Friday, March 18, 2016

بخش دوم اوضاع و شرائط آن زمان ایران



بخش دوم
سند پيوست شماره 113      
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزير خارجه آمريكا در واشنگتن                                                                                                                                      
10 مه 1918‌‌‌‌شماره 385  محرمانه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
                      
عاليجناب:                                                                                                                                
     با كمال افتخار  اطلاعاتي را كه منشي سفارت درمورد ايران از منابع مختلف، در سفر بغداد  ـ  تهران به  دست آورده است  تقديم مي‌كند. شايد اين اطلاعات در تصميم گيري‌هاي آينده در مورد غرب ايران مورد استفاده قرار گيرد.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌     با تقديم احترام
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    وزير مختار
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌    جان ل. كالدول

      سنجابي‌ها قبيله‌‌اي هستند كه در كنار مرز ايران و بين‌النهرين زندگي مي‌كنند . اين قبيله در زمستان‌ها در دشت‌هاي اطراف قصر شيرين ودر تابستان‌ها با كلّيه گله‌هاي گوسفند و بز خود در ارتفاعات بلند كوه‌هاي اطراف زندگي مي‌كنند. گزارش شده است كه مردان ايل سنجابي از بهترين رزمندگان ايران  بوده  و بهمين علت مقامات آلماني از بدو شروع  جنگ اخير در اروپا، تمام سعي و كوشش خود  را بكار برده تا سنجابي‌ها را زير نفوذ خود در آوردند. دو نفر از خانهاي مُهّم ايل سنجابي‌‌ (سليمان خان و علي اكبرخان ) و از طريق اين دو نفر مقادير زيادي اسلحه و پول طلا  توسط يك جاسوس آلماني بنام فون دروفل Von Dreuffel بين افراد ايل سنجابي تقسيم شده است.
‌‌    فون درو فل كوشش كرد كه افراد ايل سنجابي به خطوط مواصلاتي و جاده‌هائي كه بين  التهرين را به كرمانشاه و همدان متصل مي‌كنند حمله كرده‌، و با قطع سيم‌هاي تلگراف و جلوگيري از انگليسيها براي رساندن مواد و تجهيزات جنگي ارسالي از بين‌النهرين به كرمانشاه‌، مانع پيشرفت انگليسيها به طرف شمال و حمله به قواي عثماني گردند.
     ‌‌افراد ايل سنجابي موفق شدند در چند مورد خطوط تلگرافي را قطع و به كاروانهاي ارتش  انگليس حمله كنند،  بخصوص درحوالي سرپل كه تعداد محافظين انگليسيها محدودبود.
در پايان ماه مارس فون دروفل و خان سنجابي سليمان خان به اتفاق دويست نفر از افراد مسلح خود به قصر  شيرين رفتند و در نزديكي پايگاه نظامي انگليس  مستقر شدند تا هرچه زودتر به پايگاه حمله برند. ولي فرمانده  نظامي انگليس بنام سون Sone، ترتيبي داد تا سليمان خان به دام انگليسيها افتاد و او را روانه  زنداني در  بغداد كردند. افراد مسلّح سليمان خان بلا فاصله به كوه‌هاي محل زادگاه خود مراجعت كردند.
    در تاريخ 7 آوريل سران ايل سنجابي  در جلسه ائي شركت كرده و تصميم مي‌گيرند به كاروانهاي انگليسي بين قصر شيرين و كرمانشاه حمله كنند.
    در همين زمان فون درو فل كه براي پيوستن به افراد مسلح ايل سنجابي اجبارا از رودخانه پر آبي عبود ميكرد‌‌ (رودخانه دياله ) در رودخانه غرق شده و به هلاكت رسيد.  ضمنا انگليسي‌ها كلّيه پست‌هاي نظامي خود را در مسير  جاده‌ها تقويت كرده و كاروانها را در حالتي به حركت در آوردند كه مشكلي از لحاظ حفاظت آنها نداشتند. توأمًا هواپيماهاي شناسائي انگليس بر فراز مناطق ايل سنجابي به پرواز در آمده و كلّيه محل‌هاي سكونت افراد ايل را شناسائي كرده و براي خانهاي سنجابي پيغام فرستادند، در صورت حمله به كاروانها ي انگليسي، متقابلا دهكده‌هاي آن‌ها بمباران خواهد شد. به اين علت افراد مسلّح سنجابي از حمله به كاروانها خودداري كردند. در 22 آوريل نيروهاي انگليسي شهر كيفري Kifri  را تسخير كرده و بطرف كركوك پيشروي كردند و با اين عمل رابطه مستقيم بين نيروهاي نظامي تركيه با افراد مسلح سنجابي قطع گرديد. افراد مسلّح ايل سنجابي پس از اين كه به قدرت نظامي انگليسي‌ها واقف شدند، مبارزه با آن‌ها را بيحاصل دانسته و لذا در آخر آوريل به كرمانشاه رفته و خود و اسلحه خود را تسليم مقامات انگليسي نمودند.
     پس از خلع سلاح تفنگداران سنجابي، انگليسي‌ها ديگر با مشكلاتي در جاده‌ها روبرو نشده و كانواهاي موتوريزه  انگليسي وسائل جنگي را از بين‌النهرين به شمال ايران حمل مي‌نمايند. ولي روس‌ها در جاده‌ها بين همدان و قزوين و بخصوص بين ريزان و ساوه  با مشكلات فراواني روبرو هستند. اين حملات اغلب بوسيله دسته‌هاي مسلّح ياغيان و راهزنان انجام پذيرفته و شايع است كه دستبرد زدن به كانوا‌هاي موتوريزه روسي بخاطر رفتار بسيار ناپسندي است كه روسها در دوران جنگ و زماني كه مناطق مختلف ايران را به تصّرف خود در آورده اند، مرتكب شده‌اند.
     بدون شك و ترديد، اعمال و كردار روسها در مناطقي از ايران كه به تصّرف خود در آورده‌اند بقدري تحقير آميز و سبعانه مي‌باشد كه حتي قابل بيان كردن نمي باشد. هر دهكده‌‌اي بين قصر شيرين و قزوين نشان دهنده رفتار ناپسند رو سها است. گزارش شده است كه روسها آنچه را كه قابل غارت كردن و چاپيدن بوده است با خود برده‌اند. براي گرم كردن خود بجاي آنكه از خار و خاشاك موجود در بيابان‌ها استفاده كنند، سربازان روسي تير‌ها ي چوبي سقف و يا در و پنجره منازل و خانه‌هاي روستائي را از جا كنده و سوزانده‌اند.در نتيجه همه خانه‌ها بصورت مخروبه و غير قابل استفاده در آمده‌اند. با ديدن اين خانه‌هاي مخروبه انسان تصور مي‌كند كه يك بلاي آسماني آن‌ها را به اين روز انداخته است. آنچه كه مردم اين دهكده‌ها دارا بودند روس‌ها بزور از آن‌ها گرفته‌اند. اين غارت همراه با خشكسالي سال قبل، مردم  را بوضع رقّت باري قحطي زده و گرسنه و بيمار كرده است.كودكان لخت و گرسنه در همه جا در كنار جاده‌ها  ديده مي‌شوند كه فقط پوست و استخواني از آن‌ها باقي مانده است. محيط ساق پاي آن‌ها كمتر از سه اينچ (5/7سانتيمتر ) و بعلت بي غذائي پوست صورتشان پر از چين و چروك شده بطوريكه آن‌ها را بصورت مردان و زنان سالخورده هشتاد ساله در آورده است.در همه جا همه كس نيازمنداست، و از زور ناچاري آن‌ها علف و يونجه ميخورند. زنان در بين خاك وخاشاك دنبال دانه‌هاي گندم و جو مي‌گردند تا شايد با آن بتوانند ناني براي خانواده خود بسازند.
     در همدان ديده شد كه چند نفر از گوشت بدن مردگان ارتزاق مي‌كنند. و در مسير جاده اغلب ديده مي‌شود كه كودكان و سگ‌ها بر سر بدن حيوان مرده‌‌اي و يا خاكروبه‌‌اي كه سربازان روسي بدور انداخته‌اند در حال نزاع هستند.
     متاسفانه به علت احتكار گندم و جو بوسيله تجّار پولدار، كه براي بدست آوردن پول بيشتري گندم خود را به قيمت‌هاي بسيار گرانتري به انگليسي‌ها براي مصرف نيروهاي نظامي خود ميفروشند، هر روز وضع كم غذائي و قحطي شّدت بيشتري را پيدا مي‌كند.
نيروهاي نظامي روسيه و تركيه در دوران جنگ، در مناطقي  كه بارها به تصّرف خود در آورده و دوباره از دست داده اند، كلّيه نيازمندي‌هاي خوراكي خود را بزور از مردم بيچاره اين مناطق تأمين كرده اند، بطوريكه ديگر چيزي براي مردم اين مناطق باقي نمانده است. بر خلاف روس‌ها و ترك‌ها‌،نيروهاي نظامي انگليس نيازمندي‌هاي خوراكي خود را يا خريداري كرده و يا با خود از بين‌النهرين حمل كرده‌اند.‌‌ (قبل از شروع جنگ قيمت هر خروار گندم حدود 60 قران بود. در دوران جنگ اين قيمت به خرواري 120 تومان يعني 20 برابر رسيد.درآن زمان ارزش برابري هر تومان برابر 8/1 دلار بوده است.)                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                               

سند پيوست شماره 117
از:كنسولگري آمريكا در بغداد
به: وزارت امور خارجه آمريكا در واشنگتن
2 سپتامبر 1918‌‌‌‌ شماره 2                                                                                                                                                                
‌‌‌‌‌‌   
 موضوع : وضعيت سياسي ايران
         عاليجناب
            با كمال افتخار گزارش خود را در مورد وضعيت سياسي ايران كه در تلگراف‌هاي خود به آن اشاره كرده ام تقديم مي‌كنم:
            علت اين كه ايران سال‌هاي مديد به عنوان يك كشور بسيار مهم در سياست بين المللي شناخته شده، موقعيت آن كشور است كه به صورت يك ميانگير يا ضربت خور و سپري در سر راه بعضي از كشورهاي اروپائي كه قصد تملك و تصاحب هندوستان را داشته اند، قرار گرفته است.
            تا قبل از شروع جنگ فعلي، روسيه تنها كشوري بود كه از طريق ايران قصد تصاحب هندوستان را داشت. ولي در حال حاضر به اين نتيجه رسيده ايم كه تركيه و آلمان به مراتب بيشتر از روسيه قصد تجاوز به هندوستان را از طريق ايران دارند.
           از زمان شروع جنگ دولت ايران مورد توجه خاص ماموران روسيه، انگليس، تركيه و آلمان قرار گرفته و به هر طريقي كه ممكن است مي‌كوشند در امور داخلي ايران دخالت كنند.
           در حال حاضر روسيه از صحنه سياست ايران خارج شده و ماموران و جاسوسان تركيه نتوانسته‌اند نفوذ آن چناني در دولت داشته باشند. صاحبنظران مي‌گويند كه اين اختلاف و دشمني بين شيعه و سني بمراتب شديدتر از دشمني بين محمدي‌ها و مسيحي‌ها است. در حقيقت ايران يكي از موانع مهم پان اسلاميسم است كه آلمان‌ها پايه گذاري كردند، و در حال حاضر تركها آنرا با همبستگي بين ترك زبانها  ـ  پان تورانيسم(Pan ـ Turanian ) تعويض كرده‌اند. با ده‌ها ايراني كه در اين مورد صحبت كردم، حتي يكنفر اظهار علاقه به تركيه و جاه طلبي‌هاي آن نشان نداد.       
           مي توان تصور كرد كه كشور آلمان هميشه ايران را به صورت  يك منطقه تبليغاتي خود براي به ثمر رساندن جنگ كنوني مشاهده مي‌كرد. در اوايل جنگ جاسوسهاي آلماني مي‌كوشيدند تا اقداماتي براي ايجاد ناراحتي و درد سر در هندوستا ن و مناطق اطراف خليج فارس به وجود آوردند و ايران را به نفع تركها وارد جنگ كنند. جاسوسهاي آلماني با كمك مقاديري پول طلا با موفقيت با خيلي از مقامات در تهران و شهرستانها ملاقات كرده و قرار و مدارهائي گذاشته بودند. ولي در مقابل روس‌ها نيز سعي كردند نفوذ آلمان‌ها را خنثي كنند.
    با انقلاب روسيه آلمان‌ها فرصت مناسبي بدست آوردند تا به دامنه تبليغات خود وسعت بيشتري بدهند، ولي به علت وجود شبكه كنسولگري‌هاي بريتانيا در سطح كشور ايران و سازمان‌هاي سياسي فعالي كه آن‌ها به خصوص در تهران و جنوب آيران دارا هستند جاسوس‌هاي آلماني را يا از ايران خارج كرده و يا كشتند وعده‌‌اي را نيز دستگير كردند. تنها جاسوس آلماني بنام واسموس هنوز در ميان قبايل ايراني در جنوب است و  ايجاد بلوا عليه انگليس‌ها مي‌كند.
    چون رابطه واسموس با خارج ايران قطع شده است، لذا او ديگر نمي تواند با ورود پول  طلا و اسلحه و مهمات به فعاليت خود ادامه دهد.
    آلمان‌ها سعي كردند از طريق قفقاز جاسوس‌هاي خود را به داخل ايران سرازير كنند،ولي عده‌‌اي از آن‌ها با بيسيم‌هايشان دستگير شدند.
    با توجه به قرارداد‌‌ (برست  ـ  ليتوواك (Brest  ـ  Litovak) كه آلمان‌ها تضمين كردند تماميت ارضي ايران را به رسميت بشناسند، در تهران عده زيادي به طرفداري از آلمان، بپا خواستند، ولي پس از رفتاري كه آلمان‌ها با روس‌ها كردند، اين حس طرفداري از بين رفت.
    تعدادي از دموكراتهاي افراطي ايراني تمايلاتي نسبت به آلمانها داشتند و فكر مي‌كردند كه آلمان تنها قدرتي است كه قادر است ايران را از دست انگليسي‌ها خارج كند و آزادي را به آن بر گرداند. ولي اين احساسات آن چنان قوي نبود كه به تواند به صورت يك عامل مهم بشمار رود.
    انگليسي‌ها كه اخيراً به شمال ايران راه پيدا كرده‌اند با موفقيت تواسته‌اند به تحريكات خود در مورد نفوذ در مقامات دولتي ايران و مقامات شهرستاني ادامه داده، و بطور كامل در امور داخلي ايران مداخله كنند. اين موققيت در نتيجه فعاليت عالي كنسولگريهاي بريتانيا در سطح كشور ايران و سفارت انگليس در تهران و كنترل نظامي انگليس در جنوب، توسط نيروي پليس جنوب و ايجاد نيروي نظامي در امتداد بغداد و درياي خزر بوده است.
    آخرين قدم در راه رسيدن به كنترل كامل ايران از لحاظ سياسي كه در تاريخ 3 اوت 1918 به عمل آمده است، وارد كردن فشار به شاه جوان و گماردن وثوق‌الدوله به عنوان نخست وزير مي‌باشد. وثوق‌الدوله يك سياستمدار قوي و صد در صد طرفدار انگليس است.
    مطلع شدم كه وزير مختار بريتانيا سرچارلزمورلينگ
  (SirCharles Marling)كه رفتار و كردار خشن اش نسبت به ايرانيها  از حيث تحت كنترل قرار دادن مقامات كشوري، ورد زبان‌ها است و اغلب مقامات دولتي ايران از طرز تفكر خود پسندانه و حقارت آميز او شكايت دارند، قرار است عوض شده و به جايش سر پرسي كاكس (Sir Percy Cox ) كه در بين‌النهرين رئيس هيئت عالي بريتانيا بوده است، گمارده شود.
    سر پرسي را من از قبل مي‌شناسم و فرق زيادي با سر چارلز داشته و رفتاري آرامتر و مهربان تر از همكار قبلي خود دارد و خواهد توانست با مقامات ايراني بهتر كنار بيايد.
انتخاب سر پرسي نشان دهنده موفقيت بريتانيا در بدست آوردن كنترل سياسي ايران مي‌باشد، هر چند كه اين موفقيت با خشو نت همراه بوده است. فعلاً زمان آن رسيده است كه در محيطي دوستانه با ايراني‌ها آشتي كنند و به سياست خود از لحاظ كنترل سياسي و اشغال نظامي ايران ادامه دهند.
    در حدود دو سال قبل نيروي پليس جنوب با رضايت دولت ايران تشكيل شد. فكر اين نيرو از ديويزيون قزاق كه سال‌هاي طولاني منافع روسيه تزاري را در شمال ايران حفظ مي‌كرد گرقته شد. پيشنهاد اوليه انگلستان براين مبناء قرار داشت، كه افراد ايراني،نيروئي راكه مشابه ژاندارمري بود و بنام پليس جنوب‌‌ (South Persia Rifle) خوانده مي‌شد، تشكيل دهند. افسران اين نيرو تا پايان جنگ همگي انگليسي و كلّيه هزينه آن تا پايان جنگ توسط دولت انگليس پرداخت شود. در آن وقت اين نيرو تحويل دولت ايران خواهد شد، ودر صورت لزوم افسران انگليسي آن را با افسران ايراني يا اروپائي جابجا خواهند نمود . البته هر جور كه نظر دولت ايران باشد !
    انگليسي‌ها ادعا مي‌كنند كه ايجاد اين نيرو در جنوب ايران فقط به خاطر كوتاه كردن دست جاسوس‌هاي آلمان و جلوگيري از فعاليت آن‌ها و خفه كردن ياغيان و راهزنان و قبيله‌هاي سركش و متّمرد بود كه تجارت و مسافرت را در جاده‌ها به خطر مي‌انداختند و دولت ايران قادر به كنترل و از بين بردن آن‌ها نبود.
    البته اين موضوع را خود انگليسي‌ها به من فاش نكردند، ولي با اطلاعاتي كه از گوشه و كنار بدست آورده ام، بدون شك مهمترين عامل تشكيل اين نيرو ايجاد يك سازمان نظامي متحد الشكل بوده است كه بتواند جلوي حملات احتمالي از شمال و غرب ايران را براي رسيدن به هندوستان و خليج فارس، و به مخاطره انداختن منافع انگلستان بگيرد، و در ضمن انگليسي‌ها به توانند منافع خود را در جنوب ايران در آينده حفظ كنند.
    تا اين اواخر پليس جنوب با مشكلات فراواني در جنوب ايران روبرو بود و قبايل مختلف كه خود را تحت فرمان و ناگزير از ترك سركشي مي‌ديدند، طبيعتاً شروع به جنگ با پليس جنوب كردند. از طرف ديگر، عده‌‌اي از افراد پليس جنوب با شناخت كامل انتخاب نشده بودند و به همين خاطر با تحريك جاسوس آلماني  ـ  واسموس  ـ  عده‌‌اي از اين افراد عليه پليس جنوب عمل مي‌كردند. از جمله ايل قشقائي كه شامل 25000 خانوار و اصلاً ترك تبار مي‌باشند و در گذشته درد سر‌هاي فراواني براي دولت تهران فراهم آورده بودند. يكي از روساي آن‌ها براي مدتي در شيراز به گروگان نگهداري مي‌شد، تا افرادش دست از تمّرد بردارند.
          در اوائل تابستان، نيروي پليس جنوب با مخالفت فراوان قشقائي‌ها روبرو شد، ولي انگليسي‌ها با سازش با گروهي از آن‌ها  موفق شدند كه قشقائي‌ها را به دو دسته تقسيم كنند و يكي را در مقابل ديگري قرار دهند. از آن زمان وضعيت رو به آرامش رفته و از لحاظ سياسي و نظامي كه بستگي مستقيم به توسعه موفقيت آميز پليس جنوب داشت، فعلاً به نحو رضايت بخش تحت كنترل است.
         براي ناظران اوضاع كاملاً اشكار است كه در حال حاضر ايران كشوري است بدون يك دولت قوي و مثمر ثمر و مسلّط بر اوضاع . اختيارات شاه و دولت فقط در محدوده تهران است و در شهرستان‌ها كسي به آن توجه نمي كند .در نتيجه در كشور هر كس به ساز خود مي‌رقصد و توجّهي به دستورات دولت مركزي نمي كند. استانداراني را كه دولت انتخاب و اعزام مي‌كند هر يك بر مبناء ثروت و ميزان سواد و پرستيژ خود فعاليت مي‌ كند. مردم كوچكترين علاقه‌‌اي به دخالت در امور سياسي ندارند، و برايشان فرق نمي كند كه كشورشان توسط انگليسي‌ها، ترك‌ها، روس‌ها و يا آلمان‌ها اشغال يا اداره شود. گروه متخصّصان و روشنفكران كه در اداره امور كشور دست دارند، فقط در تهران به سياست خارجي توجه و علاقه نشان مي‌دهند. ولي دولتشان نه ارتشي در اختيار دارد و نه اعتباري دارد كه بتواند با تكيه بر آن از خود مخالفتي نشان دهد و با كشورهاي اروپائي قوي تر كه منافعي در ايران دارند، به مخالفت به پردازد.
    بر قراري امنيت در زمان‌هاي عادي فقط به سبب خونسردي، بي تفاوتي و بي علاقگي كشاورزان كه نمي خواهند هيچگونه تغييري در زندگيشان داده شود ايجاد مي‌شود.
    در رابطه با قبايل، دولت ايران با مهارت و زبردستي به نوبت يك قبيله يا خان را عليه قبيله و خان ديگر بر مي‌انگيزد و بدينوسيله مانع مي‌شود كه يك گروه يا قبيله آنقدر قوي شود و يا هوادار پيدا كند كه بتواند ايجاد دردسر جّدي كند و يا عليه دولت بشورد.
    نيروي ژاندارمري كه يك سازمان نظامي است و افسران سوئدي در راس آن قرار دارند، در گذشته در بعضي از مواقع وجودش موثر بود، ولي از زمان شروع جنگ از هم پاشيد و در حال حاضر فقط نامي از آن باقي مانده است.
                 نام آقاي شوستر مشاور مالي آمريكائي كه چندي قبل در ايران بود، به نيكي ياد ميشود، و پس از ترك ايران عده فراواني دوست براي خود باقي گذارده است. از طرف ديگر بختياري‌ها كه نفوذ زيادي در سياست دارند، ظاهراً نسبت به آمريكائيها حس بيزاري و تنّفر نشان مي‌دهند، زيرا آقاي شوستر تا حّدي مانع اعمال نادرست معمول بختياري‌ها يعني چپاول اموال دولتي و غارت مردم شده بود.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                                          با تقديم احترام

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سند پيوست شماره 118
از: كنسولگري آمريكا در بغداد
به: وزير امور خارجه آمريكا در واشنگتن
3 سپتامبر 1918‌‌     شماره 60‌‌‌‌‌‌      
                                                                 
موضوع وضعيت سياسي ايران:

    يك سياستمدار ايراني كسي است، كه فقط براي پر كردن جيب خود و دوستان نزديكش شغل سياسي را در ايران بر مي‌گزيند. در بين سياستمداران حرفه‌‌اي كه در راس مقامات دولتي قرار دارند، ممكن است فقط چند نفر وجود داشته باشند كه واقعاً وطن پرست و درستكار باشند.
    بختياري‌هاي جنوب ايران در موقعيت فعلي، يكي از با نفوذترين قبايل ايراني هستند كه در سياست تهران دخالت مي‌كنند. آن‌ها نفوذ خود را از زماني بدست آوردند كه در انقلاب 1909 ـ 1906، نشان دادند، يكي از پشتيبانان صد در صد، قانون اساسي مشروطه بوده و در برقراري آن سهيم بوده‌اند.
    در هر كابينه‌‌اي معمولاً يكي از بختياري‌ها شركت داشته است. مثلاً قبل از وثوق‌الدوله، صمصام‌السلطنه بختياري كه يكي از خانهاي بختياري است نخست وزير بود.
    بختياري‌ها هم مثل ساير قبايل ايراني، معروف‌اند كه زندگي خود را از طريق دستبرد به كاروان‌ها و اموال مردم تامين كرده، و پس از آن كه بر كرسي قدرت نشستند، تغيير روش داده و دست از چپاول اموال مردم عادي برداشته و شروع به چپاول خزانه دولت كرده‌اند.
     برداشت كلی كه البته با واقعيت همراه است، بر اين استكه از هر ده نفر اشخاص سر شناس متعّلق به دولتمردان وهيئت حاكمه، هشت نفر از آن‌ها نه تنها جيب خود را بحساب دولت پر مي‌كنند، بلكه با دريافت رشوه‌هاي كلان از خارجيان، دست آن‌هارا در دخالت در امور داخلي ايران باز مي‌گذارند. گواه اين مطلب مبالغ متنابهي است كه انگليسي‌ها و روسها در سال‌هاي اخير به خیلی از مقامات ايراني پرداخت كرده‌اند.
    در تهران شايع است كه در سه ماهه مه ـ  ژوئن ـ  ژوئيه، سفارت انگليس بالغ بر 100 هزار پوند هزينه كرد تا موفق گرديد نخست وزير مورد نظر خود  ـ  وثوق‌الدوله  ـ  و كابينه اش را بكار گمارد. وثوق‌الدوله جزء اعضاي كابينه خود، عده‌‌اي را كه معروف‌اند جيره خوار دولت انگلستان مي‌باشند گنجانده است. يكي از آن‌ها شاهزاده نصرت‌الدوله است كه فرزند ارشد شاهزاده فرمانفرما كه در حال حاضر استاندار استان بزرگ ايران يعني فارس مي‌باشد. شاهزاده فرمانفرما يكنفر انگلوفيل به تمام معني بوده و شرمي هم از ابراز آن ندارد. وثوق‌الدوله نخست وزير جديد كسي است كه همگان مي‌دانند كه از طرفداران سرسخت انگليس بوده و به آن افتخار مي‌كند. قرار دادن او در پست نخست وزيري و سر پرستي وزارت داخله ايران، به او اين امكان را  داده است كه در مسير منافع انگلستان قدم برداشته و كساني را در مقام استانداري به گمارد كه حافظ منافع انگلستان باشند. كما اينكه مسجّل شده است كه از 28 استاندار و فرماندار حد اقل 20 نفر آن‌ها كساني هستند كه يا در اثر پول سفارت انگليس در رأس اين  پست‌ها گمارده شده‌اند و يا در اثر نفوذ مقامات انگليسي!
    برابر مفاد قانون اساسي 1906 ايران، حق راي و انتخاب نمايندگان مجلس به مردم داده شد. ولي عملاً در دو سال گذشته مجلسي وجود نداشت. علت آن اين است كه مقامات روسي و انگليسي تمام قدرت خود را به كار بردند، تا انتخابات از سر گرفته نشود. چون اعمال نفوذ در اعضاي كابينه كه تعدادشان كمتر از نمايندگان مجلس است هم آسانتر است و هم ارزانتر. ضمناً مردم ايران نيز تمايلي به انتخاب نمايندگان مجلس ندارند، چون بيم آن دارند با تشكيل مجلس، نمايندگان راي به شركت ايران در جنگ عليه متحدين را بدهند.
    ارتباط بين استان‌هاي مختلف با تهران به علت نبودن جاده‌هاي مناسب و خط آهن به سختي بر قرار است. اگر چه از طريق سيم تلگراف اغلب استان‌ها با هم در ارتباط هستند، ولي اين ارتباط چندان موثر نيست. اغلب جاده‌هاي خراب موجود به سبب برف و يخبندان در زمستانها بسته است ووجود گروه‌هاي راهزن در سطح جاده‌ها مانع عبور كالا و محموله‌هاي پستي مي‌شوند.
    در بين استان‌ها و تهران هماهنگي، تفاهم و ارتباط دوستانه وجود ندارد. علت آن ناهمگني جمعيت ايران است كه تشكيل شده است از قبايل مختلفي كه هيچگونه دلسوزي، همفكري و تفاهمي با يكديگر نداشته و در اغلب مواقع به دشمني عليه يكديگر بر مي‌خيزند. تنها عامل مشترك بين ايراني‌ها دين آنها است. ولي اين عامل نيز چندان قوي نيست كه آنها را بهم پيوند دهد.
    شايع است كه بيشتر پست‌هاي دولتي از قبيل وزارت، استانداري، و فرمانداري در تهران خريد وفروش مي‌شود. عده‌‌اي از اشخاص معتبر و حتي اعضاي كابينه در تهران به خود من (كنسول آمريكا در بغداد ) اطلاع دادند كه نخست وزير قبلي صمصام‌السلطنه بختياري مبلغ 17000 تومان براي دريافت پست استانداري خراسان به شاه (احمد شاه) پول داد، ولي صمصام‌السلطنه قبل از حركت به طرف خراسان، از شاه ايران در خواست نمود كه بجاي پست استانداري خراسان، شاه دوباره پست نخست وزيري را به او واگذار كند. شاه موافقت مي‌كند و پس از چانه زدن از او مبلغ 35000 تومان براي اشغال پست نخست وزيري طلب مي‌كند. صمصام‌السلطنه مبلغ 18000 تومان ديگر به شاه مي‌دهد،كه با پول پرداختي قبلي 35000 تومان مي‌شود. شاه عصباني شده و ازاو تمامي مبلغ را طلب مي‌كند، و به دلايل صمصام‌السلطنه كه مي‌گويد قبلاً 17000 تومان داده است توجه نكرده و جواب داده است آن پول براي اشغال پست استانداري بوده است، و پس دادني نيست !
    اين نمونه‌‌اي است از هزاران مورد مشابه در باره خريد و فروش مقامات دولتي و القاب ووو.

    شاه ايران جواني است كه معروف است، به جمع آوري پول علاقه فراواني دارد. نزديكان او عقيده دارند كه او آخرين شاه قاجار خواهد بود، لذا او در فكر است كه هر مقدار مي‌تواند قبل از خلع از سلطنت پول جمع آوري كند.
    يك مورد ديگر از حرص و آز و طمع شاه به جمع آوري پول داستاني است كه ارباب كيخسرو شاهرخ، يكي از سياستمداران سر شناس و بازرگاني كه آقاي شوستر در كتاب خود به نام " خفقان ايران " به او اشاره كرده و او را تنها فرد سالم و صحيح العمل ايراني دانسته است، براي من تعريف كرد:
    "ارباب كيخسرو يكي از اعضاي فعال گروه امدادي بود كه سال قبل دولت آمريكا براي كمك به قحطي زدگان تشكيل داد، و مبالغ زيادي پول براي اين منظور حواله شد. به ارباب كيخسرو ماموريت داده شد تا براي خريد گندم و آرد اقدام نموده ودر اختيار بينوايان گذارده شود. او پس از پرس و جو به اين نتيجه مي‌رسد كه فقط احمد شاه مقداري گندم در انبارهاي خود ذخيره كرده است. ارباب كيخسرو با كارپرداز شاه تماس گرفته و درخواست خريد گندم مي‌كند. كارپرداز شاه اعلام ميكند، در انبارهاي شاه به اندازه كافي گندم موجود است، ولي شاه براي هر خروار 90 تومان طلب مي‌كند (قبل از شر وع قحطي هر خروار گندم حدود 6 تومان ارزش داشت) ارباب كيخسرو با اين قيمت موافقت كرده ومقداري گندم سفارش مي‌دهد. چند ساعت بعد كارپرداز شاه بااو تماس گرفته و اعلام مي‌كند شاه براي هر خروار گندم 95 تومان خواستار است. چون محل ديگري براي خريد گندم در تهران وجود نداشت، ارباب كيخسرو اجباراً با اين مبلغ نيز موافقت مي‌نمايد. بالاخره بعد از ظهر موقع ورود ارباب كيخسرو به كاخ شاه جهت پرداخت پول، كارپرداز جلوي او را گرفته و اطلاع مي‌دهد كه شاه براي هر خروار گندم كمتر از 100 تومان قبول نمي كند. هنگاميكه ارباب كيخسرو موفق مي‌شود به حضور شاه برسد، در آن جا پي مي‌برد كه شاه تصميم گرفته است فعلاً از فروش گندم خودداري كند، و آنقدر صبر كند تا قيمت آن خيلي بيش از قيمت فعلي شود.
    در تمام اين مدت شاه به خوبي با خبر بود كه خريد اين گندم‌ها توسط ارباب كيخسرو فقط براي تامين نان و سير كردن شكم گرسنگان ملّت او است، و گروه امداد اجبار در خريد گندم به هر قيمتي را داشته است."
    نمونه ديگري از طمع شاه براي بدست آوردن پول، مربوط مي‌شود به وزير مختار جديد ايران، صديق‌السلطنه كه بايد به آمريكا سفر كند. ولي شاه امضاي حكم اورا منوط به دريافت مبلغي پول كرده است و اين مرد شريف فاقد چنين پولي است. و بلا تكليف مانده است.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌                                                                                         با تقديم احترام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌  

سند پيوست شماره 171
از: كنسول آمريكا در بغداد
به:وزير امور خارجه آمريكا در واشنگتن
 4 سپتامبر، 1918‌‌    شماره 4                                                                                                                                                  
موضوع ايجاد پليس جنوب
             با كمال احترام نظر آن جناب را به گزارش شماره 1 مورخه 2 سپتامبر، 1918 در مورد اشغال شمال غربي ايران در امتداد بغداد ـ  بحرخزر و كشيدن خط ارتباطي‌‌ (تلگراف  ـ  تلفن) جلب كرده و اشاره مي‌كنم كه با اين عمل نفوذ بريتانيا در كنترل امور داخلي ايران به شدت تقويت شده، بخصوص كه فعاليت‌هاي نظامي ديگري نيز اجرا مي‌شود.
    علاوه بر كنترل ايران در امتداد بغداد ـ  بحر خزر، كنترل جنوب ايران با استفاده از نيروي پليس جنوب است، كه قبلاً به آن اشاره شد. ايجاد تشكيلات پليس محلي و يا ژاندارمري كه در واقع جزو سازمان پليس جنوب محسوب مي‌شود، در ساير نقاط بخصوص در قسمت مركزي و شمال مركزي ايران در حال توسعه است. در استان كرمانشاه و همدان تشكيلات پليس نظامي كه شامل افراد كرد مي‌شود، در حال پيشرفت است.
    در سال 1916 در زمانيكه تركها براين قسمت از ايران مسلّط بودند، آلمانها سعي كردند كه چنين سازماني را در ميان اكراد به وجود آورند، ولي به علت خروج تركها از منطقه و مراجعت قشون روسيه اين فعاليت به نتيجه نرسيد. در حقيقت براي اكراد نيز فرق نمي كرد كه براي چه كشور خارجي فعاليت كنند، در صورتيكه مزد پرداختي به آنها قابل توجه باشد.
    انگليسي‌ها براي استخدام اكراد شرايط زير را پايه گذاردند:
    سرباز ساده در هر ماه 50 قران، گروهبان 75 قران و استوار 100 قران دريافت مي‌كنند و علاوه بر آن روزانه به هر نفر 6 قران بابت غذا تعلق مي‌گيرد.
    مدت خدمت يك سال است. مقامات دولتي ايران در ايجاد اين نيروي پليس محلي با انگليسي‌ها همراهي كرده‌اند. تعداد دقيق آنها هنوز معلوم نيست ولي بيش از چند هزار نفرند، و مسئولين تعليم آنها استوارهاي انگليسي هستند.
    سربازهائي كه من مشاهده كردم آنچنان اثري روي من نگذاردند، چه از لحاظ قدرت جسمي و چه از لحاظ فهم و شعور. ولي فكر مي‌كنم از آنها بتوان براي حفاظت خطوط تلفن و تلگراف استفاده كرد. به عقيده من بعد از خاتمه جنگ و خروج انگليسي‌ها از ايران ، اين نيروي پليس كه تا آن زمان به حد كافي تعليم ديده و مجّهز شده است، تحويل دولت ايران خواهد شد كه بجاي نيروي ژاندارمري كه مدت زماني است از هم پاشيده شده، به خدمت ادامه دهند. از دسته سربازان هندي براي حفاظت كنسولگري‌ها و ساير نقاط حساس استفاده مي‌شود. در عربستان (منظور خوزستان است) و لرستان، دسته‌هاي نظامي كه از بين‌النهرين آمده اند، در محل‌هائي چون ميدان نفت، دزفول، شوشتر، اهواز و ساير مراكز حساس گمارده شده اند، تا در صورتيكه بعضي از قبايل ايراني ايجاد شلوغي كردند، مانع آنها شوند. ضمناً گماردن نيروي نظامي در اين قسمت ايران به خاطر حفاظت از جاه‌هاي نفت، خطوط لوله نفت و شركت نفت انگليس و ايران است، كه ممكن است به تحريك آلمان‌ها، بعضي از قبايل كه از آلمان‌ها مقرّري دريافت مي‌كنند، شروع به خرابكاري در آنها كنند.
    در محمره(خرمشهر) بوشهر و در امتداد سواحل خليج فارس، علاوه بر دسته‌هاي نظامي مستقر در آنجا از ناوچه‌هاي توپدار استفاده مي‌شود.
    به عقيده من، پليس جنوب در يزد، شيراز و كرمان كنترل امور را در دست دارد. علاوه برآن كنسولگري‌هاي اين مناطق به توسط سواره نظام هندي حفاظت مي‌گردند. در مشهد طبق گزارش، حدود 500 نفر از نظاميان هندي  ـ  انگليسي گمارده شده‌اند و در صورت نياز ترتيباتي داده شده است كه با استفاده از خط آهن كويته  ـ  نوشكي به سرعت نيروي بيستري وارد كنند تا در تركستان روسيه به كار برده شوند.
    با شرح مطالب فوق نتيجه گرفته مي‌شود كه انگليسي‌ها بجز در آذربايجان، در ساير نقاط ايران، يا آن را در تصّرف خود دارند و يا در صورت لزوم به تصّرف در خواهند آورد. در حال حاضر ايران به سه منطقه تحت نفوذ تقسيم شده است:
    جنوب كه پايگاهش در خليج فارس است؛ شرق و شمال شرقي كه پايگاهش در بلوچستان است؛ مركز و شمال مركزي كه پايگاهش در بغداد و يا محل ديگري در بين‌النهرين است.
    هيچ گونه اطلاعي از برنامه انگليسي‌ها در ايران در دست نيست، بجز آنكه دولت بريتانيا به دولت ايران اطمينان داده است كه هيچ قسمتي از ايران بطور دائمي در تصّرف آنها نخواهد ماند. ولي با تشكيلاتي كه بريتانيا در سطح كشور ايران ترتيب داده است، براي آنها بسيار اغوا كننده و آسان خواهد بودكه كنترل هميشگي قسمتي از جنوب و جنوب شرقي ايران را كه براي منافع نفتي انگليسي‌ها و حفاظت از هندوستان در مقابل هجوم خارجي بسيار مهّم و حياتي است، در دست نگهدارند. اين طرز تفّكر از اظهارات و صحبتهاي مقامات سياسي و نظامي انگليس در ايران كاملاً قابل درك است.
                                                                       
  با تقديم احترام
                                                                         كنسول آمريكا در بغداد


سند پيوست شماره 120
از: سفارت آمريكا در تهران
به: مقام محترم وزير امور خارجه آمريكا در واشنگتن
28 اكتبر 1918‌‌        شماره 459‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
                                                        

عاليجناب:
             پيرو دستورات 18 ژوئن 1918 وزارت امور خارجه. با افتخار به استحضار مي‌رساند، در ايران نيروئي بنام امپرياليست وجود ندارد. ايران كشور بسيار ضعيفي است كه هميشه به صورت شكار و مهره شطرنج همسايگان امپرياليست قوي خود بكار رفته، و صدمات فراواني از اين دو همسايه به او وارد شده است، بدون آن كه خود امپرياليست باشد.
            در ايران طبقه‌‌اي بنام كارگر و پرولتاريا وجود ندارد . همه بيسواد و هيچگونه اطلاع و عقيده‌‌اي در مورد امور جاري كشور ندارند. ضمناً فاقد نمايندگاني از جانب خود مي‌باشند و روزنامه‌‌اي به آن‌ها تعلق ندارد.
            در كشور عده كثيري مستضعف وجود دارد كه مانند برده از آن‌ها استفاده مي‌شود. تنها آرزوي اين مستضعفين به دست آوردن نان ارزان قيمت و پرداخت ماليات كمتري است.
            در ايران مردان قدرتمندي وجود دارند، كه متاسفانه خود را به عنوان ابزاري مورد استفاده خارجيان بخصوص خارجيان امپرياليست قرار داده‌اند. درحاليكه خودشان امپرياليست نيستند! آنها براي حفظ منافع خود به دنبال فرصت مي‌گردند، تا منافع كشور خود را به خارجيان فروخته و به پول طلاي خارجي دست يابند. قدرت اين اشخاص فقط از طريق پشتيباني خارجياني كه اين‌ها برايشان كار مي‌كنند تامين شده است. هر زماني اين پشتيباني خارجي از آن‌ها گرفته شود فوراً بزمين خواهند خورد. انقلاب روسيه بيش از هر اتفاق ديگري باعث شد كه ايرانيان آزاديخواه و روشنفكر تقويت شده و حزب ليبرال آنها توسعه يابد. ايرانياني كه در سياست وارد هستند، اميد وارند كه پس از پايان جنگ و خروج نيروهاي خارجي، اين تغيير شكل و دگرگوني در ايران رخ دهد. بدون شك احساس مي‌شود كه برقراري اصول آزادي خواهي هديه بسيار گرانبهايي خواهد بود كه پس از چهار سال و نيم، ادامه جنگ و قحطي، تجاوزات نيروهاي خارجي و مشكلات ناشي از آن دركشورايران،مردم اين كشور شايستگي دريافت آنرا داشته باشند.
           نيروهاي طرفدار آزادي، در صورتي در ايران تقويت خواهند گرديد، كه كشور‌هاي شركت كننده در جنگ جهاني در مجمع مربوط به كنفرانس صلح، خسارات فاحشي را كه در دوران جنگ به ايراني كه ظاهراً بي طرفي خود را اعلام كرده بود، وارد شده است مورد نظر قرار داده و تماميت ارضي و استقلال داخلي و خارجي ايران را تضمين كرده و دلسوزانه و صادقانه در صورتيكه مسئولين كشور ايران از آنان درخواست كمك نمودند، به كمك ايران شتافته و كمكش كنند تا بتواند وضع اقتصادي سر در گم خود را اصلاح نموده و نظم و ترتيبي به كارها بدهد.
           باور ما بر اين است كه آينده ايران در دست اين آزاديخواهان خواهد بود!
           شرح حال بعضي از دولتمردان و سياستمداران كشور ايران در روي فرمهايي كه از آن وزارتخانه دريافت شده بود، به پيوست تقديم مي‌گردد.
                                                                                         با تقديم احترام
                                                                                         جان ل. كالدول
                                                                                         وزير مختار
اسم:  مشير‌الدوله
مقام: نخست وزير
خدمات: چندين بار وزير، نماينده سياسي و وزير مختار در روسيه.
متولد: ايران
تحصيلات: در ايران و فرانسه
خط مشي سياسي دموكرات
نظريه: يكي از بهترين مردان صاحب مقام. پدرش يكي از اوليّن  نخست وزيران دوران پس از مشروطه بود. كه حدود 15 سال قبل فوت كرد. در حال حاضر او حدود 50 سال عمر دارد. درستكار، ميهن دوست، كاردان، با هوش و مورد پسند مردم است. برادر او موتمن الملك است كه رئيس مجلس قبلي بود. بسيار محافظه كار، ليبرال، تحصيلكرده وملّي گرا است.
         در دوره قبل به عنوان يك دموكرات به مجلس شوراي ملّي راه يافت.


اسم: صمصام‌السلطنه بختياري
مقام: نخست وزير سابق
خدمات: عضو كابينه، نخست وزير در چند دوره و استاندار.
تحصيلات: در ايران
نظريه: يك دموكرات برجسته است و در مجلس قبلي با راي زيادي انتخاب گرديد. اكثر مردم فكر مي‌كنند كه او آدم درستي است. حدود 75 سال از عمر او گذشته است و به نظر مي‌رسد كه تا حدي سي نايل‌‌ (خرف) شده است.
    يكنفر از ايل بختياري است و از خانهاي معروف آن ايل است. ليبرال و ميهن دوست. خارجيها زياد او را دوست ندارند. ايرانياني كه طرفدار خارجيها بوده و تحت كنترل آنها مي‌باشند از وي حمايت نمي كنند.


اسم: شاهزاده فرمانفرما
مقام: استاندار فارس در حال حاضر
مشاغل قبلي: نخست وزير و وزير خارجه.
متولد: ايران
تحصيلات: در ايران و فرانسه
خط مشي سياسي: امپرياليست
نظريه: شاهزاده‌‌اي از كلاس قديم. قدرت خود را از پشتيباني سفارتخانه‌ها و دولت‌هاي خارجي و در مرحله اول از انگليس و روسيه بدست آورده است. مورد پسند مردم نيست. در كارش توانا و ابائي ندارد كه ديگران از هدف‌ها و برنامه‌هايش با خبر شوند. يك ژنرال است چون معني لقبش‌‌ (فرمانفرما) يعني فرمانده فرماندهان. ولي بسيار ترسو و زبون است. در هنگامي كه در راس شغل دولتي قرار گرفته است، جيب خود را به سرعت از پول ديگران پر مي‌كند.



اسم: وثوق‌الدوله
مقام: دو نوبت نخست وزير، و بارها وزير و استاندار
تحصيلات: در تهران و فرانسه
متولد: ايران
خط مشي سياسي: وطن دوست و ليبرال نمي باشد
به چه كشورهايي علاقمند است: بريتانياي كبير و روسيه تزاري
خط مشي سياسي: به علت اينكه از كلاس امپرياليست است به شدت با آمريكا دشمني مي‌كند. و با ايده‌هاي آنها مخالفت. تحت كنترل و نفوذ خارجيان قرار داشته، و وابسته مالي به آنها است.
نظريه: يكي از قادر ترين و پرزور ترين سياستمداران ايران است كه شديداً تحت نفوذ خارجيان قرار داشته و به دستور آنها عمل مي‌كند! مورد پسند مردم بخصوص طبقه فرودست كشور نيست. يك توطئه چين از نوع شرقي است و نمي توان به او اعتماد كرد. درستي و پاكي او هميشه مورد سئوال قرار گرفته است‌‌ (لطفاً به كتاب شوستر بنام خفقان پرشيا مراجعه شود) اتهامات فراواني عليه او وارد شده است. در دوران خدمت تروت فراواني بجيب زده است.



اسم: امين‌الدوله
مقام: نخست وزير سابق عضو كابينه و استاندار
متولد: ايران
تحصيلات: ايران و روسيه
خط مشي سياسي: از كلاس امپرياليست، يك شاهزاده قاجار و بسيار مُسّن است. بهيچوجه ليبرال و دموكرات نيست.
آيا به يك كشور خارجي وابسته و علاقمند است؟ هر موقع كه حس كند وابستگي به يك كشور خارجي براي او منافع شخصي در بر دارد به آن كشور متمايل مي‌شود.
نظريه: با وجود پيري زياد، بسيار مُحيل، حيله‌گر و پر نيرنگ است . در امور دولتي تجربيات فراواني دارد.



پيوست شماره  101 ـ  الف
از: شارژدافر آمريكا در ايران
به: وزير امور خارجه آمريكا
گزارش فصلي شماره  ـ  2 مربوط به وقايع تا تاريخ 31 دسامبر 1918
10 ژانويه 1919
                                                                        
1 ـ  وقايع سياسي
         پس از آنكه وثوق‌الدوله، در تاريخ اوت 1918 در راس دولت تهران قرار گرفت و مطمئن شد كه موقعيتش از هر لحاظ پا برجاست. رفتار زننده و نامناسبي را نسبت به شاه در پيش گرفت و او را كودك خوانده و كلّيه پيشنهاداتش را مورد تمسّخر و تحقير قرارداد.
         در اوائل دسامبر‌، وثوق‌الدوله حدود 20 نفر از دموكراتها را كه با خط مشي سياسي او مخالفت مي‌كردند بازداشت و تبعيد كرد.
         تواماً دو اقدام شاه باعث تشديد كدورت و اختلاف بين شاه و وثوق‌الدوله گرديد. اقدام اول از اين قرار بود كه شاه مشاور الملك را بدون نظر خواهي و مشاوره با وثوق‌الدوله به عنوان نماينده ايران در كنفرانس صلح انتخاب كرد. اين انتخاب مورد قبول وثوق‌الدوله قرار نگرفت و اظهار كرد كه شاه برابر اصول قانون اساسي مستقيماً حق انتخاب وزراء و نمايندگان و سفرا را ندارد. ولي براي اينكه از شر مشاور الملك كه در آن زمان وزير امور خارجه ايران بود، راحت شود، لذا تن به خواسته شاه داد.
    دومين اقدام شاه احضار قوام‌السلطنه برادر وثوق‌الدوله كه در آن زمان استانداري  خراسان را عهده دار بود، و گماردن شاهزاده نصرت‌السلطنه عموي 20 ساله خود در آن سمت. ظاهراً وثوق‌الدوله تصميم به استعفا گرفت، ولي وزير مختار انگليس او را از دادن استعفا برحذر كرد، چون مي‌دانست كه وثوق‌الدوله و اعضاي كابينه او اكثراً حافظ صد در صد منافع انگلستان هستند. لذا به نزد شاه رفته و او را تحت فشار قرارداد تا دستور قبلي خود را لغو كرده و قوام‌السلطنه را در پست استانداريش نگه دارد.
    به نظر انگليسي‌ها قوام‌السلطنه يكي از لايقترين دولتمردان ايران است، و استان خراسان را به نحو احسن اداره كرده و امنيت را به آن استان باز گردانيده بود. ضمناً شخص بسيار مناسب و مساعدي براي مقامات انگليسي بوده و كمال همكاري را با نيرو‌هاي نظامي انگليس كه در شرق و شمال  شرقي ايران مستقر بودند معمول داشته است. به اين علت حتي دولت هندوستان با جابجائي او مخالفت كرده بود، و اعلام كردند كه‌، از لحاظ نظامي ضروري است كه مرد لايقي چون قوام‌السلطنه كه طرفدار روابط حسنه و دوستانه با مقامات نظامي انگلستان است، در منطقه  باقي بماند.
    شاه به عنوان اينكه اگر تغييري در دستورات قبلي خود بدهد ممكن است به حيثيت و مقام او لطمه‌‌اي وارد گردد و ضمناً قدرت وثوق‌الدوله را در تهران بيشتر خواهد نمود، زير بار خواسته وزير مختار نرفته و اظهار كرد: "بشرطي حاضرم در دستورات قبلي خود تجديد نظر كنم، كه از كشور خارج شده و انگلستان در غياب من وثوق‌الدوله را تبديل به يك ديكتاتور نمايد!" وزير مختار انگليس سر پرسي كاكس به شاه جواب مي‌دهد: " دولت بريتانيا بهيچ وجه حاضر نيست كه وثوق‌الدوله يا شخص ديگري در ايران ديكتاتور شود، ضمن اينكه شاه نبايستي از ايران خارج شود!" ولي در اصرار خود كه در خراسان استانداري بايستي گمارده شود كه از هر لحاظ رفتارش با مقامات انگليسي دوستانه باشد، پافشاري مي‌كند.
    احمد شاه مجدداً اصرار مي‌كند كه دولت انگلستان به او اجازه دهد كه به مسافرت اروپا برود، ولي وزير مختار انگليس با ذكر مشكلات فراواني كه بعد از جنگ در اروپا موجود است، از رفتن او به اروپا سر باز مي‌زند. احمد شاه اين بار درخواست مي‌كند كه بهتر است به قم برود! وزير مختار با اين درخواست موافقت نكرده و رفتن شاه را به قم به صلاح انگلستان نمي داند، چون مردم تصور خواهند نمود كه به علت مخالفت شاه با انگلستان او به قم سفر كرده است!
    بالاخره قرار شد كه وثوق‌الدوله اعلاميه‌‌اي به روزنامه‌ها داده و اعلام كند كه اعليحضرت به كابينه وثوق‌الدوله اختياراتي داده‌اند كه در انتخاب دولتمردان ايران راساً تصميم بگيرد، و ديگر نيازي به اجازه شاه نخواهد داشت. به اين علت قوام‌السلطنه در پست استانداري باقي ماند.
    نصرت‌السلطنه جواني است 20 ساله كه شايستگي و لياقت احراز هيچ مقام دولتي را ندارد. در حال حاضر او استاندار تهران است و قبلاً استاندار كرمان بوده است، و در اين سمت او كمترين موفقيتي را بدست نياورده است. اطرافيان نزديك نصرت‌السلطنه اظهار كرده‌اند كه بدلايل فراوانی او مايل به گمارده شدن در پست استانداري خراسان بوده است و براي اشغال اين پست مبلغ 30 هزار تومان به احمد شاه هديه كرده بود.
    در بيانيه وثوق‌الدوله ضمناً اشاره شده است كه اعليحضرت مايلند انتخاب نمايندگان مجلس در مناطقي كه تا بحال انجام نشده است هر چه زودتر شروع گردد. در مرتبه اولي كه در 18 ماه قبل وثوق‌الدوله نخست وزير شد، در بعضي از شهرستانها و تهران انتخابات انجام گرديد. ولي در آن زمان  تنها  هدف اواين بود كه محيط مناسبي را براي خود در تهران بوجود آورد، ولي نه اينكه مجلس تشكيل گردد! با وجود اينكه كابينه‌هاي بعدي نيز تاكيد به ادامه انتخابات كردند، ولي هيچوقت تعداد نمايندگان به حّدي نرسيد كه مجلس اكثريت مورد لزوم را بدست آورد. در حال حاضر وثوق‌الدوله علاقمند است كه با دخالت در امر انتخابات و انتخاب نمايندگان مورد نظر خود و افتتاح مجلس، نفوذ خود را در ايران بيشتر كرده و در مقابل شاه قدرت بيشتري بدست آورده و تصویب پیمان 1919 را رسمیت دهد.
    تعداد كل نمايندگان 130 نفر است و تا بحال فقط نمايندگان تهران، كرمانشاه، اراك، قزوين، قم و ملاير انتخاب شده‌اند. لذا پيش بيني مي‌شود كه براي حداقل چندين ماه نخواهد توانست مجلس را رسميت بدهد.
    چشم انداز سياسي ايران در پايان سال 1918 فرق فاحشي با سالهاي گدشته نكرده است. مگر اينكه يكي از كشورهاي قدرتمند خارجي قدمي موثر براي بهبود اوضاع ايران بردارد!
    اگر ايراني‌ها را به حال خودشان بگذارند، مطمئناً موفق به رفع مشكلات خود چون گذشته نخواهند بود. انقلاب 1906 ايران، قدرت مطلقه شاه را از جا كند ولي موفق نشد قدرت ديگري را جاگزين قدرت شاه كند. مجلس بهيج وجه نتوانسته است آنچه را از او انتظار مي‌رفت انجام دهد. نمايندگان مجلس تقسيم شده‌اند از گروه‌هاي كوچكي كه فقط داراي وجه مشترك شخصي هستند، نه آنكه تشکیل گروه‌هاي سياسي بزرگتري را كه معتقد به اصول اساسي و مهّم مملكتي و اجتماعي باشند! در حقيقت سياست ايراني چيزي بيشتر از يك سياست شخصي نيست كه هر فردي بدنبال منافع و افكار خودش است.
    هيئت حاكمه تشكيل شده است از تعدادي معدود اشخاص و وابستگان آنها، كه پرداختن به كارهاي ديگري چون تجارت و غيره را كه مي‌تواند برايشان سود آور باشد،  كسر شان خود دانسته، و چون راه ديگري براي تحصيل پول جزخريد و فروش زمين و غلات در برابر خود نمي بينند، لذا اين اشخاص واطرافيانشان تمام سعي شان در اينستكه هر چند وقت عهده دار پست دولتي شده و از اين طريق  به هر ترتيبي كه ممكن است براي خود مقداري ثروت دست و پا كرده و تا مدتي زندگي خود و خانواده را تامين كنند. تا دوباره فرصتي بدست آمده و شغل ديگري را عهده دار شوند!
    آنهائي كه شغلي ندارند آرزوي بدست آوردنش را مي‌كنند. آنهائي كه در راس كاري گمارده شده‌اند سعي و كوششان در طولاني كردن مدت اشتغال و جمع آوري مال بيشتر است. اختلاس و نادرستي و خيانت از مختّصات و صفات ممّيزه زندگي همگان است و خود آنها نيز اين صفات را تائيد مي‌كنند. در عين حال كه تصديق مي‌كنند اين مختّصات باعث ويراني كشور و جامعه ايراني شده است ولي چون پيروي نكردن از آن به منافع شخصي آنها لطمه زده و ضرر و زيان مي‌رساند، لذا مايل نيستند تغييري در اين روش ناپسند داده شود!
    يكي ديگر از نفرين‌هايي كه گريبان ايرانيها را گرفته است، قبايل و عشاير مختلف آن است كه حاضر به تبعيت از قانون نيستند و در راه‌ها و جاده‌ها به كاروانها دستبرد زده و در هر فرصتي كه بدست مي‌آورند به اين غارت‌ها ادامه مي‌دهند.
    گماردن يك خان بختياري به عنوان نخست وزير يا وزير جنگ يا وزير داخله و از او انتظار داشتن كه عليه افراد قبيله خود و يا منافع شخصي اش قدمي بردارد مسخره و خنده آور است. تا هنگاميكه در كشور ايران مقام مسئول و دلسوزي در راس كارها قرار نگيرد، خانها و قبايل به رشد خود ادامه داده و از روش ناپسند راهزني و چپاول اموال ديگران دست بر نخواهند داشت. ولي آنگاه كه دولتي ثابت و مردمي در ايران مستقر شود، آنوقت ناقوس عزاي آنها به صدا درخواهد آمد. به اين علت تا آخرين قطره خون خود عليه يك دولت مقتدر و متّكي به قانون بهر طريقي كه بتوانند مبارزه خواهند كرد.
    همانطور كه در گزارشات قبلي خود اشاره كرده ام، ايرانيها از اياّم گذشته تنّفر شديدي نسبت به روسها احساس مي‌كردند. در اين اواخر اين تنّفر نسبت به انگليسي‌ها نيز سرايت كرده است، و دشمني مردم نسبت به آنها نيز زيادتر شده است.
    عده‌‌اي از شخصيت‌هاي معروف ايراني، بخاطر دلايل شخصي، همكاري با مقامات انگليسي را براي خود سودآور يافته‌اند. ولي وفاداري و ثبات قدم نسبت به انگليسي‌ها هميشه توام با صداقت نبوده است. چنانچه در دفتر خاطرات يك بلشويك كه مدتها در ايران مشغول فعاليت و تبليغ به نفع بلشويك‌ها بود، واين دفتر بدست مقامات سفارت روسيه افتاده است به اين مطلب بر مي‌خوريم كه نوشته است:
    "هنگاميكه قواي نظامي تركيه شهر ميانه را به تصّرف خود در آورد، و انگليسي‌ها به اجبار باكو (بادكوبه) را تخليه كرده و بداخل ايران عقب نشيني كردند،  بعضي از طرفداران پر و پا قرص متفقّين كه عهده دار مقامات بالايي در ايران بودند از جمله شاهزاده نصرت‌الدوله فيروز وزير دادگستري و فرزند ارشد فرمانفرما استاندار فارس، رابطه خود را با انگليسي‌ها قطع نكرد، بلكه با مقامات سفارت تركيه در ايران در يك جلسه محرمانه تماس برقرار و طرفداري خود را به تركهااعلام مي‌كند، تا اگر تركها در جنگ پيروز شدند اواز قبل موقعيت آينده خود را حفظ كرده باشد. البته چندي بعد كه قواي تركيه در فلسطين از قواي انگليس شكست سختي خورد و تركها از خاك ايران شروع به عقب نشيني كردند، آنوقت دوباره نصرت‌الدوله چون قبل، طرفدار پرو پا قرص انگلستان شد.
                                                        
 شارژ دافرآمريكا در تهران

سند پيوست شماره 174
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزارت امور خارجه آمريكا در واشنگتن
4 آوريل، 1919‌‌    گزارش سه ماهه شماره 2                                                                                                    
مقام محترم وزير امور خارجه آمريكا
            با كمال احترام به استحضار مقام وزارت مي‌رساند كه وقايع مهم مربوط به ايران در سه ماهه گذشته به شرح زير است:
مشاهدات و اتفاقات سياسي.
            توطئه سازي و دسيسه چيني كه بيشتر توسط عين‌الدوله، سعد‌الدوله و صمصام‌السلطنه بختياري عليه وثوق‌الدوله به عمل مي‌آمد، تا ميانه او و شاه را بهم بزند، به نتيجه نرسيد. چون بالاخره در ماه ژانويه اختلاف ميان شاه و وثوق‌الدوله با پا درمياني و فشار مقامات انگليسي از بين رفت و شاه با وثوق‌الدوله صلح كرد، و ادامه نخست وزيري او را تائيد كرد. مشكل اساسي از آنجا شروع شد كه شاه مايل بود قوام‌السلطنه برادر وثوق‌الدوله را از مقام استانداري خراسان بر كنار كرده و عموي خود نصرت‌السلطنه را كه جواني در حدود 20 ساله بود بجاي قوام‌السلطنه بگمارد.
           جنگليها كه در بهار و تابستان گذشته، ايجاد دردسر فراوان كرده بودند، دوباره شروع به فعاليت كرده و موجب ناراحتي دولت ايران شده‌اند. افكار و عقايد جدائي طلب آنها شدت يافته و اين روزها آنها استان گيلان را جدا از دولت تهران دانسته و كنترل امور اداري و پست و تلگراف را بدست گرفته و ماليات را بنام خود دريافت مي‌كنند، و به دولت خسارات فراواني وارد كرده‌اند.
    در سال قبل كه قواي انگليس به شمال راه يافت، مشاهده كرد كه براي تامين خط مخابراتي خود نيازمند است كه با جنگلي‌ها كنار آمده و به توافقي برسند. لذا قراردادي بين قواي انگليس و ميرزا كوچك خان به امضا رسيد كه شامل مواد زيرين بود:
1 ـ جنگلي‌ها از اعزام نيرو‌هاي خود در مسير جاده رشت  ـ  قزوين خودداري كنند.
2 ـ انگليسي‌ها با پرداخت پول نقد مايحتاج خوراكي خود را از جنگلي‌ها خريداري كنند.
3 ـ قواي انگليس از ورود به مناطقي كه جنگلي‌ها در اختيار دارند خودداري خواهند كرد.
امضاي اين قرار داد في مابين جنگلي‌ها و انگليسي‌ها سبب شد كه بيش از پيش ميرزا كوچك خان تقويت شده و ضمن اينكه خيالش از جانب انگليس‌ها راحت شد، با پولهاي دريافتي از انگليس بابت فروش خوار و بار به آنها، توانست نيروهاي خود را گسترش داده و آنها را بهتر تجهيز كند. (بايستي توجه كرد كه جنگلي‌ها فاقد خوار وبار و مواد خوراكي مورد نياز انگليسي‌ها بوده و آنچه را تعّهد كرده بودند كه به آنها بفروشند بزور از مردم گرفته و يا از مصادره كردن انبار‌هاي مالكين بدست آورده بودند). در نتيجه موفق شد بهتر از گذشته به نيروهاي دولتي اعزامي به گيلان حمله كرده و به آنها اسيب فراوان برساند.
    چندي بعد دولت تهران دست تمّنا به سوي مقامات انگليسي دراز كرده و از آنها خواست كه قرار داد خود را با جنگلي‌ها فسخ كنند.
    ژنرال چامپاين (General Champain ) فرمانده قواي انگليس در شمال ايران به تهران رفت تا راه حّل مناسبي پيدا كند. ضمناً به ميرزا كوچك خان اطلاع داد كه چون افراد جنگلي به اطراف جاده رشت  ـ  قزوين تجاوز كرده‌اند و لذا به مواد قرار داد توجهي نكرده اند، بنابر اين قرار داد فسخ شده تلّقي مي‌گردد.
    در تهران تصميم گرفته شد، آنچه از قواي قزّاق باقي مانده است كه حدود 1000 نفر هستند، آنها را پس از تجهيز آماده كرده و به شمال بفرستند، تا در آنجا به كمك قواي انگليس عليه ميرزا كوچك خان بكار برده شوند. ضمناً انگليسي‌ها تعّهد كردند كه رشت را به تصّرف در آورده و تعدادي توپ صحرائي و هواپيما در اختيار قزاق‌ها قرار دهند.
    در حال حاضر همه چيز برابر برنامه آماده شده كه بمرحله عمل درآيد. به ميرزا كوچك خان ليدر جنگلي‌ها اولتيماتومي داده شده، و به او بمدت يك هفته مهلت داده شده است كه با دولت مركزي تماس بر قرار كرده و به توافق رسيده و صلحي برقرار گردد. در غير اينصورت بايستي منتظر عواقب آن باشد.هنوز مهلت يك هفته به سر نرسيده است، ولي اطمينان حاصل است كه كوچك خان تن به صلح نداده و بجنگ ادامه خواهد داد.

  باتقديم احترام  شارژ دافر

سند پيوست شماره 143
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزارت امور خارجه آمريكا در واشنگتن
22 آوريل، 1919         شماره 499                                                                                                                                    
موضوع: وقايع سياسي ايران
مقام محترم وزير امور خارجه آمريكا
با احترام
    در جند ماه گذشته قسمت مركزي ايران از تاخت و تاز ياغياني كه در حوالي اصفهان، يزد و كاشان مشغول فعاليت بودند در امان نبوده است و صدمات فراواني به آن مناطق وارد شده است. دولت مركزي ايران كه بطور مطلق ضعيف بوده و قادر به جلوگيري از آنها نيست، از بختياري‌ها در خواست كمك كرد .
    شاهزاده اخبار ميرزا صارم‌الدوله كه در حال حاضر وزير دارائي است با اين طرح دولت مخالف بود. او بزرگ ترين فرزند مرحوم ظّل‌السلطان (فرزند ارشد ناصر‌‌‌الدين شاه ) و بزرگترين مالك زمين در اين قسمت از اصفهان است.اوو
    خانواده اش هميشه در حال دشمني و رقابت با بختياري‌ها بوده و سعي كرده اند بهر طريقي از قدرت آتها بكاهند. صارم‌الدوله علاقمند نبود كه يكي از بختياري‌ها به سمت استانداري اصفهان كه يكي از مهمترين استان‌هاي ايران است، گمارده شود. صارم‌الدوله و پدرش سالهاي طولاني مقام استانداري اصفهان را در اختيار داشته و آنرا جزو املاك شخصي خود تصور مي‌كردند. ولي چون ايجاد امنيت در منطقه ضروري بود، وي بالاخره موافقت كرد كه بختياري‌ها در آرام كردن منطقه دخالت كنند. به اين علت سردار جنگ بختياري به عنوان استاندار در تاريخ ژانويه، 1919 گمارده و به او فرصت داده شد كه در مدت چهار ماه آرامش را به منطقه باز گرداند.
    صمصام‌السلطنه ارشدترين فرد بختياري و سردار اسعد رئيس ايل بختياري، قول همكاري با سردارجنگ را دادند. ولي صمصام‌السلطنه چون مخالف وثوق‌الدوله و كابينه فعلي است، از شروع اغتشاش در منطقه مركزي شادمان به نظر مي‌رسد و  حتي شايع است كه تحريكات او باعث اين اغتشاشات شده است. از طرف ديگر اختلاف بين سردار جنگ استاندار و سردار جعفر ايلخان ايل بختياري باعث شده است كه سردار اسعد از سردار جعفر ايلخان جانبداري كند، و لذا بموقع به سردار جنگ كمك نرسد.
    سردار جنگ حدود 800 نفر در اختيار دارد و مجبور است منطقه بزرگي را با اين اشخاص حفاظت كند و لذا نمي تواند نيروي بزرگي را در مقابل 600 نفر افراد رجبعلي ياغي تجهيز كند. او حتي از امير جنگ بختياري فرماندار سلطان آباد كمك خواست ولي وي امكان كمك به سردار جنگ را نداشت. در نتيجه بدون كمك از طرف دولت، سردار جنگ موفّق به خاتمه غائله نشده و تا اين لحظه سه ماه از جهار ماه مهلت مقرره، سپري شده است.
    در حوالي بروجرد درگيري با لر‌ها باعث دردسر دولت شده و با اعزام تعدادي از افراد ديويزيون قزاق سعي شده است كه از قيام لر‌ها جلوگيري شود و رئيس ستاد ديويزيون قزاق، كلنل فيليپ اوف دو ماه است در بروجرد مشغول فرماندهي اين عملیات عليه لرها مي‌باشد. اضافه بر اين مشكلات، دولت ايران با دردسر‌هاي بزرگ ميرزا كوچك خان جنگلي و دردسر‌هاي نه چندان مهّم در استرآباد روبروست.
    با از هم پاشيدن ژاندارمري كه توسط سوئدي‌ها پايه گذاري شده بود و در زمان جنگ به طرفداري از آلمان‌ها فعاليت مي‌كرد، و به همين علت به خدمت سوئدي‌ها خاتمه داده شد، (البته با فشار انگليسي‌ها ) دولت ايران از حفاظت شهر‌ها و جاده‌ها عاجز ماند. لذا در حال حاضر دولت با مقامات انگليسي مشغول مذاكره است كه از آنچه از قواي ژاندارمري و ديويزيون قزّاق باقي مانده است، آنها را با نيروي پليس جنوب يكي كرده، ارتش يكپارچه با اونيفرم متّحد الشكلي پايه گذاري كند. در صورت امكان تعداد آنها را به 50000 نفر برسانند. از انگليسي‌ها خواسته شده است كه مقاديري از اسلحه‌هاي بدست آمده در جنگ جهاني را همراه با مسلسل سنگين و توپخانه صحرائي و هواپيما و تعدادي افسر انگليسي براي تعليم افراد ايراني واگذار كنند. ضمناً دولت انگليس بودجه مالي لازم را موقتاً در اختيار ايران قرار دهد.
    شايد در چند ماه آينده تكليف اين توافق مشخص شود.
    با تقديم احترام
    شارژ دافر آمريكا در تهران

سند پيوست شماره 147
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزارت امور خارجه آمريكا در واشنگتن
20 مه، 1919         شماره 508                                                                                                                               
     مقام محترم وزير امور خارجه آمريكا با احترام عطف به گزارش شماره 499 مورخه 22 آوريل، 1919 من، در مورد اغتشاشات عمومي در منطقه مركزي ايران توسط ياغيان، با كمال احترام به عرض مي‌رسانم كه سردار اسعد و سردار محتشم رهبران ايل بختياري، تهران را به قصد اصفهان در تاريخ 18 مه، ترك كردند تا به سردار جنگ استاندار بختياري اصفهان در پايان دادن به غائله ياغيان كمك كنند و دوقبضه توپ و دويست و پنجاه نفر از شيراز به اصفهان فرستاده شد.
    باندازه كافي اعتبار مالي براي تقويت ژاندارمري و گسترش آن به 9000 نفر و استخدام افراد جديد در همدان و اراك واگذار شده است.
                                                                        باتقديم احترام

                                                                         شارژ دافر وايت.

No comments:

Post a Comment