Friday, March 18, 2016

بخش سوم - اوضاع و شرائط آن زمان ایران


بخش سوم

سند پيوست شماره 158
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزارت امور خارجه آمريكا در واشنگتن
7 ژوئيه، 1919‌‌      گزارش فصلي شماره 3                                                                                                                        
مقام محترم وزير امور خارجه آمريكا

با كمال احترام به عرض مي‌رساند
موقعيت سياسي
    در سه ماه گذشته مشاهده گرديد كه يكي از هدف‌هاي اصلي وثوق‌الدوله و كابينه او ايجاد امنيت و برقراري قانون در سطح ايران است.
    در ماه اوت، 1918 هنگاميكه وثوق‌الدوله به نخست وزيري ايران گمارده شد،  ياغيگري در تمام سطح ايران برقرار بود به خصوص در قسمت‌هاي مركزي و اطراف اصفهان و گيلان كه افراد جنگلي باعث عدم امنيت در جاده‌هاي رشت ـ  قزوين بودند و در لرستان كه در ده سال گذشته دولت مركزي قادر نبود مامورين دولتي خود را حتّي براي جمع آوري ماليات اعزام دارد. بهمين طريق در استان ثروتمند مازندران.
    مشكلات ناشي از ادامه جنگ بين المللی در اروپا مانع  شد كه دولت ايران بتواند بحّد كافي نيرو تهيه کرده و با تجهيزات كامل براي دفع ياغيگري اعزام دارد؛ تا اینکه در دسامبر سال قبل كه جنگ خاتمه يافت، و انگليسي‌ها فرصتي يافتند تا به دولت ايران از اسلحه‌هاي بدست آمده از بين‌النهرين سهمي داده و تعداد افراد ژاندارمري كه بيش از چند هزار نفر نبود و تقريباً همه در تهران بسر مي‌بردند، به 5 هزار نفر رسانده و سلاح آنها تكميل و يك نواخت شود. اين جريان ادامه دارد و از اين ژاندارم‌ها علاوه بر تهران در جاده قزوين  ـ  تهران و قزوين  ـ  رشت و تهران  ـ  مشهد و تهران  ـ  قم و قم  ـ  سلطان آباد و كاشان و اصفهان و جاده غربي قم  ـ  اصفهان از طريق نيزار استفاده مي‌شود.
    جنگلي‌ها تحت رهبري ميرزا كوچك خان از حدود يكسال قبل عليه دولت مركزي قيام و شورش كردند. گفته مي‌شود كه ميرزا كوچك خان عضو حزب دمكرات و بسيار وطن پرست و علاقمند با آب و خاك ايران و يك ايده آليست است كه تحت تاثير احساسات خود قرار مي‌گيرد.
    او نسبت به انگليسي‌ها دشمني خاصي دارد. هنگاميكه انگليسي‌ها به شمال ايران راه يافتند و مشاهده كرد كه قواي آنها از لحاظ تعداد نفرات و تجهيزات بمراتب برتر از قواي اوست و قادر نيست كه از پس انگليسها بر آيد، لذا با آنها به توافق رسيد و قراردادي امضا كرد كه افراد جنگلي مزاحم كاروان‌هاي نظامي انگليسي در جاده قزوين  ـ  رشت نشوند و افسران و افراد آلماني و ترك را از بين خود خارج و تعّهد كند كه به ارتش انگليس خوار و بار مورد نيازشان را بفروشد. در مقابل انگليسي‌ها تعّهد كردند كه بجز قواي انگليسي و افراد نظامي ايراني اجازه ندهند كه قواي ديگري از جاده قزوين  ـ  رشت استفاده كنند.
          اين قرار داد هنگامي به امضا رسيد كه صمصام‌السلطنه بختياري نخست وزير ايران بود و نسبت به انگليسي‌ها نظر موافقي نداشت. ضمناً انگليسي‌ها اجبار داشتند كه قواي نظامي خود را هر چه زودتر به بادكوبه بفرستند و نمي خواستند كه مورد تهاجم چريكهاي  جنگلي واقع شوند.
    اين قرارداد صد در صد بضرر دولت ايران و برايشان نامطلوب بود، چون ديگر نمي توانستند از انگليسي‌ها براي دفع شّر جنگلي‌ها كمك بخواهند. و بدون كمك نظامي از انگليسي‌ها دولت ايران قادر نبود كه حتی قدم كوچكي عليه جنگلي‌ها بردارد.
    بعد از استقرار وثوق‌الدوله در راس دولت ايران، انگليسي‌ها كه هدفشان پشتيباني وثوق‌الدوله و ايجاد يك حكومت پر قدرت در ايران بود. براي پشتيباني از او به جنگلي‌ها اطلاع دادند كه چون مفاد قرار داد في مابين را زير پا گذاشته و به حريم جاده رشت  ـ  قزوين تجاوز كرده‌اند لذا اين قرار داد از آن تاريخ فسخ مي‌شود.
    انگليسي‌ها قواي خود را براي حفاظت جاده قزوين  ـ  رشت گماردند و تعدادي طيّاره در اختيار دولت ايران قرار دادند تا با استفاده از آنها از مواضع جنگلي‌ها شناسائي به عمل آورند و آنها را بمباران كنند .
    حدود يك هزار ژاندارم نيز از قزوين به داخل جنگل روانه كردند تا با جنگلي‌ها در گير شوند. نتيجه عملیات بمراتب بهتر از آن بود كه انتظار مي‌رفت و قواي جنگلي بكّلي از هم پاشيده و عده زيادي از آنها دستگير و در قلعه كلات نادري محبوس شدند. كلّيه تجهيزات، سلاح و مهمات و آذوقه آنها نيز مصادره شد. فقط كوچك خان و دو نفر ديكر موفق به فرار شدند.
    تا اين لحظه معلوم نيست كه ميرزا کوچك خان در كجااست؟ گفته ميشود كه شايد وي به كرمانشاه يا تبريز رفته باشد. ولي در هر حال قيام جنگلي‌ها خاتمه يافته است.
     مناطق مركزي ايران به خصوص اطراف اصفهان براي سال‌هاي گذشته  مورد تاخت و تاز چهار نفر ياغي قرارگفته بود بنامهاي رضاخان جوزاني و جعفرقلي خان چرميني ، رجبعلي و ‌ماشاء‌الله خان. هركدام با تعداد كثيري پيرو و هوادار.
    دولت تهران مطلقاً قادر نبود كه از عهده اين ياغيان بر آيد ولي در ژانويه امسال با پيشنهاد و نظر مقامات انگليس، "سردار جنگ" يكي از روساي ايل بختياري را به استانداري اصفهان بر گماردند تا بكمك ساير عشاير بختياري در مدت 4 ماه منطقه را از شر ياغيان پاك كند. ولي نتوانست كاري از پيش ببرد تا هنگاميكه تعداد زيادي از قواي پليس جنوب زير نظر افسران انگليسي از شيراز به اصفهان فرستاده شدند و سردار جنگ موفق شد كه در ماه ژوئن، رضا خان و جعفر قلي را همراه با 500 نفر از هوادارانشان دستگير كند. جعفر قلي در اثر جراحت وارده فوت كرد و رضا خان را چند روز بعد در ميدان شاه اصفهان بدار آويختند. از آن زمان، ‌ماشاء‌الله خان اظهار تمايل كرده است كه با دولت مركزي صلح كند و در حال حاضر در راه رفتن به تهران است.
    مدت مديدي است گه آشوب در لرستان ادامه دارد و دولت تهران موفق نشده است كه مالياتي از مردم دريافت كند و يا فرمانداري به آن منطقه اعزام كند. در زمستان قزاّق‌ها را زير امر كلنل فيلي پوف به بروجرد فرستادند و قوام‌الدوله به عنوان استاندار بر گزيده شد. عملیات نظامي در آنجا با موفقيت انجام شده و اميد مي‌رود كه بزودي قانون در آنجا حكمفرما شود.
    در مازندران امیر مكّرم و ياغيان ديگر كه ايجاد آشوب كرده بودند فعلاً ساكت شده‌اند.
    در شيراز قواي پليس جنوب موفق شده است كه آرامش را در ميان عشاير قشقائي بوجود آورد.

                                        
 سفارت آمریکا در ایران

 سند پيوست شماره 195                                                                                                                                     
از: وزير امور خارجه انگليس‌‌ (لرد كورزن)
به: وزير مختار انگليس در تهران
21 اكتبر، 1919   شماره 229                                                                                                                                                            
خيلي محرمانه
موضوع ايران
        
آقا، Sir          
    در ملاقات اخيري كه وزير خارجه ايران شاهزاده نصرت‌الدوله با من داشت،  در مورد چند موضوع مربوط به ايران كه قبلاً من و او در باره اش صحبت كرده بوديم،  مطالبي بشرح زير بيان كرد:
    او از طرز رفتاري كه اخيراً فرمانده قواي قزّاق كلنل استاروسلسكي Starosselski بخود گرفته، نگران بود. اين افسر روسي طرفداري خود را از رژيم تزاري سابق روسيه پنهان نمي كند و با كمال ميل حاضر است كه خود را در اختيار هر نيروئي كه رژيم قبلي روسيه را به قدرت بر گرداند، بگذارد و با آنها همكاري كند. اواز عقد قراردادي كه اخيراً بين بريتانيا و ايران به امضا رسيده است (قرار داد تحت الحمايگي ايران) راضي نبوده و آنرا تائيد نمي كند. و با اظهاراتي كه مي‌كند مي‌تواند براي بريتانيا ايجاد ناراحتي و دردسر‌هاي فراواني بكند.
    در همان زمان وزير خارجه ايران و همكارانش با مشكل ديگري روبرو شده‌اند كه عبارت است از اعتماد بسيار زيادي كه شاه ايران به اين كلنل داشته واو و ديويزيون قزّاقش را به عنوان گارد شخصي خود دانسته، كه حافظ جان و تخت سلطنت او باشند. ضمناً كلنل استارولسكي شخص بسيار خوش برخورد و اجتماعي است و به تمام خواسته‌هاي شاه روي موافق نشان مي‌دهد.
    نظر شاهزاده نصرت‌الدوله اينست كه تا زمانيكه اين كلنل در فرماندهي قواي قزّاق باقي بماند و هر زماني كه مايل باشد قواي قزّاق خود را بسيج كند و مورد استفاده قرار دهد، وي مي‌تواند خطر بالقوه‌‌اي باشد و امنيت ايران را بخطر اندازد. شاهزاده بمن اطلاع داد كه شخص او و ساير همكاران ايرانيش سخت مشغول هستند كه به هر طريقي كه ممكن است بخدمت كلنل استاروسلسكي خاتمه دهند و ديويزيون قزّاق را از حالت يك پارچگي خارج و به اجزاء كوچكتري تقسيم كنند تا در هيچ زماني اين اجزاء كوچك نتوانند متّحد شده و توليد خطري كنند.
    من پس از شنيدن اظهارات شاهزاده نصرت‌الدوله، نظرات خود را اعلام نكردم و فقط گفتم كه تصميم گيري در اين مورد مربوط به دولت ايران است و ربطي به ما ندارد. ولي از شاهزاده سئوال كردم كه آيا در نبودن شاه در ايران شما مي‌توانيد كلنل را بر كنار كنيد يا خير؟ جواب شاهزاده مثبت بود.
    بطور خصوصي بايد بگويم كه من از ناپديد شدن و بر كنار شدن اين عامل روسيه تزاري به دو دليل خوشحال خواهم شد، اول اين كه چون هزينه اين ديويزيون را در سالهاي گذشته دولت بريتانا پرداخت كرده است، بهيچوجه درست نيست كه در آينده نيز ما هزينه اين ديويزيوني را كه مورد اعتمادمان نيست، و افراد آن نيز تمايلي به سمت ما ندارند، بپردازيم. دوّم به اين دليل كه اظهارات نصرت‌الدوله را در مورد اينكه اين ديويزيون مي‌تواند خطر بالقوه‌‌اي براي ايران و انگليس باشد نمي توانم مورد توجه قرار ندهم.
    مطلب دوّمي كه وزير خارجه ايران مطرح كرد، در اينمورد بود كه در فاصله زماني كه قرار است برابر مفاد قرارداد 1919 ايران داراي يك ارتش يكپارچه، با يك يونيفرم و سلاح مدرن و يكنواخت شود، آيا بريتانا مي‌تواند مقداري از سلاح و تجهيزات و طيّاره‌هائي كه در بين‌النهرين يا نقاط ديگر جمع آوري شده است در اختيار ژاندارمري ايران در شمال ايران قرار دهد تا براي دفاع از مرز شمالي و غربي مورد استفاده قرار گيرد؟ جواب من اين بود كه اين درخواست شما بنظر منطقي است و در اينمورد بررسي خواهم كرد.
    مطلب سوّمي كه وزير خارجه ارائه كرد در باره تعداد كثيري روسي در ايران است كه خود را نماينده دولت جديد و دولت تزاري قديم معرفي کرده و معلوم نيست كه اين افراد از چه كسي اطاعت مي‌كنند؟ او فكر مي‌كرد كه شايد دستورات خود را از م. سازانوف M. Sazonof كه خودش را وزير امور خارجه Koltchak Denikin معرفي كرده است، دريافت مي‌كنند؟
    وزير امور خارجه ناراحت بود كه اين عده سربار دولت ايران شده‌اند و هزينه مخارج آنها از بودجه واگذار شده توسط انگلستان پرداخت مي‌شود. ضمناً دولت ايران تمايلي به خلاص کردن خود از دست آنها ندارد!
     مطلب چهارم در باره شناسائي آذربايجان روسيه و برقراري رابطه با آنها بود، ونظر او اين بود كه اگر ايران با آذربايجان رابطه بر قرار نكند، ممكن است مردم آذربايجان ايران تحت تبليغات شديد تركيه كه صحبت از همبستگي همه سرزمينهاي ترك زبان مي‌كند (Pan Turanian) قرار گيرند، كه اينروزها طرفداران فراواني در هر دو آذربايجان پيدا كرده است. اين تبليغات مي‌تواند عواقب بسيار بدي براي ايران داشته باشد و لذا دولت ايران خواهان جلوگيري از آن است.
    چون من در اين مورد اطلاعات زيادي نداشتم لذا از ارائه اظهار نظر خودداري كردم.
         آخرين مطلب مربوط ميشد به دادن نشان گارتر (Garter ) به شاه ايران بخاطر بازديد از انگلستان.
نصرت‌الدوله تاكيد مي‌كرد كه پدر بزرگ و پدر پدر بزرگ شاه هر دو اين نشان را دريافت كرده‌اند و اگر احمد شاه نتواند اين نشان را دريافت كند براي او باعث سر افكندگي خواهد شد. حال كه قرار داد 1919 بامضا رسيده و قرار است به مرحله اجرا در آيد، بجاست كه به احمد شاه نيز اين نشان داده شود. وگرنه ممكن است به اصول قرارداد بسته شده لطمه‌‌اي وارد آيد. و اگر در مورد دادن اين نشان به احمد شاه تصميمي گرفته نشود، آمدن او بخاك انگلستان بي معني است و موقعيت او(نصرت‌الدوله) را نيز به خطر مي‌اندازد.
    من به نصرت‌الدوله گفتم كه اعطاي نشان گارتر مربوط به وزارت خارجه انگليس و ساير وزارتخانه‌هاي دولت انگليس نيست و بستگي به تصميم مقام سلطنت دارد و من بخود اجازه نمي دهم كه بدون اطلاع از نظر دربار و تصميم آنها اظهار نظر كنم. بنظر من نصرت‌الدوله در مورد اعطاي نشان اطلاعات درستي ندارد و نميداند كه به اين سادگي‌ها به كسي نشان داده نمي شود.
    من براي روشن كردن مطلب به او گفتم كه دو شاه قبلي كه افتخار دريافت اين نشان را داشتند، هردو در سنين بالاي زندگي بوده‌اند. يكي از آنها پادشاه  پر قدرتي بود كه مدتهاي طولاني در روي تخت سلطنت نشسته بود. هيچيك از آن دو پادشاه به سادگي اين نشان را دريافت نكردند. به علاوه اعطاي نشان گارتر محدود به پادشاهان مسيحي است و در مورد دو شاه قبلي استثناً قايل شدند.
    شاه فعلي ايران مرد جواني است كه فقط 21 سال دارد و فقط به اين خاطر به سلطنت رسيده كه پدرش با تصادف روزگار از سلطنت خلع شده است. وي تا بحال به سبب سن كم فرصتي پيدا نكرده است تا خود را آنطوري كه بايد و شايد نشان دهد. اين اوليّن سفر او به اروپا مي‌باشد، و هنوز مركب امضاي قرارداد ايران و انگليس خشك نشده است. بنظر من انتظار احمد شاه براي دريافت نشان گارتر خارج از قواره است و نبايد انتظار داشته باشد كه همان افتخاري كه نصيب پدر بزرگ و پدر پدر بزرگش شده است، نصيب او گردد.
    من به صحبت‌هاي خود به اين نحو ادامه دادم كه احمد شاه مي‌تواند انتظار دريافت نشان گارتر را در سفر‌هاي آينده خود به انگلستان داشته باشد. بشرطيكه شاه بكوشد با پشتيباني از قرار داد في ما بين انگلستان و ايران نشان دهد كه طرفدار و حامي مفاد اين قرار داد بوده و براي موفقيت آن كوشا است و اعمال و كرداراش در به ثمر رسانيدن نتايج قرارداد موثر است. در حال حاضر هيچيك از اين شرائط براي دريافت نشان موجود نيست. بدينطريق خواستم به حضرت والا‌‌ (نصرت‌الدوله) تفهيم كنم كه راه دور است و جاده ناهموار.
با کمال احترام
                                                                                كورزون از كدلستون  (Curzon of Kedlestok)


سند  پيوست شماره 197
از: وزارت امور خارجه انگليس
به: مدير عامل بانك شاهي ايران در لندن
30 اكتبر، 1919       شماره 129    145412/W/34                        
                                                               
آقا.
    بازگشت به نامه مورخه 24 اكتبر، شما. لرد كورزون بمن دستور داده‌اند كه به شما ابلاغ شود كه مبلغ پنجهزار و ششصد و شصت ليره و7 شيلينگ و 6 پنس را بحساب مخصوص شاهزاده نصرت‌الدوله واريز نمائيد عيناً بهمان گونه  كه قسط اول برابر دستور العمل شماره 135586 مورخه 8 اكتبر، پرداخت گرديد.                                                                                                                                                                   G.S. Spicer

سند پيوست شماره  198
از: مدير عامل بانك شاهي ايران در لندن
به: معاون وزارت امور خارجه بريتانيا
31 اكتبر، 1919         شماره 130                                                               
                                                        

آقا.  
    با كمال احترام به اطلاع مي‌رساند نامه مورخه 30 اكتبر به شماره 145412/W/34 شما را دريافت كرده و مبلغ 5660 ليره و 7 شيلينگ و 6 پنس به حساب مخصوص شاهزاده نصرت‌الدوله واريز شد.

                                                                                         با احترام
                                                                         مدير عامل بانك شاهي

پيوست شماره 203
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزير خارجه آمريكا
8 ژوئيه 1920 
گزارش فصلي شماره 8                                                                       
                                                                                        

با احترام به عرض ميرساند:
    وقايع مربوط به سه ماهه گذشته كه به تاريخ 30 ژوئن 1920 ختم مي‌شود، به شرح زير به عرض مي‌رسد.
1-      اطلاعات سياسي
    در تاريخ دوم ژوئن اعليحضرت پادشاه ايران پس از سفر ده ماهه خود به اروپا، به تهران مراجعت نمود.قرار بود كه او زودتر از اين به ايران باز گردد، ولي بخاطر پذيرائي‌هايي كه در اروپا براي وي به وسيله دولتهاي اروپايي كه علاقمند به داد و ستد در ايران هستند، ترتيب داده شده بود، مسافرت شاه به طول انجاميد.
    در اين سفر تغييرات زيادي‌، چه از لحاظ جسماني و چه فكري در شاه مشاهده مي‌شود. حدود 70 پوند از وزن وي كاسته شده و ضمناً به اطلاعات عمومي او در مورد اوضاع و وقايع سياسي كشور‌هاي خارجي، به مقدار قابل توجهي افزوده شده است.
    به مُجرّدي كه شاه در كاخ گلستان مستقر گرديد آنتريك و دسيسه چيني سياسي شروع و خطا كاريهاي وثوق‌الدوله در غياب شاه، برشمرده شد.
    در مقابل وثوق‌الدوله به اطلاع شاه رسانيد كه به علت كار زياد و مسئوليت‌هاي فوق العاده و خستگي ناشي از كار مايل است استعفا داده و به استراحت بپردازد! اين حقيقت دارد كه وثوق الدله مردي است بسيار پركار و فعال و بر خلاف ساير نخست وزيران ايران كه شخصاً كاري را انجام نمي دهند، وثوق‌الدوله در همه امور دخالت كرده و به وزراي خود اجازه انجام هيچ كاري را بدون دخالت و تصويب خودش نمي دهد. شاه ظاهراً با استعفاي او موافقت نكرد. وثوق‌الدوله شرط باقي ماندن در پست نخست وزيري را منوط به گرفتن اختيارات فوق العاده   براي رفع مشكلات فراوان كشور، بخصوص شورش‌هايي كه در شمال و غرب ايران شروع گرديده بود نمود! ولي شاه به نام اينكه بجاي بكار بردن خشونت و زور بهتر است با سازش و ملايمت و فرو نشاندن خشم شورشيان با آن‌ها روبرو شد، با درخواست وثوق‌الدوله موافقت نكرد و استعفاي او را قبول كرد.
وثوق‌الدوله بلافاصله از راه زميني به هندوستان رفت تا از آن طريق خود را به انگلستان برساند. به طور قطع و يقين بمن گزارش شده است كه انگلستان اقساط كمكهاي مالي را كه ماهيانه به دولت ايران پرداخت مي‌نمود و مبلغ آن در هر ماه بالغ بر سيصد و پنجاه هزار تومان بود، در سه ماه گذشته وثوق‌الدوله همه اين مبالغ را دريافت و بحساب شخصي خود واريز كرده و ديناري به دولت ايران نپرداخته است!
     پس از استعفاي وثوق‌الدوله، انتخاب نخست وزير ديگري، در اين هنگام بحراني ايران بهيچ وجه كار آساني نبود.از بين 5 يا 6 نفر واجد الشرايط كه مورد نظر مردم نيز بودند، هيچكدام حاضر به قبول اين پست نبودند. در بين آنها مشيرالدوله شانس بيشتري داشت، اگر حاضر به قبول اين پست مي‌گرديد! مستوفي الممالك نيز مورد نظر بود، ولي به علت محتاط بودن بيش از حد و تنبلي زياد بعيد بنظر مي‌رسيد كه تمايلي به قبول اين پست داشته باشد. طرفداران وثوق‌الدوله نيز سعي مي‌كردند كه دوباره او را در اين مقام قرار دهند، البته پس از آنكه اختيارات فوق العاده‌‌اي را كه مورد نظرش بود از شاه دريافت كند. نفر بعدي سعد‌الدوله بود،  كه در حال حاضر سخت مخالف انگليسي‌ها مي‌باشد و برادرش يكي از كساني است كه به دستور وثوق‌الدوله چندي پيش به كاشان تبعيد شد. برداشت كلّي بر اين بود كه در صورت انتخاب سعد‌الدوله، اثر خوبي در روي افكار عمومي خواهد گذارد. نفر بعدي مورد نظر براي پست نخست وزيري، شاهزاده صارم‌الدوله وزير دارايي پيشين وثوق‌الدوله است. وي چندي قبل به علت توطئه عليه وثوق‌الدوله از وزارت بركنار و به استانداري كرمانشاه گمارده شد تا به علت دوري از تهران ديگر نتواند در آنتريك كردن عليه وثوق‌الدوله برخوردار شود. البته انگليسي‌ها علاقمند هستند تا در صورتي كه وثوق الدله دوباره موفق به قرارگرفتن در پست نخست وزيري نگردد، بجايش صارم‌الدوله را بگمارند، چون عامل خودشان است.
    لازم به ذكر است، كه چون در حقیقت مقامات انگليسي باعث ايجاد بيشتر مشكلات مملكتي در سالهاي اخير در ايران بوده اند لذا مردم ایران بدرستی آنرا بحساب آنها گذارده و ضمناً نبايستي از خاطر برد كه وثوق‌الدوله جسم و روحش را یکجادر اختيار انگلستان گذاشته است.
    علت اينكه مقامات انگليسي مايلند، وثوق‌الدوله دوباره به نخست وزيري گمارده شود، بخاطر تصويب قرارداد 1919 در مجلس شوراي ملّي كه قرار است در آينده تشكيل شود و بكار گيري صدها كارشناس نظامي و سويل انگليسي براي تهيه طرحهاي اداري و نظامي ايران و برقراري نظارت دايمي انگلستان در كلّيه امور نظامي و غير نظامي ايران است. خوشبختانه اكثريت مردم ايران مخالف اين پيمان مي‌باشند.
    چون مقامات انگليسي نتوانستند دوباره وثوق‌الدوله را به شاه تحميل كنند، لذا سعي كردند كه فرد مناسب ديگري را براي اين سمت به شاه تحميل كنند. بالاخره مشير‌الدوله با پذیرش پست نخست وزيري موافقت نمود.ولي بلافاصله وزير مختار انگليس به ملاقات او رفته و بيش از چهار ساعت با وي گفتگو نمود. همين ملاقات وزير مختار با مشير‌الدوله باعث شد كه خيلي از طرفداران مشير‌الدوله از وي روي برگردانند.
    پس از استعفاي وثوق‌الدوله، و با وجود برقراري حكومت نظامي مردم به راه پيمايي پرداخته و اجتماعات عظيمي را در تهران تشكيل دادند. در اين راه پيمايي‌ها مردم خواسته های خود را به صورت قطعنامه‌‌اي براي شاه ارسال كردند. به اين شرح:
1 ـ لغو فوري حكومت نظامي
2 ـ با اجراي انتخابات آزاد و انتخاب نمايندگان مورد علاقه ملت، كساني را كه بدون داشتن راي از  صندوقهاي انتخاباتي وثوق‌الدوله خارج شده‌اند از ورود به مجلس جلوگيري كنند.
3 ـ لغو پيمان 1919 انگليس ـ ايران
4 ـ افتتاح فوري مجلس شوراي ملّي
5 ـ  جدايي دين از حكومت. اين خواسته مردم‌، واقعاً براي كشورمسلماني چون ايران شگفت آور است!
    پس از استعفاي وثوق‌الدوله، شاه تلگرافي به كاشان فرستاد و دستور آزادي  همه تبعيد شدگان را صادر نمود. مشير‌الدوله نيز پس از استقرار در پست جديد خود، با صدور اعلاميه‌‌اي تصويب پيمان 1919را منوط به تشكيل مجلس شوراي ملّي و تصويب آن كرد. ولي بايد توّجه كرد كه دولت ايران با تعداد زيادي مشاوران انگليسي كه براي پياده كردن مفاد اين پيمان به ايران آمده و رسماً براي مدتي بالغ بر سه سال در استخدام دولت ايران در آمده‌اند دست بگريبان است. تا تكليف پيمان توسط مجلس روشن نگردد، به اين مشاوران مسئوليت اجرائی واگذار نخواهد شد.
                                                                               با تقديم احترام
                                                                          جان ل. كالدول


پيوست شماره 205
از: سفارت آمريكا در تهران
به: وزير خارجه آمريكا
5 آوريل 1921
گزارش فصلي شماره 11                                                                                        
مقام محترم وزارت خارجه
        
با احترام
    افتخار دارم كه وقايع مربوط به سه ماهه ايران را كه تا تاريخ 31 مارس 1921ادامه داشته است به عرض برسانم:
1-      اطلاعات سياسي
    همانطور كه در گزارش شماره 10 قبلاً به استحضار عالي رسيد. هنگامي كه مقامات انگليسي مقيم ايران براي اوليّن بار اعلام كردند، نيرو ‌هاي نظامي خود را از ايران خارج كرده و دولت ايران بايستي به تنهايي به فكر سرنوشت خود باشد. انگليسي‌ها آينده بسيار وحشتناكي را از لحاظ سياسي و اقتصادي و هرج و مرج، با توجه به پيشروي بلشويك‌هاي روسي، براي ايران پيش بيني مي‌كردند. ولي پس از تخليه نيروهاي انگليسي، چون از جانب بلشويك‌ها اتفاقي رخ نداد، ايرانيها كمي آرام شده و پيش بيني انگليسي‌ها را به عنوان يك بلوف‌‌ (توپ و قمپز) فرض كرده و منتظر ماندند تا به بينند با گذشت زمان چه اتفاقي رخ خواهد داد.(البته بدون يافتن راه حلّي براي جلوگيري از آن!) دفتر وزارت خارجه انگليس در لندن از طريق خبرگزاري رويتر اعلام كرد، دولت انگليس براي كمك به ايران، از هر وسيله‌‌اي استفاده كرد، ولي ايرانيان نمك نشناس قدر اين كمكهاي بيدريغ را ندانستند، لذا از ادامه اين كمكها دست برداشته شد و ايران را تخليه كرده و آنها را به اميد خود رها مي‌كند. ايرانيها از شنيدن اين خبر شاد شده و فكر كردند، حال وقت آن رسيده است كه بدون دخالت يك كشور خارجي مشكلات خود را راساً حل كنند! ولي نمي دانستند كه مقامات انگليسي به آنچه اعلام كرده‌اند پاي بند نخواهند بود!
    رسماً اعلام شده است كه پيمان 1919 انگليس  ـ  ايران پابرجا نبوده و شانس تجديد نظر در مورد آن پيش بيني نمي شود. بعضي از دولتمردان ايران و همچنين شاه ايران پيشنهاد كرده‌اند كه تأمين نياز‌هاي مالي و استخدام افسران نظامي براي تجديد نظر در تشكيلات ارتش آينده ايران از طريق  دولت آمريكا انجام گيرد. ولي با توجه به عكس العمل مقامات انگليسي در لندن، و اظهاراتشان كه نشان مي‌دهد، حال كه آنها خيال تخليه ايران را دارند بهتر است هر اتفاق بدي  كه ممكن است به سر ايرانيها بيايد؛ تا شايد درس عبرتي گرفته و قدر عاقبت را بدانند. لذا هر گونه مذاكره‌‌اي كه ما آمريكايي‌ها با دولت ايران شروع كنيم نمي تواند در اين دوران، مورد تائيد انگليسي‌ها قرار گيرد.
    شاه ايران در دوران كوتاه زندگي خود هميشه تحت كنترل انگليسي‌ها قرار داشته است. در اوايل اين فصل شاه ايران اصرار داشت تا هرچه زودتر مجلس شوراي ملّي افتتاح گردد. ولي اغلب ملّي گرايان با افتتاح مجلس‌، به علت اينكه نمايندگان انتخاب شده قبلي‌، بدون راي مردم به مجلس راه يافته‌اند، مخالفت مي‌كردند. لذا افتتاح مجلس با همه فشار شاه به تاخير افتاد. هر چند كه اين تاخير، خواسته ملّيون است‌، ولي شديداً باعث ناراحتي و خشم مقامات انگليسي گرديد.
    پس از اخراج افسران روسي بريگاد قزاق، كه تنها نيروي نظامي در ايران است كه در صورت تجاوز نيروهاي خارجي مي‌توانست در مقابل آنها تا حّدي مقاومت كند، در حال حاضر در وضع بسيار بدي از لحاظ روحي و انضباطي و پشتيباني به سر مي‌برند. آنها براي خود شعاري را تهيه كرده و دستجمعي با صداي بلند مي‌خوانند، به اين شرح: "حال كه فرماندهان ما از بين مسلمانان انتخاب شده‌اند جيره غذائي ما نصف شده است"‌‌ (منظورشان اينستكه هزينه جيره غذائي ما به جيب فرماندهانمان ريخته مي‌شود!) چون تنّفر ايرانيها نسبت به انگليسي‌ها به شدت افزايش يافته است لذا ديگر به انگليسي‌ها اجازه داده نمي شود براي بهبود وضع كلّي ايران قدمي بردارند، مگر در مورد پرداخت وام به ايران. و چون انگليسي‌ها نيز به ساير خارجيان اجازه دخالت در امور و كمك به  ايران را نمي دهند، لذا نفوذ بلشويك‌ها در ايران بنظر حتمي خواهد بود.اين چيزي است كه دولت انگليس و دولت هندوستان بهيچ وجه خواهان آن نيستند. چون ايران بلشويك يك خطر دائمي براي هندوستان خواهد بود. به صورت شوخي بين خارجيان گفته مي‌شود: " لرد كورزن خيال مي‌كند ايران را خودش كشف كرده است! همانگونه كه بارها در سخنان خود بيان كرده است : كه او يك دوست حقيقي براي ايران است، ولي كاملاً روشن است كه او احساس مي‌كند هرچه براي هندوستان مفيد است براي ايران نيز مناسب و مفيد خواهد بود!" لرد كورزن تصور مي‌كند، كه اگر ايران تحت الحمايگي انگليس را قبول مي‌كرد، درحقيقت،   بزرگترين لطف و مرحمت در حقش قائل شده بودند، تا بار مسئوليتش را سفيد پوستان در اينجا و هندوستان و بين‌النهرين به دوش بكشند! ولي چون ايرانيان خود را از نژاد آريائي دانسته و حس مي‌كنند  "سفيد پوست" هستند، لذا برايشان طبيعي است كه از قرار گرفتن در رده هندي‌ها، خشمگين گردند.
    در شب هنگام يكشنبه 20 فوريه 1921، مردم پايتخت با تعجب مطّلع شدند كه نيروئي بالغ بر 1500 قزاق از قزوين، خود را به فاصله چند مايلي تهران رسانده و هدفشان تسخير تهران است. در آنروز وزير مختار انگليس براي گردش به خارج تهران رفته و تا ساعت 5 بعد از ظهر به سفارت بر نگشته بود، ولي يكي دو ساعت قبل از آن،  كنسول سفارت انگليس سرهنگ دوم هيگ، همراه سيد ضياء‌‌‌الدين كه در حال حاضر نخست وزير است، براي ملاقات با قواي قزاق بخارج تهران رفتند. منظور از اين ملاقات، پي بردن به هدف اين قزّاقهاي از راه رسيده بود! خود قزّاقها بدون رودربايستي اظهار كرده بودند، قبل از ترك قزوين به هركدام از آنها مبلغ 5 تومان توسط افسران انگليسي پرداخت شده است.
    بايستي اضافه كنم كه كلّيه اين قزّاقها زير نظر و كنترل سرهنگ اسمايس انگليسي كه ظاهراً در استخدام دولت ايران بود قرارداشتند. قبل از اين ماموريت سرهنگ اسمايس افسر مسئول سازمان اطلاعات و جاسوسي نيروهاي نظامي انگليس در قزوين بود. ولي در ماه‌هاي گذشته او در راس قواي قزاق مستقر در قزوين قرا گرفته بود. او بارها به تهران مسافرت كرده و چندين بار با سيد ضياء‌‌‌الدين ملاقات كرده بود. گفته شده است كه قبل از حركت قزّاقها به سوي تهران سرهنگ اسمايس پولي را كه بايستي بين قزّاقها تقسيم كند، با امضاي خود از بانك شاهنشاهي ايران شعبه قزوين دريافت كرده بود، ولي به قزّاقها قول داده بود وقتيكه همه آنها به نزديكي تهران رسيدند اين پول به آنها پرداخت خواهد شد. آنچه بنظر قابل باور كردن نمي باشد، ظاهراً بي اطلاعي مقامات انگليسي در تهران و قزوين از حركت اين قزّاقها است ! در حاليكه انگليسي‌ها در قزوين و تهران از دستگاه تلگراف و تلفن برخوردار بوده، و در چند روزي كه قزّاقها با پاي پياده فاصله 140 كيلومتري قزوين  ـ  تهران را طي مي‌كردند، هيچكس از حركت آنها مطلع نشده باشد! ؟ اين نشان مي‌دهد كه با چه نظم و ترتيبي اين حركت برنامه ريزي شده بود، تا هيچكس از منظور آنها با خبر نشود؟
    وزير مختار انگليس هر گونه اطلاع و يا دخالتي را در اين مورد تكذيب كرده است. شايد به علت عدم رضايت وزارت خارجه انگليس از فعاليت‌هاي وزير مختار، برنامه ريزي اين كودتا را از وي پنهان كرده اند!
    كمي بعد از نيمه شب، قواي قزاق وارد تهران شده و با پيوستن قواي ژاندارم كه مامور حفظ پايتخت بودند، به آنها، شهر تهران به اشغال قزّاقها در آمد. به دستور شاه ايران يك افسر سوئدي به سربازخانه تهران فرستاده شد، تا سربازان جلوي ورود قزّاقها را بگيرند، ولي افسر سوئدي دريافت كه سربازان نيز به قزّاقها پيوسته اند! كلاً‌، سه گلوله توپ به هوا پرتاب شد. تنها مقاومتي كه در برابر قزّاقها مشاهده گرديد، به وسيله افراد پليس شهرباني مركز بود، كه در نتيجه آن 2 پاسبان كشته شد ولي بقيه خود راتسليم کردند.
    مطّلع شديم كه همه افرادي كه در اين كودتا شركت داشتند، كساني بودند كه از گذشته با مقامات انگليسي رابطه نزديك داشته‌اند. ماژور مسعود خان كه وزير جنگ كابينه كودتا شده است، در ماه‌هاي گذشته از ياران نزديك سرهنگ اسمايس در قزوين بود. سرهنگ رضا خان‌‌ (ميرپنج) كه فعلاً در سمت فرمانده كل قواي قزّاق گمارده شده است، چندي قبل در شوراي نظامي پيمان نظامي انگليس  ـ ايران مشغول كار بود. در حقيقت او به صورت يك جاسوس براي رئيس انگليسي هيئت نظامي انجام وظيفه مي‌كرد.‌‌ (Being practically a spy working for the chief of that mission، and for some months past he has been working in close co ـ operation with the British at Kazvin)                                              
    سيد ضياء‌‌‌الدين، نخست وزير فعلي، صاحب امتياز روزنامه نيمه دولتي‌‌ (رعد) كه هزينه آنرا مقامات انگليسي تأمين مي‌كردند، و در پائيزسال 1919 به شدت به دولت آمريكا حمله مي‌كرد. او در حدود 34 سال از عمرش گذشته و خود را از نسل حضرت محمد می داند، و تا روز قبل از كودتا ازعمّامه و عبا استفاده مي‌نمود، ولي در حال حاضر با لباس و كلاه مشكي مخصوص  مردان ايراني در مجامع ظاهر مي‌شود. سيد ضياء در هنگاميكه وثوق‌الدوله نخست وزير بود، از پشتيبانان و طرفداران سر سخت پيمان 1919 انگليس  ـ  ايران به شمار مي‌رفت و شديداً در مسير وثوق‌الدوله مقاله مي‌نوشت. ظاهراً به نظر مي‌رسد كه او آدم درستكار و پاكي است! و سعي دارد كه حكومتش از هر لحاظ بهتر از حكومتهاي گذشته ايران باشد. ولي مشكل اساسي او نداشتن دولتمردان دلسوز و با تجربه‌‌اي است، كه در راس كارهاي حساس قرار دهد.ضمن اينكه مردان سياسي و مورد اعتماد مردم ايران، حاضر نيستند در كابينه او شركت کنند.
    در روزهاي نخستين پس از كودتا، مردم در هيجان بسر مي‌بردند، چون نمي دانستند كه چه به وقوع خواهد پيوست؟ ولي مردم بزودي پي بردند كه سيد ضياء كنترل امور را بدست گرفته، و به كار‌ها مسلّط شده است. اوليّن اقدام سيد ضياء بازداشت همه دولتمرداني است كه در امور سياسي ايران دخالتي داشته و صاحب نظر بوده‌اند. ضمن اينكه داراي ثروت فراواني بوده و اين ثروت‌ها را بيشتر در هنگامي كه مسئول مشاغل دولتي بوده‌اند از طريق تجاوز به مردم، براي خود جمع آوري كرده‌اند. در بين گروه ديگري از بازداشت شدگان، مي‌توان از كساني نام برد كه جزو دشمنان شخصي نخست وزير جديد مي‌باشند. شايع است كه هدف از اين بازداشتها، تأمين كسري بودجه كشور از طريق گرفتن پولهاي نقد اين دولتمردان است. ولي مشكل در اين است كه هيچ يك از ثروتمندان ايراني بر خلاف اروپايي‌ها و آمريكايي‌ها پول نقدي در اختيار نداشته و همه ثروت آنها محدود مي‌شود به املاك آنان .ضمن اينكه حتّي در صورت جمع آوري همه پول نقد آنها، كابينه فعلي قادرنخواهد بود، كسري بودجه خود را تامين كند.
    هر چند تعداد ثروتمندان ايران بسيار كم است، ولي اكثر آنها ثروتهاي خود را در زماني بدست آورده‌اند كه داراي مشاغل دولتي بوده‌اند. اگر كابينه جديد بتواند پول نقد ثروتمندان را از آنها بگيرد و براي بهبود وضع نابسامان كشور بر مبناي اصول صحيحي بكار برد، در آنصورت خدمت بزرگي به ايران كرده است. هرچند كه‌،مصادره اموال ثروتمندان شباهت زيادي به اعمال سوسياليست‌ها و بلشويك‌هاي دو آتشه در روسیه دارد!
    شاهزاده فرمانفرما استاندار سابق فارس، يكي از اين بازداشت شدگان است. سيد ضياء از او 4 ميليون دلار را خواستار شده است. نام او بيش از ساير بازداشت شدگان بر سر زبانها ست‌، چون مردم او را هميشه از عاملین و طرفداران محكم انگلستان تصّور مي‌كردند، و انتظار نداشتند كه مقامات انگليسي به كودتاچيان اجازه بازداشت او را بدهند! ولي مشاهده شد كه سفارت انگليس اقدامي براي آزادي عاملین خود نكرده است. سپهدار اعظم كه در هنگام وقوع كودتا، نخست وزير ايران بود، به سفارت انگليس پناهنده شده، و در تحت حمايت آنها قرار گرفته است، در حالي كه اغلب وزراي كابينه اش بازداشت شده‌اند.
    در ميان ساير بازداشت شدگان مي‌توان از شاهزاده نصرت‌الدوله وزير خارجه سابق وثوق‌الدوله كه مدت دو سال گذشته را در اروپا بسر برده و در انگلستان سخت مورد پذيرائي مقامات دولتي انگليس قرار گرفته بود، نام برد. از او مبلغ 2 ميليون دلار طلب شده است. فرزند ديگر فرمانفرما بنام شاهزاده سالار لشگر، وزير جنگ كابينه قبلي، در ميان بازداشت شدگان است، و از او مبلغ 1 ميليون دلار خواسته شده است. از عين الدوله نخست وزير دوران قبل  مبلغ 2 ميليون دلار، از سعد‌الدوله نخست وزير سابق مبلغ پانصد هزار دلار و سپهسالار مبلغ سه ميليون دلار طلب كرده‌اند.
    لازم به ذكر است كه اشخاصي چون مشيرالدله، مستوفي الممالك، موتمن الملك، حكيم الملك جزو ليست بازداشت شدگان نيستند. اين اشخاص به پاكي و درستي و وطن دوستي معروفند. ضمناً هيچكدام از خانهاي بختياري‌، باوجود اينكه اغلب آنها مشهور به بد نامي و نادرستي هستند، در جزو بازداشتي‌ها نيستند! شايد علتش قدرت بيش از حد ايلهای بختياري است.
    پس از گذشت دو روز از وقوع كودتا‌، شاه فرمان نخست وزيري سيد ضياء را توشيح و به او اختيارات زيادي در حّد يك ديكتاتور واگذار نمود. حكومت نظامي برقرار گرديد. چون به افراد پليس اعتمادي ندارند لذا با هر پليس يك قزّاق مسّلح در شهر مشغول گشت است.
    براي چند روز همه ارتباطات تلفني و تلگرافي را قطع كرده بودند. ضمناً از نشر كلّيه روزنامه‌ها جلوگيري به عمل آمده بود. ولي پس از گذشت يكهفته اين ممنوعيت‌ها مُلغي شدند و روزنامه "ايران" دولتي اجازه نشر گرفت.
    كلّيه اجتماعات حتّي در منازل مردم ممنوع گرديد. هيچ فردي مجاز نيست كه از دولت فعلي انتقاد كند.
    در تاريخ 26 فوريه نخست وزير بيانه مفصّلي را انتشار داد و در آن اشاره نمود: حال كه زمام امور را بدست گرفته ام روزهاي روشنتر و بهتري را در افق ايران پيش بيني مي‌كنم. سعي من در اين خواهد بود كه كلّيه فساد‌هاي سياسي  را برطرف نمايم، و دولتي عادل و با حقيقت را پايه گذاري كنم. سعي من براي تأمين وضع بهتر براي مردم ايران، پس گرفتن  پولهايي است كه تا اين زمان از خزانه دولت و ملت دزديده شده است. وزارت عدليه جديدي ايجاد خواهد شد. كاپيتولاسيون ملغي مي‌شود، وضع كارگران و كشاورزان بهبود حاصل خواهد نمود و بعضي از زمينهاي كشاورزي متّعلق به دولت بين كشاورزان تقسيم خواهد شد. وزارت ماليه كارآمدي تأسيس شده و سيستم و روش جمع آوري ماليات بررسي و مورد تجديد نظر قرار خواهد گرفت. براي توسعه آموزش مردم اقدامات اساسي معمول خواهد شد. هزينه زندگي كه به صورت سرسام آوري بالا رفته است، تحت كنترل در خواهد آمد، و جلوي سوء استفاده جويان گرفته خواهد شد. سيستم حمل و نقل و ارتباطات و سيستم تخليه فاضل آب اصلاح خواهد شد. در همه شهرهاي ايران ادارات مسئول كه جوابگوي نيازمنديهاي مردم باشند بوجود خواهد آمد. از همه مهمتر در تقويت قواي نظامي و بالابردن راندمان و تجهيزات و نفرات آن به يك حّد بسيار بالا ارجحيت يكم داده خواهد شد. از لحاظ روابط خارجي، دوستي في ما بين و تاريخي و كهن ايران و بريتانياي كبير تقويت شده و ترويج بيشتري خواهد يافت‌، ضمناً پيمان 1919 انگليس  ـ  ايران باطل مي‌شود.
    در اينجا بايستي توجه شود كه نخست وزير ذكري از گشايش مجلس شوراي ملّي نمي كند! چون يك ديكتاتور حس مي‌كند كه نيازي به مجلس قانون گزاري نخواهد داشت !
    در تاريخ اول مارس 1921 سيد ضياء‌‌‌الدين كابينه خود را به احمد شاه معرفي نمود.
   نمي توان باور كرد كه رژيم فعلي در ايران بدون پشتيباني قواي نظامي و كمكهاي مالي انگليس بتواند مانع شروع يك شورش سرتاسري و جاري شدن خون مردم نگردد! احساسات ضد شاهي در بين مردم شيوع پيدا كرده است‌، و برداشت كلّي مردم بر اين است كه شاه بزودي بركنار شده و از كشور خارج مي‌گردد.
    گزارشات روزانه حاكي است: تعداد زيادي از افراد ايلهاي بختياري، لر، قشقايي، خود را آماده راه پيمايي بسوي تهران كرده‌اند. در بين دولتمردان ايران حتي يكنفر پشتيبان رژيم فعلي نيست.
    با توجه به دولتي كه هيچگونه ثباتي ندارد، وضع اقتصادي و تجارت بسيار بد و در حالت سكون است. راههاي بين شهر‌ها امنيت خود را بكلي از دست داده‌اند. در ماه‌هاي ژانويه و فوريه نرخ پستي محموله‌هاي پستي بطور سرسام آوري بالا رفت، و شركت‌هاي خصوصي حمل و نقل از حمل كالاي مردم سر باز زده و در صورت حمل كالاي مردم‌، هيچگونه مسئوليتي را براي رساندن كالا به مقصد قبول نمي كنند.
                                                                                         باتقديم احترام


سند پيوست شماره 206
ترجمه نامه ژنرال ديكسون به وزير خارجه انگليس لرد كورزن Lord Curzek) )

Caledonian Club
St. James Square
14 مه 1921
                                                                        
لرد عزيز
    اميدوارم با نوشتن اين نامه باعث تلف شدن وقت آن لرد نشده باشم. ولي به عللي كه باعث شد به  اجبارايران  را ترک کنم و به خاطر احساسي كه براي من ايجاد شده است كه نحوه انجام وظيفه من در رايطه با هيئت نظامي انگليس  ـ  ايران مورد تأئيد نمي باشد، لذا براي تبرئه خود لازم دانستم به طور خلاصه دلايلي را كه باعث شد من به آن صورت وظائفم را انجام دهم به عرض برسانم.
    در مورد مطلب اوّل: مسّلم است كه در شرايط عادي وظيفه هر نظامي عبارت است از اجراي دستوراتي كه سياستمداران صادر كرده و آن دستورات را به مرحله اجرا در آورده  به هدف مورد نظر برسد. و البته پس از رسيدن به هدف مورد نظر سياستمداران، ماموريت فرد نظامي خاتمه پيدا مي‌كند. ولي بايستي به اطلاع برسانم كه شرايطي كه در ايران با آن مواجه شدم، شرايط عادي نبود.              
    وظيفه اصلي من اين بود، كه با تشريك مساعي همكاران انگليسي و ايراني خود، طرحي را براي ايجاد يك سازمان يكپارچه نظامي و با يك يونيفرم متّحد الشكل براي ايران بوجود آورم. با توضيحاتي كه سر پرسي كاكس وزير مختار انگليس در تهران به من دادند، نياز به ايجاد چنين تشكيلاتي براي من كاملاً مشخّص بود. و آگاه بودم‌، پس از تكميل اين طرح، كلّيه اعضاي انگليسي و ايراني‌، متفّق القول بايستي آنرا امضا كنند. اين عمل انجام شد، ولي بدست آوردن اتفاق نظر همه اعضا به اين سادگي‌ها امكان پذير نبود! و براي كساني كه جزو اين هيئت نبودند، بسيار مشكل است تا بتوانند به مشكلات موجود براي رسيدن به اين اتفاق آرا پي ببرند. در اين جا وظيفه من خاتمه پيدا نمي كرد. لازم است براي ياد آوري جنابعالي ذكر كنم: وزارت خارجه يادداشتي به سرهنگ مينز Colonel Meens قبل از حركتش به طرف ايران داده بود، كه در آن اشاره شده است: اعضاي هيئت اعزامي انگليس در خدمت دولت ايران بوده و موظّف هستند، پيشنهادات هيئت مشترك انگليسي ـ  ايراني را كه به تصويب مي‌رسد، به مرحله اجرا در آورند.بنابر اين ماموريت واگذار شده به من يك ماموريت معمولي كه به يك نظامي واگذار مي‌شود نبود، بلكه اين ماموريت به رسميت شناختن نيروهاي ايراني بود. ضمن اينكه من در خدمت دولت انگلستان نبوده و از پشتيباني معنوي آن‌ها نيز برخوردار نبودم. بلكه من در خدمت يك كشور آزاد بنام ايران بوده و فقط مي‌توانستم تكيه به نفوذ شخصي خود و پشتيباني مردم ايران داشته باشم.
    ايران كشوري است كه داراي حكومت مشروطه و قوانين مربوط به آن است. و بهيچ وجه امكان نداشت كه اين قوانين را باطل كرد و يا به آن‌ها توجّهي نكرد. مشّخص بود كه دير يا زود طرح‌هاي تشكيلات جديد مربوط به ارتش، بايستي تقديم مجلس شوراي ملّي گردد. ضمناً سرباز گيري و موارد مشابه نيز نياز به تدوين و تصويب قانون داشت. به اين علت من نتيجه گرفتم، كه براي اينكه ماموريت من به طور كامل به انجام رسد، علاوه بر نفوذ و پشتيباني افسران ايراني كه در تهيّه اين تشكيلات شركت داشتند، ما نياز به پشتيباني و اعتماد و علاقمندي شخصيت‌هاي ديگري كه در نمايندگان مجلس نفوذ داشتند، داشتيم. عيناً بهمان اندازه كه آقاي شوستر، مشاور مالي آمريكايي در مدت اقامت خود در ايران از آن برخوردار بود. با برخورداري از چنين اعتماد و پشتيباني، به نتيجه رساندن ماموريت من كاري نسبتاً آسان بود. ولي بدون اين پشتيباني‌، تقريباً غير ممكن مي‌نمود.
    البته ما مي‌توانيم از يك ديد كاملاً متفاوت به اين موضوع نگاه كنيم: به طور خلاصه مي‌توان گفت كه در حقيقت احساسات ميهني در ايران وجود نداشت. حزب ملّيون Nationalist Party  تشكيل شده بود از افراد انگشت شماري، كه نفوذي هم در بين مردم نداشتند. ضمن اينكه در آن زمان همه مردم ضد خارجي و بخصوص انگليسي بوده و ايرانيها به نتيجه مثبتي كه مورد نظرشان بود، پس از ايجاد حكومت مشروطه و تأسيس مجلس نرسيده بودند. اگر بهسازگران انگليسي بدون توجه به خواسته مردم، طرحي تهيه مي‌كردند، مسلماً اين طرح مورد قبول واقع نمي گرديد و مخالفت مردم را بر مي‌انگيخت! در ميان استدلال كنندگان مخالف، اشخاص سرشناسي با تجربيات فراوان در امور ايران ديده مي‌شدند، كه انسان را تحت تاثير خود قرار داده و وادار به احترام به آن‌ها مي‌كرد. نظر من بر اينستكه، اين گونه اشخاص با اين نوع طرز تفّكر، مطمئناً از مطالعات فراواني در مورد ايران و كشورهاي ديگر برخوردار بوده و حتماً اطلاعات فراوان در مورد انقلاب مشروطه و وقايع مربوط به واگذاري انحصار تنباكو به انگلستان در اختيار داشته و به اين علّت مواظب اعمال ما بودند تا اشتباهات ما را به ثبوت رسانيده و به رُخمان بكشند. لذا به خاطر اين طرز تفّكر و برداشت بود، كه من سعي نمودم با افراد عضو حزب ملّيون نزديك شده و دوستي و اعتماد آن‌ها را به خود جلب كنم، و در اين راه نيز موفق گرديدم . ممكن است تصّور شود كه من در اين مورد تعصّب داشته و پيش داوري كرده ام. ولي من معتقدم كه صداقت در ملّي گرايي و پاكي در هدف و مقصود خيلي از اين اشخاص چون مشير‌الدوله، موتمن الملك و مستوفي الممالك كاملاً متغاير با طرز تفّكر خيلي از شخصيت‌ها كه به وضوح و بي پروا خود را طرفدار انگليس و اجراي قرارداد انگليس ـ ايران دانسته و با مداّحي تهوّع آور و زننده خود از آنچه كه انگليسي است، خود را به ما نزديك كرده ولي در واقع فقط به دنبال منافع شخصي و پر كردن جيب خود بودند.
    اگر تصور كنيم كه ملّيون از ته دل، داراي احساسات و تمايلات ضد انگليسي هستند،‌‌ (چنانچه اغلب فكر مي‌كنند كه اين مطلب درست است) در اشتباه خواهيم بود. اين‌ها ايرانياني هستند كه حاضر به همكاري با هر دولت خارجي بوده، بشرطيكه آن كشور خارجي به نفع و در راه منافع ايران قدم بردارد. آنها انگلستان را به صورت دوست قديمي و سنتي خود نگاه مي‌كنند. دوستي كه به خاطر كمك در بدست آوردن مشروطيت به او مديون مي‌دانند.
    آنها احساسات فراوان ضد روسي دارند. به خاطر اينكه در گذشته روسها خسارات و صدمات زيادي به ايران وارد كردند. احساسات طرفداري از آلمان در دوران جنگ جهاني بخاطر دشمني با روسيه بود، و نه به خاطر خصومت با انگلستان!‌‌ (چنانچه يكي از ملّيون اظهار كرد: "اگر شيطان از جهنم آمده بود تا با روسها به جنگد، در آنصورت من طرفدار شيطان بودم."
    برداشت آنها اين است كه در معاهده 1907 انگليس ـ  روسيه و همكاري انگليسي‌ها با روسها، انگليس دوست سنتّي شان را كَت بسته تحويل دشمن سنتي شان داده است!"
    آنها تشخيص داده بودند كه براي سازندگي و اصلاح امور ايران، نياز به كمك خارجي دارند، و اين تنها انگلستان است كه مي‌توانست به آنها كمك كرده و نيازشان را برآورده كند. ولي در مورد قرار داد انگليس  ـ  ايران 1919 آنها احساس راحتي نمي كنند. نه بخاطر اينكه در مفاد قرارداد چيزي است كه به ضرر كشورشان مي‌باشد، بلكه بخاطر نحوه‌‌اي است كه‌‌اين قرار داد تهّيه شده، و اشخاصي كه در تهّيه آن دست داشته‌اند. آنها نتيجه گرفته‌اند كه اگر چيزي در پشت پرده مواد اين قرار داد نيست، پس چرا در تهّيه آن تا اين حد پنهاني و در خفا عمل كرده اند؟ و چرا به اين سرعت و ناگهاني آنرا به مردم ارائه داده اند؟ برداشت من اينستكه وثوق‌الدوله مورد اعتماد مردم نبوده و همگان او را مزدور و دست به سينه و نوكر بي چون و چراي امپراطوري بريتانيا مي‌دانند. آنها خاطر نشان مي‌كنند كه قرار داد انگليس ـ ايران مي‌توانست با تكيه به مراعات قوانين حكومت مشروطه ايران و پشتيباني مردم ميهن دوست، به امضا رسيده و به مرحله اجرا در آيد.
    تا اينجا من سعي نمودم به طور خلاصه نظرات اشحاصي را كه بدون شك مي‌توانستند در نمايندگان مجلس كه با رأي راستين مردم انتخاب شده بودند، نفوذ كنند، بيان كنم.
    گفنه مي‌شود هنگاميكه در تابستان گذشته ملّيون حكومت را در دست داشتند، به آنچه قبلاً گفته بودند، توجّهي نكرده و پشت پا به قول و قرارهاي قبلي خود زدند، در حاليكه هيچكس آنها را محكوم به زد و بند با انگلستان نكرده بود‍. در جواب بايستي اظهار كنم، ممكن است آنها غرض ورزي كرده باشند، ولي من شخصاً معتقد هستم كه آن‌ها در مقصودشان حسن نيت داشته‌اند.
    آنچه مورد توّجه قرار نگرفته است، مشكلاتي است كه آن‌ها با آن روبرو شده بودند. آنها در موقع شروع كار، طرح و برنامه نوشته شده‌‌اي با خود نداشتند. نمي توان منكر شد كه در پايتخت و در شهرهاي شمالي و شمال غربي ايران، مخالفت‌هاي عميقي با مفاد قرارداد و بخصوص شّك و ترديد در خواسته‌هاي نهايي انگلستان وجود نداشته است. رهبران ملّيون مجبور بودند اين گونه مخالفت‌ها را خنثي كرده، بدون آينكه وجهه ملّي خود را از دست داده و ضمناً مارك طرفداري انگلستان به آنها زده نشود.
    درابتداي تشكيل مجلس شوراي ملّي، ملّيون مجبور بودند با نمايندگاني كه در زمان حكومت وثوق‌الدوله به طور نامشروع سر از صندوق انتخابات بيرون آورده بودند، به مخالفت برخواسته و سعي كنند رأي اعتماد به انتخاب آنها به عنوان نماينده مجلس داده نشود. آنها مجبور بودند با مشكلات ناشي ازحمله بلشويك‌ها به استانهاي شمالي ايران و جدا سازي آن مناطق از بقيه خاك كشور روبرو شده و راه حلّي پيدا كنند. از همه مهمتر، آنها بايستي در مورد تصميم دولت بريتانيا به تخليه قواي مسلح خود از مناطق شمالي و انزلي و در نهايت از منجيل كه نتيجه اش پيشرفت بلشويكها بطرف مركز و ساير نقاط ايران بود فكر مي‌كردند. به اين علّت دولت ايران را به فكر انداخت تا براي دفاع از پايتخت، به سوي قواي قزّاق كه ملّيون هميشه آنرا بنام "نفرين ايران" مي‌خواندند و در آن زمان در تحت فرماندهي يك افسر ايراني بود روي بياورند.
    لذابراي اينكه بتوانيم در مورد عملكرد كابينه ملّيون در دوران كوتاه حكومت خود در تابستان گذشته، و نتايج حاصله از آن حكومت، قضاوت كنيم، بايستي صادقانه به مشكلات ذكر شده كه باعث ناتواني و عدم پيشرفت برنامه‌هاي ملّيون گرديد توجه مي‌كرديم.
    در مورد كودتاي اخير، من بشدت منكر تُهمتهايي كه به من زده شده، مي‌شوم. شايعه‌‌اي كه مي‌گويد اين من بودم كه بيان كرده ام اين كودتا از جانب انگليسي‌ها به مرحله اجرا در آمده است! نه تنها من چنين حرفي را نزده ام، بلكه خود من جزو كساني بودم كه در همه جا مُنكر نقش انگليسي‌ها در اين كودتا بودم. هر چند ايراني‌ها چندان اعتباري به گفته من در اين مورد نمي دادند!
    سيد ضياء‌‌‌الدين در اشتياق خود به فرونشاندن مخالفين احتمالي، نه تنها كلّيه اشخاص سر شناس و پولدار را توقيف كرده بود تا از آنها پول فراواني دريافت دارد، بلكه ملّيون خوشنام را كه مي‌ترسيد عمل غير قانوني‌‌ (كودتا) را محكوم كنند نيز در بند كرده بود. تحت اين شرايط بود كه سيد ضياء‌‌‌الدين خواستار خروج من از تهران گرديد. اخراج من باعث شد كه در ميان ايراني‌ها به خصوص نمايندگان مجلس كه با من نزديك شده و بمن اعتماد كرده و سفره دل خود را با من در ميان گذارده بودند، شك و ترديدي به وجود آورد و فكر كنند كه من به آنها خيانت كرده و اسرارشان را بازگو كرده ام! اينها‌همان اشخاصي بودند كه من به پشتيباني آنها مي‌توانستم اميدوار باشم كه طرح بازسازي ارتش آينده مورد تصويب قرار گيرد.
    هنگاميكه سعي مي‌كردم به ايراني‌ها توضيح داده و تفهيم كنم كه من اطلاعي از جريان كودتا نداشته ام، ايراني‌ها اظهار مي‌كردند كه به چند دليل اين يك كودتا صد در صد انگليسي بوده است: اوّل اينكه چگونه ممكن است چند هزار افراد قزّاق كه در قزوين مستقر بودند، و زير نظر فرمانده قواي انگليس به سر مي‌بردند، قزوين را به سوي تهران ترك كرده باشند و ناگهاني وارد تهران شوند و مسئولين انگليسي از اين حركت دسته جمعي قواي قزّاق بي خبر باشند؟ در صورتيكه سه ماه قبل كه افسران روسي در نظر داشتند تعداد كمتري قزّاق را به تهران اعزام دارند تا مانع بركناري و اخراج فرمانده بريگاد قزّاق ژنرال استاروسلسكي بشوند، حركت آنها توسط قواي نظامي انگليس به سرعت كشف و خنثي گرديد؟ ! دوّم اينكه چگونه افراد قواي قزّاق اعزامي به تهران، همگي مجّهز به پوتين و ساير تجهيزاتي كه متعّلق به ارتش انگليس و در انبارهاي آنها در قزوين موجود است، بوده اند؟! البته دلايل ديگري نيز ذكر مي‌شد كه  از ذکر آنها خودداري مي‌كنم. خود من نيز از سهمي كه كلنل اسمايس در ايجاد اين كودتا داشت مطّلع نبودم، تا اينكه در موقع خروج از ايران و ملاقات با كلنل اسمايس در قزوين‌، شخصاً از دهان او شنيدم كه او عامل اصلي اين كودتا بوده است.
    در مورد وقايعي كه ممكن است در آينده در ايران به وقوع پيوندد، كه البته ربطي به من ندارد، ولي با عرض معذرت حضور حضرت لرد، من شك دارم كه رژيم فعلي كه در ايران جكومت مي‌كند، بتواند دردي را دوا كرده و مثمر ثمر باشد. به خصوص به وسيله رژيم بي اعتباري كه تكيه اش بر روي دوش قواي نظامي قرار گرفته است كه به غلط از اين قواي نظامي براي يك منظور سياسي مورد نظرخود استفاده كرده است. اين قواي نظامي كه تصور مي‌كند كنترل قدرت سياسي نيز در دست خودش است . در حاليكه خودش قابل اعتماد نيست.
    آخرين مطلبي را كه براي آگاهي به اطلاعتان مي‌رسانم، در مورد رضاخان فرمانده قواي نظامي سيد ضياء‌‌‌الدين است. رضا خان كسي است كه من با او آشنايي كامل دارم . او نسبت به فرمانده خود كلنل كلرج‌‌ (colonel Clerge)  در سال 1918 در هنگام شورش افراد قزّاق، وفادار نبوده و ناسپاسي نمود. در بهار گذشته كه قرار بود قزّاقها نيز در پوشش ارتش يكپارچه و مُتّحد الشكل در آيند و ما با مخالفتهايي روبرو شديم، رضا خان با من تماس گرفته و آمادگي خود را براي فاش كردن اسرار افسران قزاق روسي اعلام كرد. در هنگاميكه من از قزوين عبور مي‌كردم، كلنل اسمايس به من گفت كه سيد ضياءالدين از قدرت روز افزون رضا خان پريشانحال شده و از اسمايس خواسته است كه او را تحت آخرين مطلبي را كه براي آگاهي به اطلاعتان مي‌رسانم، در مورد رضاخان فرمانده قواي نظامي سيد ضياء‌‌‌الدين است. رضا خان كسي است كه من با اوآشنايي كامل دارم. او نسبت به فرمانده خود كلنل كلرج‌‌ (colonel Clerge) در سال 1918 در هنگام شورش افراد قزّاق، وفادار نبوده و ناسپاسي نمود. در بهار گذشته كه قرار بود قزّاقها نيز در پوشش ارتش يكپارچه و مُتحّد الشكل در آيند و ما با مخالفتهايي روبرو شديم، رضا خان با من تماس گرفته و آمادگي خود را براي فاش كردن اسرار افسران قزاق روسي اعلام كرد. در هنگاميكه من از قزوين عبور مي‌كردم، كلنل اسمايس به من گفت كه سيد ضياءالدين از قدرت روز افزون رضا خان پريشانحال شده و از اسمايس خواسته است كه او را تحت كنترل قرار داده و آرام كند.
    من نمي توانم به اين نامه خاتمه داده بدون آنكه به يك مطلب مُهّم ديگر اشاره نكنم. شايع است كه به من تهمت نزديكي با مقامات آمريكايي سفارت آمريكا را زده اند! نه تنها اين تهمتها براي من ناگوار است بلكه براي وزير مختار آمريكا نيز ناراخت كننده است. درست است كه ما با وزير مختار آمريكا آقاي كالدول و خانواده اش و ساير اعضاي سفارت آمريكا دوست بوده ايم، و درنتيجه اين دوستي و نزديكي براي من بوضوح روشن شده بود، تا هنگاميكه همه ما به صورت افراد بي طرف براي بهبود اوضاع ايران قدم بر مي‌داريم، همكاري ما و مقامات آمريكايي چه در مورد نفوذي كه آنها در بين ملّيون ايران دارند و چه در مورد سازمانهاي آموزشي كه آمريكا در ايران بوجود آورده است، مي‌تواند براي پيشرفت طرح ايجاد ارتش نوين بسيار موّثر و مفيد باشد.
    به پيوست من نامه‌‌اي را كه در شب قبل از حركتم از تهران از آقاي كالدول دريافت كرده ام‌‌ (با اجازه قبلي از او) به حضورتان تقديم مي‌كنم.
                                                                                         با تقديم احترام
     چاكر شما  (‌‌ (your obedient servant 
                                                                                         کلنل W.E.R.Dickson   

سند پيوست شماره 207
ترجمه نامه وزير مختار آمريكا در تهران جان ل. كالدول، به ژنرال ديكسون.
سفارت آمريكا در تهران
اول مارس 1921
                                                                        
ژنرال ديكسون رئيس هيئت نظامي انگليس در تهران
ژنرال عزيزم
           امشب از طريق يك دوست مشترك پي بردم كه مقامات سفارت انگليس در تهران، به شما تُهمت زده‌اند، كه شما اطلاعات سياسي را در اختيار من قرار داده ايد و يكي ديگر از تُهمت عبارت است از اين كه شما به طور دقيق و كامل جزئيات كودتاي اخير ايران را كتباً براي من ارسال داشته ايد! اين داستانها به قدري مسخره و مُزخرف است كه حتّي ارزش تكذيب و انكار را ندارد. اين تُهمتها مسلماً، از جانب كسي ساخته و پرداخته شده كه علاقه‌‌اي به شنيدن حقايق ندارد.
    همانطور كه خود شما مي‌دانيد، در دوران دوستي ما، هيچ زماني در مورد اوضاع سياسي ايران نه تنها صحبتي نكرده ايم، بلكه از اشاره به آن نيز خودداري كرده ايم. معمولاً صحبت‌هاي ما در مورد چه اشخاص ايراني خوب هستند و چه اشخاصي بد، دور زده است.
    براي دوستان واقعي ايران عزيمت شما همراه با تأسّف است. آنهايي كه از نزديك با شما در تماس بودند و رفتار و كردار رسمي و غير رسمي شما را ديده‌اند، مي‌دانند كه با خروج شما، دوباره ايران يكي ديگر از دوستان قابل اعتماد و واقعي خود را كه هدفش بهبود اوضاع ايران و سربلندي آن بوده است از دست داده است. عده زيادي از اين اشخاص‌، تأسّف خود را از رفتن شما به من ابراز كرده‌اند.
    يكي از بهترين و سرشناس ترين افراد ايراني، بمن اظهار داشت، كه خروج ژنرال ديكسون از ايران به اين خاطر نبود كه نحوه انجام وظيفه او همراه با موفقّيت نبوده است، بلكه چون ترس داشتند كه با موفقّيت چشمگيري همراه خواهد بود، لذا جلوي آنرا گرفتند!
    بهترين افراد ايراني و بهترين دوستان ايران در تأسّف از رفتن شما مُتفّق القول بوده و آنها بخوبي مي‌دانند كه شما با درك كامل مشكلاتي كه ايران  را در بر گرفته است و شما از آنها با اطلاع بوديد و سعي در بهبود و رفع آن مشكلات داشتيد.
                         با آرزوي موفقيت براي آينده شما
                         ژنرال عزيز مرا باور داشته باشيد
                                                                                         ارادتمند هميشگي
                                                                                        John L. Caldwell

سند پيوست شماره 208
ترجمه نامه ژنرال ديكسون به وزير مختار آمريكا در تهران. اين نامه را وزير مختار آمريكا عيناً براي وزير خارجه آمريكا فرستاده است.
از سفارت آمريكا در تهران
به: وزير خارجه آمريكا
تاريخ 25 اوت 1921
                                                                          
عاليجناب

    با كمال افتخار  به پيوست نامه خصوصي كه سرلشگر‌‌ (سرهنگ فعلي) ديليو اي.آر. ديكسون افسر ارتش هندوستان در تاريخ 6 ژوئن 1921 براي من فرستاده است، براي اطلاع محرمانه آن وزارتخانه همراه با كپيه نامه‌‌اي كه ژنرال ديكسون براي لرد كورزون  وزير خارجه انگليس در تاريخ 14 مه 1921 نوشته و كپيه نامه‌‌اي كه وزير مختار قبلي آمريكا در تهران جان ل. كالدول در تاريخ اول مارس 1921 به ژنرال ديكسون نوشته است تقديم مي‌گردد.
    توجه آن مقام محترم را به صفحه دوم نامه ژنرال جلب مي‌كنم: در آن نوشته شده است: " كلنل اسمايس افسر انگليسي مقيم قزوين تصديق كرده است‌، كه او ترتيب عزيمت قزّاقها را به تهران در تاريخ 21 فوريه گذشته‌‌ (1921) و اجراي كودتا را داده است. اشخاصي كه در اين نامه به آنها اشاره رفته است به ترتيب عبارتند از: اسمارت كه در اصل Mr. W.A. Smart  منشي سفارت انگليس در تهران در امور مربوط به خاور ميانه. هيگ و كمپاني Haig & compant  كه در اصل Lt. Colonel Haig رايزن سفارت انگليس. سرهنگ دوم ويك‌هام Lt. Colonel Wickham كه در آن زمان آتاشه نظامي بود. و آقاي‌هاوارد Mr. Havard كه كنسول سفارت انگليس در تهران است.
    آقاي نورمان Mr. Norman وزير مختار فعلي انگليس در تهران كه برابر شايعات شنيده شده، قرار است به انگليس خوانده شود. روز بعد از كودتا شرافتمندانه به من اطلاع داد، كه او بهيچ وجه اطلاعي از وقوع اين كودتا نداشته است.
    نامه ژنرال ديكسون به لرد كورزن يك افشاء‌گري قابل ستايش در مورد ايران است. بخصوص با اشاره به فعاليتهاي انگليسي‌ها در ايران. رك گويي و صداقت ژنرال در اين نامه قابل تحسين است و با توجه به اينكه ساير مقامات انگليسي هيچوقت به اين بي پردگي سخن نمي رانند و همه چيز را در پرده ابهام مي‌گذارند. به علت اين رك گويي و صداقت در صحبتهاي ژنرال، در هنگاميكه در ايران بود، باعث شد كه در محافل انگليسي در تهران به او مشكوك شده و تصور كنند، ژنرال ديكسون اطلاعات محرمانه را در اختيار سفارت آمريكا مي‌گذارد!(ژنرال در نامه خود به لرد كورزن، در اين مورد، اشاره‌‌اي كرده است) و همين باعث شد كه به ادامه كار ژنرال ديكسون در ايران خاتمه داده شود.
                                                                         باتقديم احترام
                                                                         انگرت شارژ دافر 

سند پيوست شماره 209
ترجمه نامه ژنرال ديكسون به آقاي انگرت شارژ دافر آمريكا در تهران.

Calendonian club
St. Games square
London. S.W.
تاريخ 6 ژوئن 1921
                                                                        
دوست عزيزم انگرت
    مدتهاست كه درنظر داشتم برايتان نامه‌‌اي بنويسم، ولي بحّدي مشغول بودم كه حتّي يك دقيقه فرصت براي خودم نداشتم.
    اميدوارم نامه‌‌اي را كه از بمبئی برايتان فرستادم دريافت كرده باشيد و سانسور سيد ضياء‌‌‌الدين و همراهان مانع از رسيدن آن به شما نشده باشد. در آن نامه من از سفرم به بغداد و راه بندان به علت ريزش برف نوشته بودم.
    در كرمانشاه كه توّقف كردم، فرصتي بدست آمد تا با صارم‌الدوله استاندار استان غربي ملاقات كرده و مذاكره طولاني داشته باشم. نميدانم آيا شما هيچوقت امكان آشنايي با او را داشته ايد يا خير؟ او مردي است كه هميشه مرا مجذوب خودش كرده است. هرچند كه او آدم رذل و ارغه‌‌اي است.‌‌ (او مادر خود را با گلوله كشته است ) ولي برداشت من از او بر اينست كه او يك آدم لات راستگو و صديق است. به عنوان مثال زمانيكه او وزير دارايي ايران بود، تصميم داشت به خزانه دولت براي پر كردن جيب خود دستبرد بزند. بدون رودبايستي و پنهان كاري به خزانه دستبرد زده و سعي نكرد براي توجيه عمل خلاف و بيگناه قلمداد كردن خود صغرا، كبرا بخواند. او يكي از زرنگترين افراد خانواده سلطنتي است. در زمانيكه احمد شاه در بيم و هراس مرگ آور خود بود و تصميم گرفته بود از سلطنت كناره گيري كند. من به طور جّدي در ملاقاتي كه با سپهدار‌‌ (نخست وزير آن روز) داشتم، پيشنهاد كردم كه به احمد شاه اجازه داده شود از سلطنت كناره گيري كرده و به جايش از صارم‌الدوله دعوت شود كه سلطنت ايران را قبول كند.
    در وضع بسيار اسفناك و رقت آور ايران بهتر است كه يك مرد قابل و پر قدرت، هرچند كه هدفش چاپيدن مملكت باشد قرار گيرد، تا مانع شود به جز خودش ديگران حق چاپيدن مملكت را نداشته باشند. چنانچه در حال حاضر گروه زيادي چون زالو در حال مكيدن خون و حيات اين كشور هستند.
    صارم‌الدوله علاقمند بود كه از اخبار دست اوّل تهران باخبر شود، چون خودش امكان دسترسي به دريافت اخبار قابل اطمينان را نداشت.
    همانطور كه خودم هم مطلع بودم، صارم‌الدوله اظهار كرد: سيد ضياء‌‌‌الدين از نام شاه براي پا برجايي خود سوء استفاده كرده بود. بدينطريق مانع شد، استانداران مختلف از جمله خود صارم‌الدوله اختلافات را كنار گذاشته و عليه او مُتّحد شده و شورش كنند. صارم‌الدوله اضافه نمود، كه او بخوبي مي‌داند سيد ضياء  خيال دستگيري او را دارد. لذا همه گونه پيش گيري را در نظر گرفته است، تاچنين فرصتي را به سيد ضياء ندهد. ولي چنانكه مي‌دانيم پيش گيري‌هاي صارم‌الدوله موثر واقع نشد و پس از ورود به لندن شنيدم صارم‌الدوله و قوام‌السلطنه استاندار خراسان هردو توسط عوامل سيد ضياء دستگير و زنداني شده‌اند.
    من در سر راه در قزوين كلنل اسمايس را ملاقات كردم و او تصديق كرد كه او كسي است كه طرح كودتاي 21 فوريه را طرح ريزي و به مرحله اجرا در آورده است. او اينكار را با اطلاع سفارت انگليس در تهران انجام داده است. ولي او اشاره‌‌اي نكرد كه آقاي نرمان وزير مختار انگليس در اين كار دست داشته است. اما تائيد كرد كه اسمارت از جريان با خبر بوده است.
    من مطمئن هستم كه اسمايس و هيگ و كمپاني بدون اطلاع آقاي نرمان اين طرح را به اجرا در آورده‌اند. البته اين موضوع به نظر مسخره مي‌آيد كه چنين توطئه سياسي مهّمي انجام شود، بدون آنكه سرپرست هيئت اجرايي‌‌ (آقاي نرمان) در تاريكي مطلق قرار گرفته باشد. ولي با اطلاعاتي كه من در اختيار دارم همه چيز به صورتي است كه در بالا به آن اشاره شد.
    اسمايس آدمي است كه زبان درازي دارد و اجازه مي‌دهد ديگران از اسرارش با خبر شوند.به عنوان مثال‌، اوگفت كه سيد ضياء در نگراني بسر برده و از رضا خان مي‌ترسد و به اين علت اسمايس به تهران رفته بود تا با رضا خان صحبت كند. اسمايس مطمئن بود كه رضا خان به حرفهاي او گوش خواهد داد و ايجاد ناراحتي براي سيد ضياء نخواهد كرد. من به حرف اسمايس خنديدم و به او گفتم" رضا خان به حرف تو توجّهي نخواهد كرد و فقط ممكن است براي تو يك فنجان قهوه بياورد".
    در يك روزنامه فرانسوي چندي قبل خواندم كه سيد ضياء مجبور شده است ايران را ترك كند، درحاليكه چند نفر قزّاق او را تا مرز اسكورت مي‌كردند. در حال حاضر قدرت در دست رضا خان است.
    پس از ورود به انگلستان، من به وزرات خارجه رفتم و برخورد تند و مشاجره لفظي شديدي را با اوليفانت مسئول دائره شرقي وزارت خارجه داشتم. تا آنجائي كه به ياد دارم در زندگي خود هيچوقت باچنين بي احترامي و رفتار خارج از نزاكتي كه با من كرد روبرو نشده بودم. عيناً رفتارش با من در حد يك سگ كثيف و يا كودك نافرماني بود كه نياز به تنبيه دارند. من سعي كردم جلوي عصبانيت خود را بگيرم و چيزي نگويم. از آنجا به وزارت جنگ رفتم و يكي از دوستان به من اطلاع داد كه وزارت خارجه از وزارت جنگ خواسته است كه مرا به باد انتقاد بگيرند.ولي وزارت جنگ به وزارت خارجه جواب داده است كه " او بچه خودتان است و اگر نياز به اردنگي دارد خودتان به او بزنيد."
    پس از آن مستقيماً نامه‌‌اي به لرد كورزن نوشتم كه يك نسخه از آنرا به پيوست مي‌فرستم. پس از گذشت ده روز از ارسال نامه ام، چون جوابي دريافت نكردم. لذا خودم شخصاً به وزارت خارجه رفتم. اين بار به عوض اينكه به صورت يك سگ به من نگاه كنند، رفتارشان با مرتبه گذشته اختلاف فاحشي داشت و با احترام و مراعات ادب و نزاكت همراه بود كه مرا مُتحّير نمود.
    بالاخره پس از گذشت مدتي ديگر، نامه‌‌اي دريافت كردم. در اين نامه وزير خارجه از خدمات من در ايران قدرداني كرده است. چه اختلاف فاحشي بين مفاد اين نامه و رفتار خارج از نزاكت آقاي اوليفانت با من در روز اول! ؟ به من تا آخر اوت مرخصي داده شده است. اميدوارم كه قبل ازآن تاريخ مطّلع شوم كه چه كاري مي‌خواهند با من بكنند؟ ممكن است شغل ديگري به من بدهند، و يا با پرداخت نصف حقوق مرا بازنشسته كنند.
        
    در عين حال خودم مشغول جستجو در مورد يافتن كار سويل مناسبي هستم‌، تا شايد بتوانم در آن شغل از اطلاعاتم در مورد ايران استفاده كنم. من حتّي براي شركت نفت انگليس ـ  ايران و چند جاي ديگر نامه نوشته ام. ولي همه اينها در هوا است. من از اينكه بازنشسته شوم مطلقاً ناراحت نخواهم شد، بشرطيكه  بتوانم شغل ديگري كه مورد علاقه من باشد و مرا از عاطل و باطل شدن خارج كند دست و پا كنم. در حال حاضر پر از انرژي هستم و اميدوارم براي سالهاي طولاني پر انرژي باقي بمانم. ضمناً خيال دارم در روي كتابم به نام " دوازده ماه كمدي تراژدي در ايران" كار كنم. در حال حاضر تا هنگاميكه در خدمت ارتش هستم به من اجازه چاپ اين كتاب را نخواهند داد. من مشغول تماس با اشخاصي هستم كه علاقمند به امور ايران هستند، و اجازه نخواهم داد زير پايم علف سبز شود.
                                                                                         ارادتمند هميشگي
                                                                                        W.E.R.Dickerson                         
        


    امید است با مطالعه اسناد ذکر شده در این فصل؛ خواننده گرامی تا حدی به اوضاع بغرنج وخراب،نفوذ خارجیان در اداره امورکشور،شدت فساد،خیانت، خودفروشی و بیعدالتی در کشورایران آن دوره پی برده باشد.





No comments:

Post a Comment