داستان ظغیان نایبیان به نوشته فریدون کدخدایی آرانی
داستان طغیان نایبیان و دار و دسته او یکی از موضوعات روز و حدود 140سال از شروع آن میگذرد. ولی هنوز نتوانسته و دانسته نشده است محققین و مورخین که بدان پرداختهاند هرکدام جانب خود را گرفته از طرفداران نایب حسین و دار و دستهاش بوده اند و او را عیّار و در زمرهی جوانمردان دانسته اند که طی مسافرت به کشورهای هند و پاکستان و ریاضتهای سخت، سپس به شهرِ یار و دیار آمده، یار ضعیفان و ستمدیدگان و دشمن سرمایه داران و مستکبران گردیده است و از طرفی پس از آن که ملکه مهد علیا به دارفانی شتافت، دو سال دیگر در تهران ماند و طبق فرمان، قره سورانی قم تا اصفهان را گرفت و به کار راهداری و امنیت راهها و شوارع پرداخت. تا اینکه به او خبر دادند همسرش و پسر و همسر پهلوان هاشم به دست دشمنانشان به قتل رسیدهاند و این موضوع علت و باعث یاغیگری او وخاندانش شد و حدود (45 سال) خطّه کاشان تا یزد و نائین و اردستان و تون و طبس صحنه زد و خورد و جنگ و خونریزی و هرج و مرج و ناامنی قرار گرفت. همانطور که اشاره شد این نظریه موافقین نایب حسین و دار و دسته او میباشد که در کتاب «طغیان نایبیان» نوشته «محمدرضا خسروی» مشروحاً آمده است و نیز کتاب «حماسه نایبی» اثر «منتخب السادات یغمائی» که مرحوم ملک المورخین سپهر نیز مقدمهای بر آن کتاب نوشته و با اهتمام آقای علی دهباشی در سال 1368 به چاپ رسیده است. حال ببینیم مخالفین که تعدادشان هم کم نیست چه میگویند؟ حسن اعظام الوزراء قدسی در کتاب «خاطرات من» یا روشن شدن وقایع صد ساله اخیر بدین نکته اشاره دارد و اعمال و وحشیگریهای نایب حسین و اتباع او را در کاشان و اطراف نطنز شرح داده و کشت و کشتار نایبیان را در شهر قدیمی و باستانی طبس و سوزانیدن کتابخانه قدیمی شهر به ویژه خونریزی و خونخواری یکی از اشرار به نام غلام کوچک برزی را مشروحاً نوشته و همچنین طریقه دستگیری نایب حسین و ماشااله خان سردار و دیگر نایبیان و اعدام آنها را در کاشان و تهران مفصلاً بیان داشته است. احمد کسروی نیز در کتاب مشروطیت و یا تاریخ هیجده ساله آذربایجان به این موضوع اشارهای دارد. نویسنده معاصر مرحوم حسن نراقی در کتاب «کاشان در دوران مشروطیت» و یا «تاریخ اجتماعی کاشان» و یا مرحوم آیتالله ملاعبدالرسول مدنی و روزنامههای زمان نایب حسین تماماً شرح کارها و جنایات نایب حسین و دار و دستهاش را بیان داشتهاند. البته بعضاً نیز اشارهای به کارهای خیر نایب داشته اند. از جمله مرحوم آیتالله ملاعبدالرسول مدنی که نظر خوبی به کارهای نایب حسین ندارد و او و دار و دستهاش را از جمله اشرار شمرده، مینویسد از جمله کارهای نیک نایب حسین، تأسیس یک معلم خانه بود که اطفال یتیم در آنجا ضمن تحصیل رایگان از لباس و خوراک نیز برخوردار بودند و در این اواخر به بعضی از سادات و اهل منبر کمکهای زیادی مینمودند.
و نیز از جمله کارهای نیک نایب حسین اقدام قاطع در سفیدکاری بازار بزرگ و طولانی کاشان از بازارچه سردار (دروازه دولت) تا پانخل کاشان است که ظرف مدت شش روز به دست معماران و بنّایان ماهر سفیدکاری شد که موجب اعجاب همگان گردید. مرحوم ملاعبدالرسول مدنی مینویسد در شعبان 1333 از جمله بناهایی که از روی ظلم گذاشت سفید کردن بازار بود از اول دروازه دولت تا پانخل که در ظرف شش روز سفید کردند که اگر حکم سلطان هم میبود به این سرعت انجام نمیگرفت. والد راقم این سطور که خاطرات زیادی از نایب حسین داشت ضمن برشمردن اعمال خوب و بد نایب اقدام او را در برگزاری عزاداری جهت حضر اباعبدالله الحسین میستود و میگفت در مراسم تعزیه امام حسین (ع) در ماه محرم در باغ سردار (خیابان ژاندارمری) فعلی بزرگترین گروه تعزیه خوان و تعزیه گردان را که عدهای از یهودیان کاشان نیز به عنوان جهودان قلعه خیبر شرکت داشتند به کار گرفته بود و خیل عظیمی از مردم کاشان و دهات اطراف جهت دیدن این تعزیه که شاید تاکنون نیز کسی به یاد نداشته باشد، حضور به هم میرسانیدند. ابوی اینجانب از ترفند و شگردهای نایب در جنگ اطلاعاتی داشت که بنا به گفته نایب حسین جنگ را اگر ده قسمت کنیم، نه قسمت آن فرار از پیش روی دشمن و کشانیدن نیروهای او به طرف کویر مرکزی است که صد در صد به اضمحلال و هدر رفتن اردوی دشمن در کویر منجر میشد و پیروزی نایب بر نیروهای دولتی اعم از اردوی قزاق یا سالداتهای روسی و یا نیروی عشایر بختیاری که نایب به شیوه جنگ و گریز که یادآور جنگهای پارتیزانی زمان اشکانیان است. قوم پارت بدین نحوه یعنی در حال فرار از پیش روی دشمن از روی اسب به عقب برگشته و به طور قیقاچ نیروهای دشمن را از پای درمیآوردند که این خلاصه ای بود از نه قسمت جنگ که فرار بود و یک قسمت باقیمانده از ده قسمت که صرف پایداری و مقاوت میشد. یکی دیگر از خاطرات ابوی این جانب مربوط به موقعی است که نیروهای دولتی، کاشان را محاصره کردند و از ورود هرگونه مایحتاج عمومی به شهر ممانعت به عمل آورده، آب قنواتی را که به سوی داخل شهر بود همه را برگردانیده یا اقدام به کور کردن قناتها نموده بودند و نظر به اینکه منبع اصلی خوراک مردم نان و آسیابهای آبی نیز در خارج از شهر بود، از ورود آرد نیز ممانعت شدید به عمل آمده که مردم شهر تماماً در مضیقه آب و خوراک بودند اما به دستور نایب حسین در تمام منازل کاشان قنّاها اقدام به حفر چاه آب و همچنین تمام سنگتراشها برای مردم اقدام به ساخت آسیاب سنگی نمودند که باید به این ابتکار نایب حسین پس از گذشت یکصد سال که مردم کاشان را از قحطی و گرسنگی و بی آبی نجات داد آفرین گفت. نایب حسین که دست اجانب نیز او را از لحاظ اسلحه و مهمات و پول و نقدینگی تقویت مینمود و خود یکه تاز میدان قسمت اعظم ایران مرکزی شده بود، اقدام به ضرب سکه نمود و روی یک طرف آن این بیت شعر حک شده بود
(سکه بر زر زند به آسانی – شاه سلطان حسین کاشانی)
به هر روی غائله نایب حسین در سال 1298 هجری شمی و در زمان احمدشاه و وزارت حسن وثوقالدوله عاقد قرارداد 1919 با مهر کردن قرآن مجید و باین این نکته که اگر ماشااله خان به تهران بیاید او را (سردار) خواهم نمود به همراهی یکصد تن از زبده سواران و تیراندازان ماهر که در مشهد اردهال کاشان از آنها سان دید با تفنگهای سر و ته نقره عازم تهران شد که البته نایب حسین با رفتن ماشااله خان به تهران مخالف بود و با تأکید این نکته که این دولتیها تو را (سرِدار) خواهند کرد، نه سَردار (به معنای آن است که سر تو را به دار خواهند آویخت که چنانکه میدانیم پیشبینی نایب درست از آب درآمد و به محض ورود به شهر ری ماشااله خان سردار و دسته یکصد نفره اش دستگیر شدند. ابتدا با تمهیدات خاصی کمکم نیروهای ویژه او را در کاروانسرایی در شهر ری و در کنار حضرت شاه عبدالعظیم حسنی از وی جدا نمودند، سپس ماشااله خان و پهلوان رضا عصار و یک عده ده نفری عازم تهران شدند و سرانجام با این نیرنگ و خُدعه که چون به حضور اعلی حضرت احمدشاه شرفیاب میشوید، همراه بردن سلاح جایز نیست، آنها را خلع سلاح کردند و آنگاه توسط نیروهای ژاندارمری به سرپرستی یک سرهنگ سوئدی آنها را دستگیر نمودند و پس از محاکمه ی کوتاه آنها را در میدان قورخانه (توپخانه) فعلی به دار مجازات آویختند. و بالاخره ماشااله خان به مکافات عمل خود رسید. لازم به ذکر است که در اقدام رفتن به تهران از طرف ماشااله خان بنا به گفته حسن اعظام الوزاره قدسی در کتاب «خاطرات من» عامل و انگیزه دیگری نیز وجود داشت وآن جای پای دختری از خانواده یکی از شاهزادگان قاجار به نام «عصمت الملوک» که دختر شاهزاده مجلل الدوله قاجار و بس زیبا و نجیب بود که ماشااله خان سخت دلباخته او شده بود و دختر که یکی از تحصیلکردههای آن زمان و از مدرسه دارالفنون دارای دیپلم بود. ماشااله خان توسط دوستان و ایادیاش در تهران شرایط سختی را که از طرف خانواده عروس گذاشته شده بود همه را پذیرفت و قبول کرد. همچنین شیر بهای هنگفت و ارسال مقدار متنابهی طلا و زیورآلات و قبول اسکان در تهران تماماً موردموافقت ماشااله خان قرار گرفت و مقرر شد جهت عقد و عروسی با دوشیزه عصمت الملوک دولتشاهی مدت ده روز جشن گرفته شود که شب اول اختصاص داشت به شاهزادگان، شب دوم نظامیها و ارتشیها، شب سوم وزرا و شب چهارم خوانین مستقر در تهران و شب پنجم بازرگانان و شب ششم کسبه معتبر بازار و شب هفتم ورزشکاران و شب هشتم اقلیتهای مذهبی و شب نهم عامه مردم و شب دهم زندانیان. قرار کار نیز گذاشته و کاغذهای دعوت نیز نوشته شده بود که همانطور که گفته شد ماشااله خان با پای خود به قربانگاه رفت تقدیر، نقش خود را به خوبی ایفا نمود. از طرفی زن محبوب و سوگلی دیگراو به نام طلاخانم پس از اعدام ماشااله خان به تهران آمد و به عقد ازدواج سرتیپ ابراهیم ضرابی درآمد و خانم عصمت الملوک دولتشاهی نیز نصیب سرتیپ رضاخان سوادکوهی که بعداً رضا شاه نام گرفت گردید و پرونده نایب حسین و پسران نهگانه و دامادهای او و دار و دستهاش به پایان رسید اما فرزندان باقیمانده که خردسال بودند به تحصیلات عالیه پرداختند که خاندان فرهیخته و محترم آریان پور همگی از نوادگان نایب حسین کاشی میباشند
No comments:
Post a Comment