فصل سوم
نايبيان در قيام رهايي ملي
1ـ شركت نايبيان در قيام رهايي ملي
در
جريان جنگ جهاني اول كه در سال 1914 ميلادي شروع شد و تا پايان سال 1918 ادامه
داشت، بالغ بر ده ميليون كشته و بيست ميليون تن زخمي شدند. در اين جنگ متفقين كه
عبارت بودند از كشورهاي بريتانياي كبير، فرانسه، روسيه، ايتاليا، ايالات متحدهي امريكا، ژاپون، بلژيك، صربستان، مونت نگرو، يونان،
پرتقال و روماني در برابر متحدين كه عبارت بودند از كشورهاي آلمان، اتريش، هنگري،
بلغارستان، و عثماني، قرار داشتند.
در
دوران جنگ متفقين ميكوشيدند كه در وهلهي اول مستعمرات و در وهله ي دوم، كشورهاي مستقل و نيمهمستقل غيراروپايي را همچنان آرام و فرمانبردار نگه دارند،
حال آن كه متحدين خواهان شوريدن مستعمرات و كشورهاي غيراروپايي عليه متفقين بودند.
علت
شروع اين جنگ، چون گذشته اختلاف كشورهاي بزرگ اروپا بر سر تقسيم مجدد منابع كرهي زمين، بهخصوص كشورهاي
عقب نگه داشتهشدهي
خاور ميانه، خاور دور و افريقا، دور ميزد.
در
ايران اكثر دولتمردان و طبقهي اشراف و
سرمايهداران طرفدار انگليس و روسيه بودند.
در مقابل اقليتي از طبقهي حاكم و بسياري از تحصيلكردگان و تودهي مردم به
آلمان گرايش داشته و با ستايش به آنان مينگريستند
و دولت آلمان را دوست خود تلقي ميكردند.
مستوفيالممالك، اجبارآ در نوامبر 1914
ميلادي در برابر متفقين و متحدين، بيطرفي ايران
را اعلام كرد.
آلمان
ميكوشيد كه مردم ايران و افغانستان و
هندوستان را به اتكاي شور ضدامپرياليستي آنها، عليه انگليس بشوراند، تا هم زمينهي سقوط هندوستان، كه قلب امپراطوري انگليس به شمار ميرفت، فراهم آيد و هم بخشي از ارتشهاي
انگليس و روسيه در اين كشورها گرفتار شوند و نتوانند در جبهههاي
اروپا بر ضد متحدين جنگ كنند.(1)
براي
اين منظور آلمان هيئتهاي متعدد به ايران فرستاد و با گروههاي سياسي چون حزب دموكرات و دستههاي
ياغي و شورشي ايران مخصوصآ تنگستانيها و
دشتستانيها در جنوب و بختياريها و نايبيها در مركز و
سنجابيها در غرب روابط دوستانه برقرار كرد.
در
همان زمان انگليس و روسيه مجاهدت ميورزيدند كه
بهوسيلهي
دولت ايران تا حد ممكن از بسط نفوذ آلمان در ايران جلوگيري كنند.
در
اواخر سال 1914 دولت عثماني بخشي از آذربايجان ايران را اشغال و ارتش ششم خود را
براي مقابله با نيروهاي انگليسي به بينالنهرين
فرستاد. ولي در اوايل سال 1915 ميلادي ارتش عثماني در شهر ساري قميش از روسيه شكست
خورد. درنتيجه موقتآ از نفوذ متحدين در ايران كاست، و انگليس و روسيه توانستند
ايران را كه تا آن زمان به سه منطقهي انگليسي و
روسي و بيطرف تقسيم شده بود، به دو منطقهي انگليسي و روسي تقسيم كنند و منطقهي بيطرف را از ميان بردارند. سپس روسيه بر شمار افراد ديويزيون
قزاق ايران افزود و انگليس در جنوب ايران (شيراز) سپاه پليس جنوب را كه شامل 11000
افسر و درجهدار انگليسي و هندي و سربازان هندي و
ايراني بود به وجود آورد.
به
موازات افزايش نفوذ انگليس و روسيه، آلمان و متحدانش توانستند با جلب اكثر افسران
سوئدي ژاندارمري ايران، بخش عمدهي ژاندارمري
را به خود متمايل گردانند و شورشيان تنگستان و كازرون و دستههاي
مسلح نايب حسين و حسينزاده و احسانالله
دوستدار و سوارانِ ايلِ كُرد سنجابي و ايل لُر بيرانوند
و بخشي از ايل بختياري و بخشي از ايل قشقايي و ديگران را عليه انگليس و روسيه برانگيزند.
طرفداران آلمان به راهنمايي مأموران آلماني در بسياري از شهرها مانند اصفهان و
كرمانشاه عملا بر جامعه مسلط شدند. حتي در چند شهر مانند، همدان، بانكها و تجارتخانههاي
انگليس را اشغال و غارت كردند.(2)
سرانجام
دو دولت انگليس و روسيه درصدد برآمدند كه از طريق نظامي با نفوذ آلمان مقابله
كنند. البته اين همان چيزي بود كه آلمانيها
به دنبالش بودند.
انگليس
در بندرهاي جنوب ايران نيرو پياده كرد و پس از اشغال خوزستان، آمادهي حركت به سوي فارس و كرمان و خراسان شد. روسيه بر
نيروهايي كه در شهرهاي انزلي و قزوين داشت، افزود و سپس آنها را به سوي تهران گسيل
داشت.
فرماندهي روسي سپاه اعزامي ژنرال باراتوف (Baratov) به منظور ايمن كردن راههاي
ايران نقشهي اشغال سريع دو شهر كرمانشاه و كاشان
را طرح كرد. كرمانشاه يكي از پايگاههاي مهم آلمانها و در سر راه بغداد قرار داشت و كاشان مقر استقرار
نايبيان طرفدار آلمان و در سر راه اصفهان، يكي ديگر از پايگاههاي آلمانها و يزد و
ساوه قرار داشت. تصرف اصفهان از خطر آلمانها
ميكاست. به فرمان ژنرال باراتوف، پيشروي
سپاه روس در سه محور: قزوين ـ همدان ـ كرمانشاه و قزوين ـ ساوه ـ اصفهان و قزوين ـ
قم ـ بروجرد، صورت گرفت. ضمنآ تصرف تهران، پايتخت ايران نيز همانند تسخير كاشان كه
ميتوانست مزاحم راههاي قم و اصفهان شود، ضرورت داشت.(3)
سپاه
روس در 19 ذيالحجهي
1333 ق، برابر با 7 اوت 1915 ميلادي، به طرف تهران حركت نمود و در محلي به نام
ينگي امام در 70 كيلومتري تهران متوقف شد.
آنگاه مقامات روسيه و انگليس دولت ايران را تهديد كردند كه اگر دست آلمانها را از ايران كوتاه نكند، وارد پايتخت خواهند شد.
تهديد
علني بيگانگان گروههاي بيدار ايران را تكان داد و به
واكنش سريع واداشت. از جمله نايبيان در كاشان طي ارسال تلگرافي خود را در اختيار
دولت تهران گذاردند. متن خلاصهشدهي اين تلگراف كه در اسناد وزارت خارجهي انگليس به شمارهي
151 مورخهي 2 مه 1915 بايگاني شده است، چنين است:
"در
قم و كاشان نزديك شدن و پيشروي قواي عثماني به كرمانشاه، باعث شور و شعف فراوان
مردم شده است. در قم چكهاي بانك شاهي را ديگر هيچكس نقد نميكند.
در
كاشان ماشاءاللهخان به دولت مركزي تهران پيشنهاد كرده
است كه خود و 3000 نفر از افراد مسلّحش در اختيار دولت قرار گيرند، (تا عليه هر
دولت خارجي كه مورد نظر دولت است از آنها استفاده شود.) "
ساير
واكنشهاي ملي به صورت مهاجرت قليلي از وطنخواهان به شهر قم آغاز شد. ولي بهتدريج
اين واكنش به صورت قيام ملي ايرانيان در برابر انگليس و روسيه درآمد، و پس از مدتي
كوتاه چند هزار از افراد گروههاي مختلف را
در بر گرفت و از قم به كاشان و سلطانآباد و
اصفهان و بروجرد و كرمانشاه و قصر شيرين و سرانجام خاك عثماني كشيده شد.
در
آغاز مهاجرت، بسياري از آزاديخواهان تهران
از جمله عدهاي از نمايندگان مجلس شوراي ملي و
اعضاي احزابي چون حزب دموكرات و حزب اعتدالي، همراه با انبوهي از مردم تهران با
عجله و با پاي پياده تهران را به سوي قم ترك كردند. گروهي از مقامات مسئول سفارتهاي آلمان و عثماني و اتريش هم آنان را همراهي كردند.(4 ) ولي
شاه و رئيسالوزرا با آن كه قبلا از آمادگي خود
براي حركت به قم و انتقال پايتخت از تهران به اصفهان صحبت ميكردند
در پايتخت ماندند، به اين بهانه كه دولتهاي
انگليس و روسيه آنان را از ترك تهران برحذر داشتهاند.
در
يكي از اسناد شاه از وزيرمختار امريكا در تهران درخواست كرده است، به او اجازه
داده شود پرچم امريكا را در بالاي كاخ خود برافراشته و تحت حمايت امريكا قرار
گيرد!
به
دستور مقامات انگليسي و روسي دولت تهران به مهاجران اخطار كرد كه هر چه زودتر به
تهران بازگردند. گروهي از مهاجران كه شور وطنخواهي
نداشتند به تهران بازگشتند. ولي بقيه كه توجهي به اخطار دولت نكردند مورد قهر دولت
قرار گرفتند و «ياغي» به شمار رفتند.
2ـ تشكيل كميتهي
دفاع ملي
در 6
محرم 1334 سازماني به نام «كميتهي دفاع ملي»
تشكيل گرديد. كساني كه در رأس اين سازمان قرار داشتند عبارت بودند از :سيّد حسن
مدرس، روحاني سرشناس، سليمان اسكندري، رهبر حزب دموكرات، سيّد محمدصادق طباطبايي،
رهبر حزب اعتدالي، غلامعلي نظامالسلطان،
محمدرضا مساوات و سليمان ميكده.(5)
كميتهي دفاع ملي كه بعدآ به صورت حكومت موقت ملي درآمد، موظف
بود كه به اتكاي عموم مردم استقلالطلب، با
نيروهاي روسي و انگليسي جنگ كند و آنها را از ايران بِرانَد. دولتهاي آلمان و عثماني و اطريش اين كميتهي را كه به دشمنان آنها اعلان جنگ داده بود، مورد حمايت و
پشتيباني قرار دادند. اعضاي اصلي كميتهي
دفاع ملي، مردم و مخصوصآ دستههاي مسلح و
دستههاي شورشي و ياغي را كه همواره مورد
بيمهري و بياعتنايي
و نفرت دولتيان بودند، يكايك به همكاري دعوت كردند.
كميتهي دفاع ملي دعوتنامهاي براي نايب حسين و يارماشاءالله نوشته و پيكي آن را به
حوالي كاشان و دژ كَهرشاهي كه در آن زمان در محاصرهي
نيروهاي سردار صولت بختياري و افراد ژاندارمري بود، برده و با موافقت فرماندهي ژاندارمري به داخل دژ ميبرد.(6
)
چند
روز بعد خبررسانان نايبي با استفاده از آينه به دژنشينان خبر دادند كه ظفر نظام،
رئيس ايل اينانلو، همراه شصت سوار مسلح براي ملاقات فوري با سران نايبي آمده است.
نايب
حسين دستور ميدهد دستهي
بزرگي از نايبيان از دروازهي اصلي دژ
خارج شده و با تيراندازي شديد، محاصرهكنندگان را
به سوي خود بكشند، در حالي كه دستهاي ديگر براي
راهنمايي ظفر نظام، از دروازهي ديگرِ دژ
به خارج تاختند و ظفر نظام را به درون دژ رساندند.(7)
ظفر
نظام حامل نامهاي از مجتهد نورالله ثقهالاسلام بود. اين مجتهد خواستار پيوستن نايبيان به مهاجران
بود.(8)
چون
نايبيان در ترك دژ و واگذاشتن ميدان جنگ به دشمن خود در ترديد بودند. ظفر نظام
براي رفع ترديد آنان به نايب حسين اطلاع ميدهد
كه كميته ي دفاع ملي اردوهاي سردار صولت و ژاندارمري را هم به شركت در قيام ملي و
ترك دژ فرا خواهد خواند. درنتيجه سران نايبي پيشنهاد كميته را قبول كرده و به فكر
حركت به سوي قم افتادند.
دو
روز بعد در حالي كه همچنان ميان مهاجمان و مدافعان دژ كَهرشاهي گلولههاي توپ و تفنگ مبادله ميشد،
سليمان ميكده كه پيش از مهاجرت، معاون وزارت امور داخله بود، از طرف كميتهي دفاع ملي از فرماندهان اردوهاي مهاجم خواست دژ را رها
كنند و براي خدمت به وطن به قم روانه شوند. افسران ژاندارمري كه به آلمانها تمايل داشتند پذيرفتند و آمادهي
ترك دژ و حركت به سوي قم شدند. اما سردار صولت به علت كينهتوزي
و خيرهسري و يا به اميد غلبه بر دژ و به
غنيمت بردن اموالي كه تصور ميكرد در دژ
پنهان كردهاند، از دادن جواب صريح به ميكده
خودداري نمود.(9 ) ولي با اتفاقاتي كه در ماههاي
بعد به وقوع پيوست مسلم است كه سردار صولت بختياري يكي از عوامل مؤثر سفارت انگليس
در تهران بود و علت خودداري از دادن جواب صريح به ميكده به خاطر به دست آوردن فرصت
كافي براي برقراري تماس با مقامات انگليسي و كسب اجازه بوده است.
لذا
سردار صولت بخشي از توپخانهي دولتي را
از ژاندارمها به اصرار گرفت و بعد از گلولهباران كردن دژ به سوي برجها
حملهور شد. عدهاي
از سواران نايبيان، به همراهي دستهي رضا جوزاني
و مردان ظفر نظام شبانه از دروازه ي دژ خارج شده و پس از كشتن عدهاي از مهاجمان كه در خط اول محاصره قرار داشتند، به طرف خط
دوم محاصره حملهور شدند، مهاجمان شروع به عقبنشيني كردند در حالي كه دهها
سلاح و حدود دويست اسب به جاي گذاردند. مدافعين به طرف توپها
روانه شدند و قصد بردن توپها را به
درون دژ كردند. ولي ناگهان از پشتسر مورد
تيراندازي شديد قرار گرفتند و لذا براي جلوگيري از تلفات بيشتر، از بردن توپها چشمپوشي كردند.(10)
نايب
حسين پس از بررسي دريافت كه غافلگير شدن نايبيان از پشت سر نميتوانست كار مهاجمان شكستخورده
باشد. پس از پيگيري بيشتر و با اعتراف دو تن از
افراد دستهي رضا جوزاني تأييد شد كه اين موضوع
صحت داشته، و برابر نقشهي قبلي و به دستور دولت و به منظور
ايجاد تفرقه در ميان نايبيان و در نهايت كشتن سران نايبي بوده است.
به
دستور نايب حسين كليّهي تفنگداران رضا جوزاني خلع سلاح(11 )
و درصدد محاكمه و مجازات جوزاني و افرادش بودند كه ميكده وارد دژ شده و از نايب
حسين و يارماشاءالله درخواست كرد كه با وجود خيرهسري
و لجاجت سردار صولت در ادامهي جنگ دژ را
ترك كرده و هر چه زودتر براي انجام مأموريتي مهم رهسپار شوند. نايب حسين و
يارماشاءالله موافقت خود را اعلام كرده، زنان و كودكان و ذخاير دژ را به همراه
گروهي از نايبيان به سوي ساير پايگاههاي خود در
اطراف كاشان گسيل داشتند. سپس ساير افراد مسلح نايبيان كه به دو گروه تقسيم شده
بود از دژ بيرون تاختند و راه سياهكوه را در
پيش گرفتند.(12)
لازم
به توضيح است كه در سالهاي گذشته چند نفر از سركردگان
نايبيان به علت انجام كارهاي خلاف، و بدرفتاري نسبت به اهالي روستاها، و دريافت
حقِ راه بيش از معمول از كاروانها و
مسافران، مورد بازخواست قرار گرفته و به خدمتشان
در دستگاه قرهسوراني نايبيان خاتمه داده شد. در بين
اين سركردگان اخراجي نام دو نفر بيشتر به چشم ميخورد،
يكي از آنها به نام رضا جوزاني و ديگري به نام جعفرقلي چرميني بودند. هر دو اين
اشخاص پس از طرد شدن از بين نايبيان با دور خود جمع كردن عدهاي
از راهزنان بختياري، براي خود گروهي تشكيل داده و در جادههاي
اصفهان ـ كاشان ـ اردستان و يزد شروع به راهزني و به سرقت بردن كالاي كاروانهاي مختلف را نمودند. چون هر دو آنها مدتها در دستگاه قرهسوراني
نايبيان خدمت كرده و به جادههاي اطراف
كاشان و بهخصوص جادهي
كاشان ـ اصفهان آشنايي كامل داشتند، لذا در دفعات فراوان به پاسگاههاي قرهسوراني
نايبيان در مناطق مختلف حملهور شده، عدهاي از مأموران قرهسوران
را كشته و يا زخمي، و اسلحه و مهمات و اسبان آنان را با خود ميبردند. اين راهزنان در موارد مختلف به كاروانهاي دولتي و خارجي و تجار يورش برده، و كالاي آنان را به
نام سواران نايبي با خود ميبردند. در
مواردي نيز به دختران و زنان تجاوز ميكردند.
در
موارد ديگر اين دو راهزن به صورت مأموران رسمي دولت و يا استانداران درآمده و رسمآ
با اعمال زور از كاروانها و ساكنان روستاها باج گرفته و
ماليات جمع ميكردند.
در یک سندانگلیسی مطلع ميشويم
كه جعفرقلي چرميني و رضا جوزاني، اولي روزانه مبلغ دويست تومان و دومي روزانه مبلغ
صدتومان به شاهزاده اعتضادالسلطنه استاندار اصفهان ميپردازند
و در مقابل با اجازهي رسمي استاندار چندين برابر آن را از
كاروانها اخاذي ميكردند.
هردو اين راهزنان در سالهاي بعد به دستور دولت تهران به دستهي چراغعلي سردار صولت بختياري پيوسته و عليه سواران
نايبيان به كار برده شدند. در اين مورد توضيحات بيشتري همراه با سند ارائه خواهد
شد.
3ـ پيوستن نايبيان به كميتهي
دفاع ملي
نايبيان
پس از خروج از دژ و حركت به سوي شمال، در راه به سليمان ميكده كه به همراهي دستهي كوچك حسينزاده، ياغي
آذربايجاني به طرف آنها ميآمدند
برخورده و همگي راه قم را در پيش گرفتند.(13 ) پس از رسيدن به قم، هيئتي به رياست
بهار، شاعر و روزنامهنويس كه عضو مجلس و يكي از سران حزب
دموكرات بود، از طرف كميته به نايبيان خوشآمد
گفت و آنان را در قرارگاهي كه در خارج شهر براي آنان در نظر گرفته بودند مستقر
كردند.(14)
بامداد
روز بعد رؤساي كميتهي دفاع ملي و كارشناسان نظامي و سياسي
خارجي و جمعي از مهاجران به ديدن نايبيان رفتند. نايبيان با جامهها و سلاحهاي پاكيزهي يكسان خود و نمايشهايي
كه دادند، در ناظرين تأثيري بسيار خوشايند گذاشتند. در اين نمايش همهي نايبيان از جمله يارماشاءالله و برادران او با سواركاري
و تيراندازي خود، ناظران را به ستايش واداشتند و عياران نايبي با شيرينكاريهاي خارقالعاده، آنان را به شگفت انداختند.(15)
اين
مراسم همهي حاضران مخصوصآ شونمان افسرآلمانی را
سخت مجذوب نايبيان كرد. «اين مردان مسلح چه از لحاظ عدد و چه از جهت جسارت و
مهارت، چه از حيث ارادت و اطاعتي كه نسبت به رؤساي خود نشان ميدادند، شونمان را سخت تحت تأثير قرار دادند. (6) در پايان
مراسم، هدايايي از طرف سفير آلمان به سران نايبي اهدا شد.(17)
سپس
جلسهاي با حضور هيئت مديرهي كميتهي ملي دفاع و
نايب حسين و يارماشاءالله تشكيل گرديد و به بررسي اوضاع پرداختند. در ابتدا تصميم
گرفته شد كه چون احمدشاه به دستور مقامات انگليسي و روسي از آمدن به قم و انتقال
پايتخت به اصفهان سر باز زده است. لذا نيروهاي ملي، تهران را غافلگيرانه اشغال
كرده و شاه را با خود به اصفهان ببرند.(18) اما چون سپاه روس به طريقي از اين نقشه
بويي برده بود، و با عجله آهنگ ساوه و قم كرد.(19) از اين رو كميتهي دفاع ملي نقشهي
خود را كنار گذاشته و براي جلوگيري از پيشروي سپاه روسيه، ستونهاي تهاجمي و ستون تدافعي را به حركت درآورد. اين ستون
تدافعي كه تحت نظر ميكده عمل خواهد كرد، مشتمل بر اردوهاي نايبيان و اردوي ظفر
نظام و اردوهاي كمكي است. ستون تهاجمي اول از اردوي امير حشمت، اردوي علي سياهكوهي و يك واحد بزرگ ژاندارمري تركيب شده است. ستون تهاجمي
دوم از اردوي گيلاني به سركردگي سردار محيي رشتي و اردوهاي بختياري به سركردگي
سردار صولت بختياري و واحد كوچكتري از
ژاندارمري تركيب شده است.(20 )
يك
محقق روسي به نام ميروش نيكوف (Miroshnikov) در كتاب خود به نام ايران در جنگ اول جهاني، دربارهي برپا شدن كميتهي
دفاع ملي و پيوستن دستههاي مسلح به آن چنين نوشته است: "سياستمداراني
كه به قم گريخته بودند در آنجا يك (حكومت ملي) به وجود آوردند و بر ضدانگليس و
روسيه اعلام جهاد كردند. گردآوري پول و بر پا داري يك ژاندارمري ملي، همراه با
تداركات نظاميِ ديگر آغاز شد. ديپلماتهاي آلمان ــ
پرنس رويس و كنت كانيتس ــ آنها را اداره ميكردند.
دستههاي بزرگ به رهبري نايب حسين از كاشان
و يك خان بختياري ــ سردار صولت ــ
( از اصفهان) وارد آن شهر شدند و به آلمانيها پيوستند."(2)
4ـ جنگ مهاجران با نيروهاي نظامي روسي
چند
روز بعد اردوهاي نايب حسين و يارماشاءالله و ظفر نظام راه ساوه را پيش گرفتند.
ميكده نيز به همراهي نظامالسلطان با
آن ستون به ساوه رفت از بيم آن كه مبادا دشمنيِ ديرينهي
نايبيان با برخي از دستهها مخصوصاً واحدهاي ژاندارم، سبب زد و
خوردهايي شود.(22 ) در ساوه سه اردوي ديگر شامل اردوي ايل شاهسون و اردوي ايل خلج و اردوي ژاندارمري كه كميته براي كمك
به اردوهاي نايبي و اردوي اينانلو، به ساوه گسيل داشته بود، نيز مستقر شده بودند.(23
)ولي با پافشاري نايب حسين، ميكده موافقت نمود اردوهاي نايبيان و ظفر نظام و دستهي حسينزاده به
استقبال سپاه روس در راه قزوين ـ ساوه بشتابند و خط مقدم جبهه را تشكيل دهند، و
اردوهاي ديگر به عنوان نيروي پشتيباني در اطراف ساوه بمانند.
روز
بعد اردوهاي سهگانه ي نايبيان و ظفر نظام رو به شمال
به حركت درآمدند و با استتار كامل خود را به روستاي حجيب رساندند. يك دسته از
نايبيان با لباس سارباني در پي كارواني كه به قزوين ميرفت،
به راه افتادند و از كنار واحد اول پيشقراولان روسي كه به سوي كاروانسراي حجيب ميرفت، گذشتند و خود را به واحد دوم پيشقراولان روسي
رسانيدند و ناگهان بر سر آن ريختند. در همان حال واحد اول روسي مورد حملهي نيروهاي مستقر در كاروانسرا قرار گرفتند. در پي اين
غافلگيري، ساير قواي روس با توپخانهي سنگين و
مسلسلهاي خود به كاروانسرا هجوم بردند. اين
جنگ تا پايان روز ادامه داشت و از سپاه روس بالغ بر 300 تن كشته و بالغ بر 100
تفنگ و تعدادي اسب به غنيمت برده شد.(24 ) بالأخره پس از چند روز نيروهاي روسي سه
فرسخ به عقب نشستند.(25)
پيروزيهاي نايبيان مليّون را سخت به وجد آورد و به ستايش نايبيان
برانگيخت. و از اين رو به قول كسروي مورخ، حتي در روزنامههاي
ضد ملي هم انعكاس يافت.(26 ) در اين مورد برخي از روحانيان ساوه به كميتهي دفاع ملي چنين اعلام كردند:"...
در اين موقع كه هجوم اجانب تمام نفوس اين ولايت را متزلزل ساخته، با تأييدات
خداوند، اول غيرتمندِ فرزانه و غمخوار وطن ــ نايب حسين سالار ملي ــ با جوانان
رشيد خويش و ساير غيرتمندان، عزم راسخ و همت عالي بر دفع اجانب جزم نموده يكدل و يكتنه، در حالي
كه تجريات اجانب تا سهفرسخي ساوه رسيده بود، آنها را تبعيد
و متواري كرد و پسر خود، آقاي سردار جنگ را به همراهي آقاي حسينزاده و حاجي سالار شجاع و ساير خوانين ايلات شاهسون به حفظ استحكامات گماشته، اميد است با تأييدات يزداني
و نيت خالص، جانفشانان ملت آنها را تعقيب نموده اجانب
را بهكلي از خاك ايران خارج كنند."(27)
نيروهاي
روسيه براي رسيدن به ساوه اجبارآ بايستي از لاكان كه در دست نايبيان بود ميگذشت، ژنرال باراتوف فرماندهي كل
روسي پس از آگاهي از وضع جبهه و مقاومت دليرانهي
نايبيان، مصلحت دانست فورآ نامهاي براي نايب
حسين فرستاده شود. اين نامه بهوسيلهي يك جوخه از سربازان روسي با افراشتن پرچم سفيد به لاكان
برده شد و تسليم نايب حسين گرديد. در اين نامه ژنرال باراتوف يادآور گرديده بود كه
دولتهاي آلمان و عثماني در زير پرچم اتحاد
اسلامي، مقاصد سودجويانهي خود را دنبال ميكنند، و صلاح نايبيان و سايرين در اين است كه از همكاري با
آنان دست بردارند و از حمايت و امتيازات ديگري كه دولت روسيه به آنان اعطا ميكند، برخوردار شوند.
نايب
حسين جوابي كوتاه به پيك باراتوف تسليم كرد، گوياي اينكه نايبيان نه در راه آلمان
و عثماني، بلكه در راه وطن خود ميجنگند و از
هيچ دولت خارجي مخصوصآ دولتهاي روسيه و
انگليس كه به وطن آنها تجاوز كردهاند، حمايت و
امتيازات ديگري نميپذيرند.(28)
در
دومين هفتهي جنگ، كميتهي
دفاع ملي كه از عقبنشيني موقت سپاه روس در خط ساوه ـ
قزوين غّره شده بود، به فكر تقويت ستونهايي
كه در خط ساوه ـ تهران و خط قم ـ تهران ميجنگيدند،
افتاد. به دستور كميته دو اردوي پيروز نايبيان و اينانلو مواضع خود را در لاكان به
اردوهاي سالار شجاع، رئيس ايل شاهسون تحويل
دادند و خود براي استراحتي كوتاه به روستاي عبداللهآباد
رفتند. و قرار شد بعدآ نايب حسين و ظفر نظام به كمك آن دو ستون حركت كنند. ولي
ميكده با توجه به حضور بختياريان و ژاندارمري در دو ستون مورد نظر و نيز با توجه
به دشمني ديرين نايبيان و ظفر نظام با بختياريان و ژاندارمري، بيم آن داشت كه ميان
سران نايبي و اينانلو با رؤساي دستههاي بختياري
و ژاندارمري زد و خوردي روي دهد. از اين رو پيشنهاد نمود كه سران نايبي و اينانلو
خود در عبداللهآباد بمانند و فرماندهي نيروهايي را
كه براي كمك به آن دو ستون ميفرستند به
سركردههاي خود واگذارند.(29 ) به اين علت دو
سركردهي نايبي ــ پهلوانرضا عصار و برادرش، پهلوان قاسم عصار
ــ با عدهي خود روانه ي جبهه شدند. دستهي پهلوانرضا عصار
براي كمك به مبارزان خط قم ـ تهران، در حوالي دهستان منظريهي قم
رفت، و دستهي پهلوان قاسم عصار به مبارزان خط
ساوه ـ تهران، در حوالي قصبهي رباطكريم پيوست.(30)
نيروهاي
روسي محور ساوه ـ قزوين، كه از رفتن اردوي نايبي از لاكان باخبر شده بودند، از
فرصت استفاده كرده و به مدافعان از راه رسيدهي
لاكان حمله بردند و مدافعان پس از مقاومتي دليرانه، به ساوه عقبنشيني كردند.(31 ) چون خبر اين عقبنشيني
به اطلاع نايبيان و ظفر نظام رسيد، يارماشاءالله تلفني با كميتهي دفاع ملي تماس گرفته و نظر داد كه بهتر است دستههاي نايبيِ اعزامي به منظريه و رباطكريم
بهفوريت به ساوه باز گردند، شايد بتوان
در مقابل حملات نيروهاي روسي، شهر ساوه را قابل دفاع كرد. ولي كميته بازگرداندن
سريع دستههاي نايبي را به ساوه ناممكن دانست، و
نايبيانِ باز مانده در عبداللهآباد و
همچنين اردوهاي شكستخوردهي
لاكان را به قم فرا خواند و چشم اميد به جبهههاي
رباطكريم و منظريه دوخت.(32)
در
شامگاه روز دوازدهم صفر 1334 قمري برابر با 9 دسامبر 1915، در حالي كه مبارزان
جبههي ساوه به قم باز ميگشتند، در اطراف رباطكريم
ستون امير حشمت كه قبلا در راه دفاع از شهر همدان از روسيان شكست خورده بود، با
اردوهاي خود او و علي سياهكوهي و
بختياري و ژاندارمري و ديگران كه بالغ بر دوهزار تن ميرسيد،
در راه ساوه ـ تهران براي پيشروي به سوي پايتخت، با نيروهاي روسي برخورد كرد و پس
از زد و خوردهاي متعدد، به جنگي خونين كشانيده شد. با وجود اينكه كميته كوشيد با
فرستادن دستههاي كمكي، نيروهاي امير حشمت را در
مقابل نيروي برتر روس تقويت كند. ولي آن كمكها نه
كافي بودند و نه بهموقع رسيدند. در اواسط صفر نيروي امير
حشمت يكسره درهم شكست و بخشي از آن با فرماندهان خود از راه سياهكوه به كاشان و اصفهان گريختند. بر اثر اين شكست، ژنرال
باراتوف با تفاخر اعلام داشت:
"سرهنگ
2، بلومست نوف (Belomestnov) بود كه تهران را در مقابل دستهي نايب حسين كاشي، راهزن معروف از غارت و چپاول نجات داد.
مشاراليه در 10 دسامبر 1915، با هنگ خود در رباطكريم
دستهي مزبور را در هم شكست"
(33 )علت نسبت دادن اين شكست به نايبيان همانا شهرت و اهميت دستههاي نايبي بود. ضمنآ چون چند روز قبل در لاكان از نايبيان
شكستخورده و مجبور به عقبنشيني شده بودند، ميخواستند
به اين طريق آبروي رفتهي خود را باز يابند.
تقريبآ
در همين ايام ستون اعزامي در خط قم ـ تهران به فرماندهي محيي به سرنوشتي مشابه
گرفتار آمد. اين ستون كه تشكيل شده بود از اردوهاي ژاندارمري و گيلاني و بختياري و
از جمله دستههاي سردار صولت بختياري و ياران او ــ
رضا جوزاني و جعفرقلي چرميني ــ در عليآباد
در نود كيلومتري تهران مورد حملهي واحدهاي
روسي قرار گرفت. در آن جنگ اردوي ژاندارمري و دستهي
پهلوانرضا عصار مردانه جنگيدند. ولي چون
سردار محيي از عهدهي فرماندهي برنميآمد و سردار صولت و ساير خانهاي
بختياري به دستور مقامات انگليسي مقيم تهران، در برابر او خودسري و كارشكني ميكردند، بر آن ستون تلفاتي سنگين وارد شد، و اكثر دسته به
قم گريختند(. 34 )حتي براي دفن كشتگان كسي جز ياران پهلوانرضا
عصار و معدودي از مجاهدان اصفهان به جا نماند.(35)
با
شكست نيروهاي ملي در لاكان و رباطكريم و
منظريه، شهر قم به خطر افتاد و كميته ي دفاع ملي و مقامات خارجي و در پي آنها،
انبوه مهاجران به شتاب، شهر را تخليه كرده و در دستههاي
كوچك و بزرگ با كالسكه و دليجان و گاري و اسب و قاطر و خر و با پاي پياده رو به
كاشان و اصفهان به حركت درآمدند.
دستههاي نايبي پس از رسيدن به قم، مانند ساير دستهها، براي پيوستن به كميتهي
دفاع ملي روانهي كاشان شدند و در بيرون شهر اطراق
كردند.(36) بهزودي كثيري از شهريان و روستاييان به
ديدن آنان شتافتند و گروهي از جوانان و همچنين عدهاي
از مليّون كاشان و از آن جمله پهلوان سيّدحسين فلاح و چند تن ديگر از بزرگان
خاندان فلاح براي مهاجرت، به آنان ملحق گرديدند. (37)
در
مجلسي كه به دعوت نايب حسين و با شركت گروهي از رؤساي كميتهي
دفاع ملي و مسئولان جنگي و مقامات خارجي و سران برخي از دستهها
ترتيب داده شد، يارماشاءالله دربارهي علل شكست
نيروهاي ملي در لاكان و رباطكريم و
منظريه توضيحاتي داد و متذكر شد كه نيروهاي روسي بهدقت
تربيت نظامي ديدهاند و سپاه روس داراي كارآمدترين سلاحها و توپخانهي بينظير است. در صورتي كه نيروهاي ملي، حتي ژاندارمري از چنان
تربيت و انضباطي محروم بودهاند و از
پشتيباني توپخانهي سنگين برخوردار نيستند و از اين
گذشته، با يكديگر هماهنگي، همفكري و همكاري ندارند. بنابراين در جنگ، مقابلهي مستقيم با نيروي روسي مقرون به مصلحت نيست و بايد شيوه
ديگري اختيار كرد. آنگاه يارماشاءالله سه پيشنهاد به كميتهي
دفاع ملي ارائه كرد: اول، تبديل جنگ رسمي به جنگ و گريز چريكي. دوم، ايجاد وحدت
فرماندهي. و سوم، مقاومت و دفاع از ناحيهي
كاشان.(38)
در
مورد پيشنهاد اول، يارماشاءالله توضيح داد، كه اگر مهاجران غيرنظامي به شهرهاي خود
باز گردند يا خود را به محلهاي ايمني
برسانند، خواهند توانست به ياري مردمِ خود در برابر واحدهاي نظامي روس به جنگ و
گريز و مخصوصآ شبيخونزني بپردازند. با چنين روشي پيشروي
نيروهاي روسي اگر بهطور كامل متوقف نگردد، بسيار كند و
براي روسيان پرمخاطره خواهد شد.
در
مورد پيشنهاد دوم، اگر با شركت سران دستههاي
ملي، اركان حرب واحدي به وجود آيد و راسآ با توجه به مقتضيات عمومي نيروهاي ملي و
جبههها، دربارهي
دفاع و حمله و نقل و انتقالات و ساير امور تصميم بگيرد، بدون شك بر كارآيي نيروهاي
ملي خواهد افزود.
در
مورد پيشنهاد سوم، اگر نيروهاي ملي در مرحلهي
كنوني در كاشان و در مراحل بعدي در ناحيهي
كويري ديگر، كانونهاي مقاومت فعالي در برابر سپاه روس
به وجود آورند، از طرفي مايهي دلگرمي و
سرمشق مبارزان سراسر ايران خواهند گرديد و از طرف ديگر بر روسيان كه اساسآ براي
جنگ در نواحي خشگ و گرم تجربه ندارند، تلفات سنگين وارد خواهند ساخت.
كميتهي دفاع ملي با توجه به پيشنهادهاي سهگانهي يارماشاءالله، موافقت كرد كه نيروهاي ملي تا زماني كه از
لحاظ كميت و كيفيت بهبود نيافتهاند، در
مقابل نيروهاي روسي به جنگ و گريز بپردازند. همچنين پذيرفت كه براي هماهنگي دستهها و وحدت فرماندهي طرحي بريزد. اما دور ساختن و باز
گرداندن مهاجران غيرنظامي را از جهت سياسي قابل قبول ندانست و دفاع از كاشان را هم
ناممكن شمرد. در حقيقت اكثر اعضاي كميتهي
دفاع ملي و مقامات آلماني بر اين تصور بودند كه بهزودي
خود را به ارتش عثماني خواهند رسانيد و به ياري آن، سپاه روس را شكست خواهند داد و
دولتي در برابر دولت تهران به وجود خواهند آورد، لذا ادامهي
مهاجرت و حركت به سوي مرزهاي عثماني را خواستار بودند.
در
مورد وحدت فرماندهي بهزودي با انتخاب رضاقلي نظامالسلطنه به رهبري سياسي و نظامي قيام رهاييبخش ملي، بهظاهر تحقق
يافت.(39)
در
همين هنگام سه نفر از نمايندگان مجلس شوراي ملي، ــ ارباب كيخسرو شاهرخ، صور
اسرافيل و عدلالملك ــ ، كه از طرف دولت تهران براي
بازگرداندن مهاجران به قم و كاشان رفته بودند، يكي از آنها با نايب حسين و
يارماشاءالله تماس گرفته و پيشنهاد كرد كه دست از مهاجرت بكشند تا دولت در وهله
اول به آنان اماننامه بدهد و در وهلهي بعد آنان را به مقامات نظامي شايسته بگمارد. اما نايب
حسين با نيشخندي به او پاسخ داد كه «در وضع
موجود، اين دولت است كه بايد خودش را به كسي بچسباند و براي خودش از جايي اماننامه دست و پا كند» اين سخن مدتها
نقل مجالس مهاجران بود.(40)
با
پيشروي نيروهاي روسي از قم به سوي كاشان، كميتهي
دفاع ملي نايبيان را به سبب آشنايي كامل با بر و بوم اطراف كاشان، مأمور كرد كه
پيشروي روسيان را كند سازند تا مهاجران مجال ترك آن ناحيه را به دست آورند. در
حالي كه مهاجران به سوي شهر سلطان آباد و قليلي به سوي اصفهان ميرفتند، نايبيان در راه قم ـ كاشان به مقابلهي سپاه روس رفتند و چندبار به آن شبيخون زدند. آخرين
شبيخون كه در روستاي شوراب صورت گرفت، ضربتي مهلك بر روسيان وارد ساخت.(41 ) درنتيجه
روسيان موقتآ از پيشروي چشم پوشيدند و فقط هنگامي كه نايبيان به دنبال كميتهي دفاع ملي از ناحيهي
كاشان خارج شدند، پيشروي را از سر گرفتند و پس از اشغال شهر بيدفاع كاشان، باغ سرداريه متعلق به نايبيان را مقر ستاد
فرماندهي خود گردانيدند.(42)
در
شهر سلطانآباد، كميتهي
دفاع ملي نايبيان را كه مانع رسيدن روسيان به مهاجران شده بودند، مورد قدرداني
قرار داد، و اطرافيان روحاني متنفذ، حاجيآقا
محسن از نايبيان و رجالي كه همسفر آنان بودند بهگرمي
پذيرايي كردند. بهزودي پس از حركت روسيان به سوي سلطان
آباد، مهاجران به تب و تاب افتادند، و به جانب شهرهاي بروجرد و ملاير به حركت
درآمدند. نايبيان چون از قبل به عنوان عقبدار، مسئوليت حفاظت مهاجران را در برابر
روسيان بر عهده داشتند، در برخوردي كه در خارج شهر سلطانآباد
ميان آنان و روسيان روي داد، بار ديگر حملهي
روسيان را درهم شكستند و مهاجران را از اسارت احتمالي رهانيدند.(43)
اما
ماجراي تعقيب روسيان و عقبنشيني
مهاجران در بروجرد و ملاير ختم نشد. در اثر تعاقب نيروهاي روسي، مهاجران از دهكدهاي به دهكدهاي، از شهري
به شهري رانده شدند، و كوشيدند كه هر چه زودتر به غرب نزديك شده و شايد با نيروهاي
عثماني كه به كمكشان آمده است روبهرو شوند. در سراسر جريان مهاجرت، كميته ي دفاع ملي به هر
شهري كه رسيد، با استفاده از نيروهاي مسلح خود، مؤسسات انگليسي و روسي از جمله بانكها و تلگرافخانهها و نيز اموال مخالفان قيام ملي را مصادره ميكرد و مردم، مخصوصآ دستههاي
مسلح را به ياري ميخواند.
پيشروي
هزاران مهاجر به سوي غرب كه حدود سه ماه به طول انجاميد، دشوار و پرمخاطره بود.
سرماي زمستان كوهستانهاي غربي، گرسنگي و خستگي، مهاجران را
كلافه كرده بود. و اضافه بر اين مشكلات، عدهاي
از دولتيان و خانهاي محلي با مزاحمتهاي پياپي خود، عرصه را بر مهاجران و دستههاي مسلح تنگ ميساختند.
از اين روي مهاجران بارها در راهها و بيراهها پراكنده گرديدند و به حكم اجبار مكررآ تغيير مسير دادند
و بسياري از افراد و گروهها، راه
بازگشت پيش گرفتند.
اردوهاي
دوگانهي نايبي كه بيش از ششصد مرد مسلح
داشت، با برخي از مردان سياسي مانند مساوات و گروهي از مليّون كاشان از جمله
پهلوان سيّد حسين فلاح، كه براي ايمني خود به همراه آن سفر ميكردند، به تصديق دوست و دشمن منظمترين
و فعالترين اردوي جنگيِ قيامِ ملي بود. اين
دو اردو براي خود طبيب و آشپز و شاعر و نقال و واحد تجسس و خرابكار و فشنگساز و غيره
داشتند. بزرگترين واحد از آنِ امير حشمت نيساري
بود.
مهاجران
پير و جوان نسبت به نايبيان مخصوصآ شخص نايب حسين كه در آن زمان بيش از نود سال سن
داشت، كنجكاوي و علاقه نشان ميدادند. نايب
حسين اصرار داشت به ميان ساير گروهها رفته و با
سران آنها ملاقات و گفتوگو كند. ديدارهاي نايب حسين و
يارماشاءالله از سيّد حسن مدرس و محمدرضا مساوات و باقرخان سالار ملي و احساناللهخان دوستدار
و سرتيپ قزاق اسدالله ابوالفتحزاده و چند
تن ديگر، تأثيري عميق در آن دو ياغي نهاد.
در
خاك لرستان رضاقلي نظامالسلطنه، والي استانهاي لرستان و خوزستان بر مبناي قراردادي كه با مقامات
آلماني نهاده بود، با اردويي بالغ بر دوهزار نفر كه اكثر آن جنگجويان مزدور لر
بودند، به مهاجران پيوست. همانطور كه در
صفحات پيش بيان گرديد كميتهي دفاع ملي
نظامالسلطنه را به رهبري سياسي و نظامي
مليّون برگزيد. اين انتخاب مايهي دردسر
كميتهي ملي شد. زيرا بيشتر ايل لُر و بعضي
از دستههاي ياغيان، نظامالسلطنه را نمايندهي دولت
تهران ميشناختند و با او روابطي تيره داشتند.(
44 ( از اين رو اغلب مهاجران را به عنوان وابستگان نظامالسلطنه
مورد بيمهري و بياعتنايي
قرار دادند.
در
نزديكي شهر بروجرد، ايل بزرگ بيرانوند راه را
بر مهاجران بست. ولي با پا درمياني نايب حسين كه به ميان ايل پدران خود رفت و مورد
استقبال صميمانهي سران ايل قرار گرفت.(45) عليمردان سردار ظفر، رئيس ايل نه تنها يك دستهي سيصد نفري به ياري مهاجران فرستاد، بلكه در مقابل دستههاي روسي به مقاومت پرداخت.(46)
همانطور كه ميدانيم سپاه
روس در آغاز قيام رهاييبخش ملي ايران در سه محور قزوين ـ
همدان ـ كرمانشاه و قزوين ـ ساوه ـ اصفهان و قزوين ـ قم ـ بروجرد به حركت درآمد.
اما سرانجام ستونهاي هر سه محور به غرب گراييدند. محور
اول كه به همدان و كرمانشاه ميرفت، سر از
غرب درآورد. محور دوم كه به دنبال مهاجران بود، همانند آنان به غرب رو نمود. محور
سوم كه در آذربايجان در شمال غربي ايران استقرار داشت، پس از شكست سپاه انگليس از
سپاه عثماني در آوريل 1916، براي كمك به سپاه انگليس به غرب رو آورد. بدين ترتيب
سرانجام خط همدان ـ كرمانشاه ـ خانقين محور اصلي سپاه روسيه در ايران گرديد و گروههاي مهاجر كه در ابتدا سپاه روس را در پي خود داشتند، رفتهرفته در پيش خود نيز با تهديد سپاه روس مواجه شدند. نظامالسلطنه، براي مواجهه با روسيان كه راههاي غرب را تهديد ميكردند،
مأموريت عقبداري را از نايبيان گرفته و وظيفه ي جلوداري را به آنان سپرد. در اين
سمت نيز موفقيتهاي متعدد نصيب نايبيان گرديد.(47 ) يكي
از اين موفقيتها در گدوك بيد سرخ دست داد. چون
روسيان در قلهي گدوك سنگر گرفته بودند، بالا رفتن
از گدوك به هيچ روي براي انبوه مهاجران ترسان و گرسنه و سرمازده ميسر نبود. پيشقراولان نايبي، گروهي از عياران خود را با قاطرهاي باركش
كه بر گردن قاطرها زنگ بسته بودند با لباس ساربانها
در حالي كه با صداي بلند آواز ميخواندند به
طرف راه گدوك روانه كردند. نگهبانان روسي به تصور آن كه كارواني در گذر است، از
حركت آنها جلوگيري ننمودند. ولي عياران نايبي به محض رسيدن به هر يك از سنگرهاي
روسيان، به داخل آن ميجستند و بدون تيراندازي، سنگرنشينان
را از پا در ميآوردند. بدين ترتيب عياران بدون جلب
توجهِ دستهي بزرگ روسيان كه در آن سوي كوه در
خواب بودند، قله را گرفتند با افروختن آتش، ياران خود را كه در پاي كوه انتظار ميكشيدند، به بالاي كوه خواندند و سپس به همراهي آنان، بر
دستهي سربازان خفتهي
روسي حمله برده و گدوك را براي عبور مهاجران، از دشمن پاك كردند. تا زماني كه
اردوي نظامالسلطنه به گدوك رسيد قله در دست
نايبيان بود.(48)
5ـ تشكيل حكومت آزاد يا حكومت ملي
با دادن
امتيازات ناروا به آلمان و عثماني در كرمانشاه كميتهي
دفاع ملي جاي خود را به يك حكومت آزاد يا حكومت ملي به رياست نظامالسلطنه داد، اين حكومت با آن كه علنآ سلطنت را نفي نميكرد، عملا حكومتي بيشاه
بود و به نام ملت ايران، با آلمان و عثماني و متحدان آنها روبهرو شد.
بر
اثر پيماني كه ميان حكومت موقت ملي و دولت آلمان بسته شد، امتيازاتي ناروا به
آلمان و عثماني اعطا كرد، از جمله مارشال آلماني، فون در گولتس (Von Der Goltz) را كه فرماندهي ارتش هشتم عثماني در
بينالنهرين و سوريه بود، به عنوان «رئيس
كل قشون شاهنشاهي ايران» شناخت.(49)
نايبيان
پس از تحويل گدوك بيدسرخ به اردوي نظامالسلطنه،
در اوايل فوريهي 1916 وارد شهر كرمانشاه شدند و از
استقبال پرشكوه عياران آن شهر و پذيرايي گرم سران ايل سنجابي بهرهمند گرديدند. شرح دلاوريهاي
آنان كه بهوسيلهي
روزنامهاي در كرمانشاه منتشر شد و بعدآ در
روزنامههاي عثماني و آلمان منعكس گرديد،
زبانزد همگان بود.
بهزودي روسيان نيروهاي نظامالسلطنه
را از گدوك بيدسرخ راندند و آهنگ كرمانشاه كردند. به دستور حكومت موقت ملي، قيامگران كه بار ديگر به جوش و خروش افتاده بودند با عجله به
سوي آخرين سنگر خود كه شهرك مرزي قصر شيرين بود روي آوردند. نايبيان كه همچنان
ميان مهاجران و روسيان حايل بودند، پس از همهي
دستهها و برخلاف ساير دستهها زخميهاي خود را
هم همراه برداشته و كرمانشاه را ترك گفتند. در قصبهي
كرند ميان نايبيان و روسيان چند زد و خورد روي داد. نايبيان موفق شدند راه پيشروي
روسيان را قطع كنند و مدت بيست و چهارساعت بدون خواب و خوراك در برابر روسيان
ايستادند و سپس به دستور نظامالسلطنه
مواضع خود را به واحدي از عثمانيان و اردويي از ژاندارمهاي
ايراني سپردند و خود براي استراحت و ترميم به قصر شيرين رفتند.(50)
در
حاشيهي مرزي و در حوالي قصر شيرين، قحطي و
نيز بيماريهاي گوناگون به جان مهاجران افتاد. به
توصيه ي روحانيان كربلا و نجف مخصوصآ مجتهد سيّد كاظم يزدي و مجتهد محمدتقي حائري،
خانهاي محلي به تلاش افتادند، و از وخامت
قحطي و بيماري كاسته شد.(51)
در
حين مهاجرت، جنگ منحصر به زد و خوردهاي مهاجران و روسيان نبود. در پشت جبههي متحرك مهاجران نيز شورشها و
زد و خوردهاي مكرر روي داد. مردم در بسياري از شهرها مانند قم و كاشان و بروجرد،
روسيان اشغالگر را آسوده نگذاشتند. در اصفهان برخي خانهاي
بختياري همانند خان بزرگ، ضرغامالسلطنه از
ملتخواهان حمايت كرد. ولي بر روي هم
بختياريان در اصفهان كاري از پيش نبردند، و در آن ميانه سردار صولت بختياري پس از
اشغال و چپاول قسمتي از شهر، از مقابل سپاه روس گريخت.(52 ) و از آن پس با آن كه
به ياري مقامات انگليسي، از دولت تهران تأميننامه
گرفت، در پيرامون اصفهان به باجگيري و غارتگري ادامه داد.(53)
به
موازات جنگ در جبهه و پشت جبهه، در نواحي دور از جبهه نيز آتش مبارزه عليه اشغالگران انگليسي و روسي و دولت تهران شعله ميكشيد. مبارزه در گيلان به صورت شورشي به رهبري ميرزاكوچكخان درآمد و نه تنها مزاحم روسيان شد، بلكه بعدآ ابعادي
بزرگتر يافت و انگليسيها را هم به زحمت انداخت همچنين قيام ايلهاي تنگستاني و كازروني و قشقايي و سنجابي كه با كمك آلمانيها
صورت گرفت، به سپاهيان انگليس در ايران لطمههاي
بزرگ وارد كرد. با وجود همهي فداكاريها و دلاوريهاي
ايرانيان، درهم شكستن سپاههاي منظم
روسيه و انگليس از توان دستههاي پراكندهي ملي خارج بود. در جريان مهاجرت و مخصوصآ پس از گريز آنان
به كرمانشاه، برخي از سران مليّون ضعف دستگاه رهبري قيام ملي را كه فرمانبردار
آلمان و عثماني شده بود و همچنين اشرافمنشي
و محافظهكاري شخص نظامالسلطنه
را كه مانع اصلي وحدت و قدرت مهاجران به شمار ميرفت،
مورد انتقاد قرار دادند و براي اصلاح وضع، تغييراتي را در دستگاه رهبري خواستار
شدند، ولي با مخالفت نظامالسلطنه روبهرو گرديدند.(54)
6ـ ازهمپاشيدگي
حكومت ملي
گروهي
از تندروان مانند دوستدار و ابوالفتحزاده و سردار
افخمي ( لله) و نايب حسين و يارماشاءالله و برخي ديگر، خواهان سقوط نظامالسلطنه بودند. اين گروه معتقد بود كه برخلاف انتظار، نظامالسلطنه و حاميان آلماني و عثماني او، مهاجران نبايد آلت
بياراده ي آلمانها و
عثمانيها باشند. صلاح قيام ملي در اين است
كه مهاجران به ميان مردم مخصوصآ به ميان مردم ايلي بروند و با ترغيب و تجهيز آنان،
هستههاي متعدد مقاومت در برابر مهاجمان به
وجود آورند و مطابق شيوهي جنگ و گريز پيشنهادي نايب حسين،
بيگانگان را فرسوده و ناگزير از ترك ايران سازند. گروه تندروان براي تحقق اين هدف،
تصميم به بركناري نظامالسلطنه و سپردن حكومت موقت ملي به
مشروطهخواه انقلابي، حيدر عمو اوغلي كه در
آن هنگام در بغداد بود، گرفتند. تا شايد حركتي در قيام ملي و وحدتي در مهاجران
مخصوصآ دستههاي مسلح پديد آورد و سپس براي مبارزهي پردامنه، مهاجران را به ميان مردم خود باز گرداند.(55)
اين
هدف هيچوقت به مرحلهي
اجرا در نيامد، چون يكي از مهاجران فعال به نام حسن اعظام قدسي از آن نقشه باخبر
شده و مقامات انگليس را در جريان امر قرار داد، و چون تبديل حكومت محافظهكار و ضعيف نظامالسلطنه
را به يك حكومت ملي تندرو ابدآ به سود خود نديدند، درصدد خنثي كردن آن برآمدند.(56
)از اين رو بهوسيلهي
عمال خود، نظامالسلطنه را در جريان آن گذاشتند.(57 )
درنتيجه به دستور نظامالسلطنه، «لله» و چند تن ديگر را به
عنوان توطئهگر دستگير كردند و عمواوغلي به فرمان
مقامات عثماني، از بغداد به اسلامبول تبعيد شد. دوستدار و برخي از ياران او پيش از
دستگيري، توفيق فرار يافتند.(58)
ضمنآ
نظامالسلطنه فرماندهان سوئدي ژاندارمري را
وادار كرد كه نايبيان را تحت فشار قرار داده، و به آنان تهمتهاي
نامربوط بزنند. با وجود آن كه افسران آلماني كه در آنجا حضور داشتند، به افسران
سوئدي هشدار دادند كه دست از رفتار خصمانهي
خود بردارند ولي نتيجهاي گرفته نشد، و رفتار ناشايست افسران
سوئدي ادامه پيدا كرد.
در
آن ايام مهاجران، كه بر اثر قحطي و نيز از بيم سپاه روس ميكوشيدند
با جلب موافقت دستگاه نظامالسلطان، به
كشور عثماني راه يابند. ولي نظامالسلطنه به
برخي از افراد گروه كه كاملا تابع او بودند، جواز ورود به خاك عثماني داد و بقيه
را با وجود وحشتي كه از سپاهيان بيگانه و دولت تهران داشتند وادار به بازگشت كرد.
درنتيجه عدهي كثيري از كل جنگاوران كه روزگاري
بالغ بر 12000 تن بودند.(59) رو به بازگشت نهادند. شمارهي
مهاجران غيرنظامي تا 1500 كاهش يافت. (60)
و از افراد دستههاي مسلح نيز بيش از 3000 تن باقي
نماندند.(61)
سران
نايبي از حكومت ملي موقت كسب تكليف كردند، نظامالسلطنه
شخصآ با آنان ملاقات و ضمن تشكر از خدمات آنان بهسردي
خواستار شد كه راه مراجعت به ايران را در پيش گيرند.
پس
از انتقال حكومت موقت ملي به خاك عثماني، سيل مهاجراني كه از مرز نگذشته بودند، در
راههاي غرب به راه افتاد. بسياري از
مهاجران به سبب خطر حملات روسها و
دستبردهاي دستههاي ايلي و تهيدستي
و بيماري، مدتي در قصر شيرين و ديگر ناحيههاي
مرزي سرگردان شدند. بسياري از واحدهاي ژاندارم كه خدمتگزار وفادار قيام ملي بودند،
با افراد گرسنه و بيمار و ژندهپوش خود در
غرب ايران آواره گرديدند، كثيري از ژاندارمها
براي زنده ماندن، حتي اسلحه و اسبهاي خود را
فروختند و با جلب حمايت برخي از دستههاي مسلح
بزرگ، همراه آنها به راه زدند.
اندكي
پس از رفتن حكومت موقت ملي به بينالنهرين،
سپاه انگليس در كوت العماره از سپاه عثماني شكست خورد، و 13000 سرباز انگليسي و
هندي به عثمانيها تسليم شدند. بر اثر اين شكست سپاه
روسيه در ايران به هراس افتاد و از نواحي مرزي عقبنشيني
كرد. با موافقت دولت عثماني حكومت موقت ملي، به همراهي بازماندهي مهاجران ايراني و در ملازمت فرماندهي سپاه معروف ترك، علي احسان به خاك ايران بازگشت و با
تدارك نيروي جنگي كوچكي، در جنگ عليه روسها
شركت كرد. روسها كه به سبب گرما و بيماري و ناامني
خطوط ارتباطي، دچار كمبود ساز و برگ جنگي بودند، در برابر نيروهاي عثماني و ايراني
از قصر شيرين به همدان و قزوين و سلطانآباد
عقبنشيني كردند و فرصتي به دست آمد تا
حكومت موقت ملي در كرمانشاه مستقر گردد.(62 ) اين حكومت عليرغم
اختلافاتي كه با آلمان و عثماني و با يكديگر داشتند، توانست چند ماهي بر عدهاي از شهرهاي لرستان و كُردستان فرمانروايي كند و به
سربازگيري و وصول ماليات بپردازد.(63)
در
مارس 1917 سپاه انگليس كوتالعماره را
اشغال كرد و سپس شهرهاي بغداد و خانقين و سراسر سوريه و فلسطين را مورد تهديد قرار
داد. سپاه روسيه هم در سلطانآباد و ملاير
و قزوين بر سپاه عثماني غلبه يافت. درنتيجه حكومت موقت ملي پس از نه ماه
فرمانروايي، از ترس افتادن به چنگال روسيه و انگليس، با شتاب به همراهي سپاه علي
احسان به قصر شيرين و خانقين گريخت و سپس به اتفاق گروهي از مهاجران به كركوك و
حلَب و اسلامبول رفت.(64)
به
علت انقلاب روسيه و تصميم دولت جديد آن كشور داير بر تخليهي
ايران از سپاه روس، مهاجران هم مانند ساير مليّون ايران به آينده اميدوار گرديدند.(65)
رفتار نارواي دولت عثماني با حكومت موقت ملي، براي مهاجران ايراني تلخ و يأسآور بود. دولت عثماني ميخواست
با استفاده از راندگي و درماندگي حكومت موقت ملي، آن را از انعقاد قراردادهايي به
سود عثماني و به زيان ايران ناگزير سازد.(66 ) ولي چون حكومت موقت ملي را با خود
موافق نيافت، مهاجران ايراني را زير فشار قرار داد. از اين رو در حيني كه عثماني
همانند آلمان، راه شكست ميپيمود،
مهاجران ايراني رفتهرفته دل به دريا زدند و عثماني را به
قصد ايران ترك گفتند.
در
هنگام بازگشت مهاجران در معرض مخاطرات گوناگون قرار داشتند. هم مقامات انگليسي و
روسي و هم دولتيان ايران نامهاي آنان را
به عنوان نامهاي افرادي مطرود و واجبالقتل در ليستهاي سياه خود
ثبت كرده بودند.
دولت
ايران با آن كه بارها براي ايجاد تفرقه و تضعيف مهاجران، آنان را به بازگشت خوانده
و دم از بخشودگي آنان زده بود.(67) عملا چون انگليسها و
روسها نسبت به بسياري از آنان كه از جنگ
و اسارت و گرسنگي و سرما و گرما و بيماري و آوارگي و نا ايمني جان به در برده و به
زادگاه خود بازگشته بودند، كينهتوزي نمود.
اموال گروهي از آنان از جمله خانههاي ميكده و
اسكندري و مساوات را تصرف كرد، گروهي را به حبس انداخت، و گروهي را از ادارات
دولتي اخراج كرد. از اين گذشته ايران رسمآ سپاه روس را از حق دستگيري و مجازات
مهاجران برخوردار گردانيد.(68 )و بر اثر آن روسها
نه تنها به گرفتن مهاجران پرداختند بلكه در شهرهاي بسيار، اموال آنان را ضبط كردند.(.69)
انگليسها كه با موافقت دولت ناتوان تهران، و با پشتيباني كامل
شاهزاده فرمانفرما استاندار شيراز، براي
سر كوبي مبارزان ملي، نيرويي به نام «تفنگداران جنوب ايران» (South Persia Rifle) مركب از
افراد انگليسي و هندي و ايراني در شيراز و نواحي جنوبي ايران تشكيل داده بودند،
مانند متحدان روسي خود، در شكار مهاجران ميكوشيدند.
از اين رو مهاجراني كه از مرز عثماني به ايران بازميگشتند،
اجبارآ در بيراههها آواره شدند يا به برخي از ايلها مانند ايل كلهر و ايل سنجابي پناه بردند. كثيري از آنها
به چنگال سپاهيان خارجي افتادند، چنانكه اسكندري به اسارت سپاه انگليس درآمد و به
هندوستان تبعيد شد.(.70)
دستههاي
مسلح بزرگ به بركت قدرت جنگي و پايگاه مردمي خود، موقتآ از شر دولت و متحدانش ايمن
ماندند. دولت در پايان دورهي قيام ملي،
براي جلوگيري از مزاحمتهاي دستههاي
مسلح بزرگ اجباراً امتيازاتي مانند بخشودگي و مناصب دولتي به آنها اعطا كرد. ولي
منتظر فرصت بود كه به كمك نيروهاي انگليسي و روسي، به قدرت آنها پايان دهد.
يادداشتها
1.
احمد علي مورخالدوله سپهر: ايران در جنگ بزرگ 1914ـ
1918، ص .338
2. L.
I. Miroshnikov: Iran
in world war p. 43
3.
سرلشگر محمد نخجوان : تاريخ نظامي جنگ بينالمللي
1918ـ1914، ص .376
4. ستارهي
ايران، 16 محرم 1334، ص .4
5.
امانالله اردلان: «خاطرههاي من در ايام مهاجرت جنگ بينالمللي
اول» نوشتهي حسين سميعي و امانالله اردلان، ص .43
6.
حسن حلاج: تاريخ تحولات سياسي ايران در قرون معاصر، ص 58 ـ.59
7.
يار حسن منصور لشگر: يادداشتهاي منصور
لشگر، برگ .34
8.
احمد احرار: توفان در ايران، جلد 1، ص 447ـ .8
9.
منصور لشگر: پيشين، برگ .34
10.
مرتضي شجاعي: «نايب حسين كاشي و ماشاءاللهخان
سردار» تهرانشهر، 23 آذر 1329 ش، ص .7
11.
ملاّ عبدالرسول مدني: يادداشتها، ص .50
12.
احرار: پيشين، ص .4390
13.
همان، ص .439
14.
محمدتقي ملكالشعراء بهار: تاريخ مختصر احزاب
سياسي، جلد 1، ص .22
15.
فولادوند: پيشين، مهنامهي ژاندارمري، 30 خرداد 1347 ش، ص .59
16.
احرار: پيشين، ص .441
17.
حسن اعزام: كتاب خاطرات من يا روشن شدن تاريخ صد ساله، ص .295
18.
دكتر نورالله دانشور علوي: تاريخ مشروطهي
ايران و جنبش وطنپرستان اصفهان و بختياري، ص 13ـ.3
19.
احرار: پيشين، ص .427
20.
نخجوان: پيشين، ص 358ـ.9
21.
ميروش نيكوف: ايران در جنگ جهاني اول، ص .50
22.
اعظام قدسي: پيشين، ص .290
23.
كسروي: پيشين، ص .450
24.
عصر جديد، 6 صفر 1334 ق، ص .3
25.
ستارهي ايران، 4 صفر 1334 ق، ص .2
26.
كسروي: پيشين، ص .650
27.
ارشاد، 10 صفر 1334 ق، ص .3
28.
اعلان كميتهي دفاع ملي، قم، 10 صفر 1334 ق.
29.
منصور لشگر: پيشين، برگ 48.
30.
منصور لشگر: پيشين، برگ .50
31.
رعد، 8 صفر 1334 ق، ص .2
32.
منصور لشگر: پيشين، برگ 52 ـ.3
33.
نخجوان: پيشين، ص .383
34.
نخجوان: پيشين، ص .359
35.
دانشور علوي: پيشين، ص .139
36.
ارشاد، 19 صفر 1334 ق، ص .3
37.
آريانپور: پيشين، ص .37
38.
منصور لشگر: پيشين، برگ 56ـ.7
39.
عبدالحسين ملكالمورخين سپهر: وقايع يوميه، جلد 19،
ص .60
40.
منصور لشگر: پيشين، برگ .57
41.
ملكالمورخين سپهر: پيشين، جلد 19، ص .39
42.
عصر جديد، 20 ربيعالثاني 1334 ق، ص .2
43.
ارشاد، 14 ربيعالثاني 1334 ق، ص .2
44.
يحيي دولتآبادي: تاريخ معاصر يا حيات يحيي، جلد
3، ص .313
45.
اردلان: پيشين، ص .79
46.
رعد، 24 ربيعالثاني 1334 ق، ص1.
47.
نوابالتوليه يزدي، به نقل اعظام قدسي:
پيشين، ص 327ـ.8
48.
نوابالتوليه يزدي: پيشين، ص .328
49.
سعيد نفيسي: «حكومت موقتي ايران»، سالنامهي دنيا، 1344 ش، ص 183ـ.4
50.
اميرمهدي آريانپور: پيشين، ص .47
51.
احرا: پيشين، جلد 2، ص .724
52.
رعد، 23 جماديالاولي 1334 ق، ص .2
53.
ملكالمورخين سپهر: پيشين، جلد 19، ص .56
54.
بيتاب و جاويد: پيشين، ص .54
55.
مهندس (محمد برنا) مقدم: «حيدرخان عمو اوغلي»، نامهي
فرهنگ ما، اول فروردين 1332 ش، ص 56. منصور لشگر: پيشين، برگ .70
57.
بيتاب و جاويد: پيشين، ص .54
58.
نوابالتوليه، پيشين، ص 354ـ .5
59.
دولتآبادي: پيشين، جلد 3، ص .307
60.
احرار: پيشين، جلد 2، ص .701
61.
دولتآبادي پيشين: جلد 3، ص .351
62.
دانشور علوي: پيشين، ص .154
63.
اردلان: پيشين، ص .93
64.
همان، ص 102ـ.3
65.
احرار: پيشين، جلد 2، ص .996
66.
علي مدرسي: مدرس شهيد، نابغهي ملي ايران،
ص .66
67.
ايران، شعبان 1355ق، ص 2.
68.
نوابالتوليه: پيشين، ص .222
69.
كسروي: پيشين، ص .655
70.
احرار: پيشين، جلد 2، ص .1033