیاب­های آبی نیز در خارج از شهر بود، از ورود آرد نیز ممانعت شدید به عمل آمده که مردم شهر تماماً در مضیقه آب و خوراک بودند اما به دستور نایب حسین در تمام منازل کاشان قنّاها اقدام به حفر چاه آب و همچنین تمام سنگتراش­ها برای مردم اقدام به ساخت آسیاب سنگی نمودند که باید به این ابتکار نایب حسین پس از گذشت یکصد سال که مردم کاشان را از قحطی و گرسنگی و بی­آبی نجات داد آفرین گفت. نایب حسین که دست اجانب نیز او را از لحاظ اسلحه و مهمات و پول و نقدینگی تقویت می­نمود و خود یکه تاز میدان قسمت اعظم ایران مرکزی شده بود، اقدام به ضرب سکه نمود و روی یک طرف آن این بیت شعر حک شده بود

(سکه بر زر زند به آسانی – شاه سلطان حسین کاشانی)

به هر روی غائله نایب حسین در سال 1296 هجری شمی و در زمان احمدشاه و وزارت حسن وثوق­الدوله عاقد قرارداد 1919 با مهر کردن قرآن مجید و باین این نکته که اگر ماشااله خان به تهران بیاید او را (سردار) خواهم نمود به همراهی یکصد تن از زبده سواران و تیراندازان ماهر که در مشهد اردهال کاشان از آنها سان دید با تفنگ­های سر و ته نقره عازم تهران شد که البته نایب حسین با رفتن ماشااله خان به تهران مخالف بود و با تأکید این نکته که این دولتی­ها تو را (سرِدار) خواهند کرد، نه سَردار (به معنای آن است که سر تو را به دار خواهند آویخت که چنانکه می­دانیم پیش­بینی نایب درست از آب درآمد و به محض ورود به شهر ری ماشااله خان سردار و دسته یکصد نفره­اش دستگیر شدند. ابتدا با تمهیدات خاصی کم­کم نیروهای ویژه او را در کاروانسرایی در شهر ری و در کنار حضرت شاه عبدالعظیم حسنی از وی جدا نمودند، سپس ماشااله خان و پهلوان رضا عصار و یک عده ده نفری عازم تهران شدند و سرانجام با این نیرنگ و خُدعه که چون به حضور اعلی حضرت احمدشاه شرفیاب می­شوید، همراه بردن سلاح جایز نیست، آنها را خلع سلاح کردند و آنگاه توسط نیروهای ژاندارمری به سرپرستی یک سرهنگ سوئدی آنها را دستگیر نمودند و پس از محاکمه­ی کوتاه آنها را در میدان قورخانه (توپخانه) (میدان امام خمینی) فعلی به دار مجازات آویختند. و بالاخره ماشااله خان به مکافات عمل خود رسید. لازم به ذکر است که در اقدام رفتن به تهران از طرف ماشااله خان بنا به گفته حسن اعظام الوزاره قدسی در کتاب  «خاطرات من» عامل و انگیزه دیگری نیز وجود داشت وآن جای پای دختری از خانواده یکی از شاهزادگان قاجار به نام «عصمت­الملوک» که دختر شاهزاده مجلل­الدوله قاجار و بس زیبا و نجیب بود که ماشااله خان سخت دلباخته او شده بود و دختر که یکی از تحصیل­کرده­های آن زمان و از مدرسه دارالفنون دارای دیپلم بود. ماشااله خان توسط دوستان و ایادی­اش در تهران شرایط سختی را که از طرف خانواده عروس گذاشته شده بود همه را پذیرفت و قبول کرد. همچنین شیر بهای هنگفت و ارسال مقدار متنابهی طلا و زیورآلات و قبول اسکان در تهران تماماً موردموافقت ماشااله خان قرار گرفت و مقرر شد جهت عقد و عروسی با دوشیزه عصمت­الملوک دولتشاهی مدت ده روز جشن گرفته شود که شب اول اختصاص داشت به شاهزادگان، شب دوم نظامی­ها و ارتشی­ها، شب سوم وزرا و شب چهارم خوانین مستقر در تهران و شب پنجم بازرگانان و شب ششم کسبه معتبر بازار و شب هفتم ورزشکاران و شب هشتم اقلیت­های مذهبی و شب نهم عامه مردم و شب دهم زندانیان. قرار کار نیز گذاشته و کاغذهای دعوت نیز نوشته شده بود که همان­طور که گفته شد ماشااله خان با پای خود به قربانگاه رفت  تقدیر، نقش خود را به خوبی ایفا نمود. از طرفی زن محبوب و سوگلی او به نام طلاخانم پس از اعدام ماشااله خان به تهران آمد و به عقد ازدواج سرتیپ ابراهیم ضرابی درآمد و خانم عصمت­الملوک دولتشاهی نیز نصیب سرتیپ رضاخان سوادکوهی که بعداً رضا شاه نام گرفت گردید و پرونده نایب حسین و پسران نه­گانه و دامادهای او و دار و دسته­اش به پایان رسید اما فرزندان باقی­مانده که خردسال بودند به تحصیلات عالیه پرداختند که خاندان فرهیخته و محترم آریان­پور همگی از نوادگان نایب حسین کاشی می­باشند

No comments:

Post a Comment