Sunday, February 28, 2016

6- زدو خوردهای نایبیان با نیروهای سسردار صولت بختیاری و ژاندارمری

 6- زد و خورد نايبيان با نيروهاي سردار صولت بختياري و ژاندارمري

در سال 1332 قمري سردار صولت بختياري ملقب به سردار «غارت» كه بعد از حمله‌ي نايبيان به كاشان، از شهر گريخت، و خود چند صباحي در مقابل دولت سر به طغيان برداشت، به اشاره‌ي مقامات انگليسي و براي تلافي شكست خود از نايبيان و همچنين به اميد غارت كاشان، در حوالي اردستان راهداري نايبي را مورد تعرض قرار داد. (153) و سپس به قصد تبرئه‌ي خود از گناه ياغيگري و راهزني، تلگرافآ به دولت اطلاع داد كه حاضر است در رأس دسته‌هاي بختياري به جنگ نايبيان رود و دولت را از شر آنان برهاند- (154) سرانجام دولت كه از حمله‌ي نايبيان و طرفداران ديگر آلمان به شهر تهران بيم داشت (155 )، موافقت خود را اعلام نمود، و سردار صولت به ياري پدر زن خود، سهام‌السلطنه عامري با پولي كه از دولت گرفت، نيرويي بزرگ مركب از دسته‌هاي ايلي بسيج كرد. دولت هم مقرر داشت كه نيروي منظم ژاندارمري به فرماندهي ماژور نيستروم (Nystrom) و ماژور چيلاندر (Killander) با توپخانه و تجهيزات مدرن از تهران و اصفهان به سوي كاشان به حركت درآمدند.( 156) ضمنآ مقامات دولتي با استفاده از روش «تفرقه بينداز و حكومت كن» كه براي سال‌هاي طولاني مورد استفاده‌ي دولت‌هاي ايران قرار گرفته و به نتايج فراواني دست يافته بودند، براي ايجاد تفرقه در صفوف نايبيان به كار بردند، سركرده‌هاي دسته‌هاي نايبي مخصوصآ آناني كه از خارج كاشان برخاسته و در گذشته به نايبيان پيوسته بودند، محرمانه مورد تطميع و تهديد قرار دادند. و ضمنآ جوايزي براي قتل سران نايبي تعيين و در گوشه و كنار به نام شاه و دولت جار زدند.(157) 
سران نايبي به سرعت شهر را آماده‌ي دفاع كردند و راهداران نايبي را به كاشان فرا خواندند. مهاجمان جديد شهر را به محاصره گرفتند و سپس شهر را به توپ بستند. نايبيان از پشت حصارها به دفاع پرداختند و براي از كار انداختن توپ‌ها، يارعلي دستور داد از پشت ديوار شهر به سرعت نقب زده و از زير زمين به نزديكي محل استقرار توپخانه رسيدند و سپس مخفيانه از نقب بيرون آمدند و از آنجا يكايك توپچيان را با تير زدند بر اثر اين عمل متهورانه، براي اداره‌ي توپخانه‌ي دولتي غير از افسران كسي باقي نماند و از قدرت آتش مهاجمان كاست. (158)
مهاجمان مانند اسلاف خود، رابطه‌ي شهر را با روستاهاي پيرامون آن قطع كردند و مسير نهرهايي را كه به شهر مي‌رفتند، برگرداندند. بدين وسيله شهريان را دچار گرسنگي و تشنگي كردند. سران نايبي براي نجات شهريان درصدد ترك شهر برآمدند و سرانجام پس از بيست و پنج روز مدافعه، خط محاصره را در شمال شهر شكستند و از راه آران و بيدگل به دژ كهرشاهي رفتند.(159)
در جريان دفاع و تخليه، نايبيان متحمل تلفات جاني سنگيني شدند و ضمنآ برخي از دسته‌هايي كه در گذشته به نايبيان پيوسته بودند مخصوصآ آناني كه از خارج كاشان برخاسته و در گذشته به نايبيان پيوسته بودند، گول دولت را خوردند و به اميد برخورداري از امتيازات دولتي، اردوي نايبي را ترك گفتند.(160) (سركردگان نايبي كه به علت انجام كارهاي خلاف و غيرمردمي از سازمان نايبيان طرد شده بودند، در آن زمان عبارت بودند از :كرم‌خان دهكردي، رضا جوزاني، محمدخان اسكاتي و جعفرقلي چرميني). 
سردار صولت به جاي تعقيب و سركوبي نايبيان، به غارت شهر و كشتار طرفداران نايبيان پرداخت(161)، و در اين راه چندان زياده‌روي كرد، كه روي مهاجمان بختياري قبلي (سردار ظفر) را سفيد كرد.
نايب حسين كه از سبعيت «سردار غارت» در حق شهر و شهريان سخت برآشفته شد، دستور داد يارعلي شجاع لشگر با دسته‌ي عياران از دژ كهرشاهي خارج شود و به پايگاه سردار صولت در اردستان شبيخون زند، شايد با اين عمل غارتگران را از كاشان خارج نمايند.(162)
چون خبر شبيخون يارعلي به اردستان و ويراني پايگاه به گوش سردار صولت رسيد با قسمتي از اردوي خود از كاشان بيرون تاخت و به مقابله‌ي شجاع لشگر شتافت. متعاقب آن، يارماشاءالله براي ياري برادر، با نيمي از مردان دژ بيرون رفت و در ناحيه‌ي خفر بخشي از اردوي سردار صولت را كه در قلعه‌اي موضع گرفته بود، محاصره كرد. پس از زد و خوردي شديد، فرمانده‌ي محاصره‌شدگان يارماشاءالله را براي متاركه‌ي جنگ، به مذاكره خواند. يارماشاءالله پذيرفت، ولي به جاي خود يكي از «بدل»هايش را همراه تني چند از يارانش رهسپار محل مذاكره كرد. فرمانده‌ي محاصره‌شدگان به محض آن كه يارماشاءالله «بدل» و همراهان در تيررس او قرار گرفتند، خائنانه آنان را به گلوله بست و كشت و شادمانه به قلعه بازگشت.(163)
خدعه‌ي قلعه‌نشينان سبب شد كه يارماشاءالله با خشونت موفق شد قلعه را بگيرد و سپس براي كمك به برادر خود، راه جوشقان را در پيش گرفت. اما پيش از آن كه به جوشقان برسد، يارعلي كه با گروه كوچك خود مردانه با دشمن مي‌جنگيد، تير خورد و به هلاكت رسيد.(164)
پخش خبر هلاكت يارعلي و شايعه‌ي قتل يارماشاءالله، نايبيان را پريشان‌حال گردانيد. پس هرج و مرج در اردوي نايبي افتاد، گروهي از آنان كشته و اسير و فراري شدند. يارماشاءالله ناچار پيكر برادر را به روستاي مرق برد و در آرامگاه افضل‌الدين، حكيم معروف قرن هفتم كه زيارتگاه مردم است، به خاك سپرد و بي‌درنگ به دژ كهرشاهي بازگشت.(165)
سردار صولت كه از بازگشت نايبيان به دژ كهرشاهي به خشم افتاده بود، براي جبران ناكامي خود، دست به عملي وحشيانه زد: به امر او جسد يارعلي را از خاك بيرون كشيدند و به رغم انزجار كاشانيان، آن را در بازار شهر به نمايش گذاردند و سپس سر جسد را جدا كردند و نزد هيئت دولت مشروطه به تهران فرستادند.(166 ) سردار صولت بعد از اين عمل وحشيانه، ديگر بار شهر كاشان را غارت كرد و گروهي را كشت و گروهي را به بند كشيد. آنگاه نيروهاي ژاندارمري را بر آن داشت كه براي تسخير دژ كَهرشاهي، دست به يك حمله‌ي عمومي بزنند. 
نيروهاي مهاجم گرداگرد دژ مستقر شدند و با توپ‌ها به گلوله‌باران آن پرداختند. ولي به‌زودي دريافتند كه حصار دژ توپ‌گير نيست چون داراي دو جدار است و فاصله‌ي دو جدار از شن و سنگريزه پر شده است، و از اين رو گلوله‌ي توپ از عهده‌ي فرو ريختن ديوار برنمي‌آيد. محاصره و گلوله‌باران هفته‌ها ادامه يافت.(167)
در جريان محاصره و گلوله‌باران، نايبيان چندان گزندي نديدند، زيرا آب و آذوقه و علوفه و مهمات كافي در اختيار داشتند، خود با اسب‌هايشان در نهانگاه‌هاي مستحكم دژ به سر مي‌بردند، و در درمان زخميان و ترميم قدرت جنگي خود مي‌كوشيدند. دسته‌اي از عياران گاه به گاه غافلگيرانه از دژ بيرون مي‌ريختند، به دشمن شبيخوني مي‌زدند و معمولا با غنايمي باز مي‌گشتند ــ تجهيزات جنگي، اسب، آذوقه.(168)
نايب حسين درباره‌ي كشته شدن فرزند شجاعش يارعلي ملقب به شجاع لشگر و اوضاع و احوال آن روزگاران، چنين سروده است:
دريغا اي دريغ از دست گردون    فغان از پيچ و تاب چرخ   وارون
شگفت از روزگار پر ز افسون     كه هردم مي‌كند قلبي پر از  خون
چومرغان قفس، زار و  نزارم      ز هجر   طفلكانم     بي    ‌قرارم
وليكن داد خود گيرم ز   دشمن      به   ‌زودي   با تفنگ    مرگبارم
كسي از من نپرسد حال  زارم      كسي  روشن  نسازد    روز تارم
نبينم بر  سرم  دست   نوازش      كسي را نيست با من هيچ سازش 
* * *
خداوندا دلم  تنگ      است و تنگ   است       
 نصيبم از جهان جنگ است و   جنگ است      
تمام زندگي رنگ است و       رنگ است       
  پس پرده همه ننگ است     و   ننگ است      


يادداشت‌ها


153. رعد، 14 ربيع‌الثاني 1332 ق، ص .3
154. عصر جديد، 7 شوال 1333 ق، ص .2
155. شجاعي: پيشين، 9 آذر 1329 ش، ص .8
156. كسروي: پيشين، ص .632
157. ملك‌المورخين سپهر: پيشين، جلد 19، ص .24
158. شجاعي: پيشين، 9 آذر 1329 ش، ص .7
159. افشار: پيشين، ص .216
160. روزنامه‌ي نوبهار: 24 ذي‌القعده‌ي 1333 ق، ص .2
161. روزنامه‌ي رعد، 3 محرم 1334 ق، ص .16
162. روزنامه‌ي نوبهار، 2 ذي‌الحجه‌ي 1333 ق، ص .31
163. عصر جديد، 14 ذي‌الحجه‌ي 1333 ق، ص .3
164. روزنامه‌ي نوبهار، 12 ذي‌الحجه‌ي 1333 ق، ص .3
165. شهاب ثاقب، 15 ذي‌الحجه‌ي 1333 ق، ص .3
166. همان، ص .3
167. ستاره‌ي ايران، 2 محرم 1334 ق، ص .2



168. عصر جديد، 23 ذي‌الحجه‌ي 1333 ق، ص .2

No comments:

Post a Comment