فصل
یازدهم
جنبش نایبیان
استنتاج
بخش اول
از دير باز جامعهها منجمله جامعه ايراني در پس
پرده وحدت خود، جولانگاه اختلافات اجتماعي گوناگون مخصوصاً اختلافات طبقاتي بودهاند.
بر روي هم در هر جامعه دو طبقه اصلي ناسازگار ديده ميشود طبقه مرفه بالا و
طبقه رنجبر پايين.
طبقات مرفه همواره براي جلوگيري از مزاحمت
طبقات رنجبر، نظمي موافق مصالح خود، بر جامعه تحميل كرده و براي پاسداري آن نظم، حكومتي بر پا داشتهاند.
حكومتها هر چند كه دم از برقراري نظمي به سود همگان ميزنند، عملاً در خدمت
طبقات ـ اعم از طبقه برده دار، طبقه زمين دار و طبقه سوداگر ـ كوشيده و نظم مطلوب
آنها را بر جامعه تحميل كردهاند ـ نظمي كه دست طبقات بالا را براي تحقق منافع
خود باز گذارده و طبقات پايين را از تامين مصالح خود باز داشته است. از اين رو
تقريباً در همه مراحل تاريخ، آنچه طبقات پايين از جامعه خواستهاند با خواستههاي
طبقات بالا در تضاد بوده است، و بر اثر اين تضاد، حكومتها براي تمكين طبقات پايين
به اراده طبقات بالا، تا حدي كه توانسته اند، طبقات پايين را زير فشارهاي مادي و
معنوي قرار دادهاند. با اين وصف در هر جامعه دو گونه اخلاق اجتماعي يا بلكه دو
فرهنگ به وجود آمده اند: اخلاق طبقات ممتاز و اخلاق طبقات محروم. اقتضاي اخلاق
طبقات ممتاز، رعايت نظم دور از عدالت جامعه يعني اطاعت از قوانين پر تبعيضي است كه
براي حفظ امتيازات آن طبقات مخصوصاً داراييهاي آنها وضع شدهاند. اما اقتضاي
اخلاق طبقات محروم همانا شكستن نظم پر تبعيض جامعه يعني نافرماني در برابر قوانين
جامعه است. بنابر اين آنچه براي طبقات محروم خير است، عمدتاً نزد طبقات ممتاز، شر
به شمار ميرود و بر عكس. ولي چون طبقات محروم عوامل فعال جامعه و زمينه
تكامل اجتماعي و زير ساز مراحل بعدي جامعه اند، بايد گفت كه آنچه براي آنها خير
است، براي كل جامعه نيز خير است، و در اين صورت، نافرماني يا شكستن نظم اجتماعي در
هر جامعه نامتجانس تبعيض كار، شيوهاي است نيك و حتي مقدس.
در عصر قاجار علي رغم زبوني و نوميدي مبرم مردم،
بر اثر انحطاط فئوداليسم در ايران و مداخلات امپرياليسم و نفوذ فرهنگهاي غربي،
نافرماني شدت و وسعت گرفت و به صورت جنبشهاي ملايم و نيز قهر آميز گوناگون كه
انقلاب مشروطيت ايران اوج آنها بود، تظاهر كرد. انقلاب مشروطيت ايران چون موجي
عظيم ايرانيان را به حركت در آورد و بسياري از آنان را از مصالح محلي و طايفهاي و
فرقهاي فراتر برد و مشغول مصالح عمومي مملكت گردانيد.
در اواخر دوره انقلاب مشروطيت، در پي مداخله
نظامي انگليس و روسيه در ايران، مردم با مساعدت آلمان و عثماني، عليه انگليس و
روسيه قيام كردند. در شروع اين قيام دو روحاني برجسته نورالله ثقته الااسلام و سيد
حسن مدرس در راس مبارزان ملي، دستههاي نافرمان منجمله ياغيان را به شركت در قيام
خواندند و با اين عمل بي سايقه، گامي بلند در جهت ارتقاء اجتماعي و مخصوصاً
انقلابي كردن آن دستهها و بهره ـ وري كشور از وجود آنها برداشتند. اما با شكست
آلمان و متحدان آن در جنگ جهاني اول، قيام رهايي ملت ايران متلاشي شد. گروههايي
از مردم ساده كه بعضي از آنان در جنبش قيام رهايي ملت ايران شركت كرده بودند تحت
تاثير اين جنبش، به شور آمدند و موجد يا مشوق جنبشهاي پراكنده در نواحي گوناگون
گرديدند." در آذربايجان شيخ محمد خياباني و در گيلان ميرزا كوچك خان جنگلي و
در نواحي ديگر كساني چون نايب حسين كاشي و ماشالله خان قيام كرده و يا سر به طغيان
برداشتنه بودند. نيروهاي چريك دشتستانيان دلير و مبارز پيوسته بر نيروهاي پليس
جنوب هجوم ميبردند و دقيقهاي انگليسها را آسوده نمي گذاشتند. قشقائيها
به رهبري صولتالدوله كه شايد از طرف بعضي از وزيران تقويت ميشد، عناصر قشقائي،
دشتي، تنگستاني و كازروني را براي فتح شيراز و راندن انگليسها و انحلال پليس جنوب
بسيج كرده بودند.(1)... اين جنبشها همانند تروريسم كميته مجازات و نيز تمرد پسيان
و فولادي و لاهوتي و عصيان سميتقو و خزعل با آن كه از جهات گوناگون از يك ديگر
متفاوت بودند، همه در يك امر اشتراك داشتند، و آن مبارزه عليه حكومت ايران و
حاميان خارجي آن بود. بدين سبب رهبران مبارز جامعه خواستار هماهنگي جنبشها شدند و
ياران مدرس نقشهاي محرمانه براي حمله همزمان طغيان گران گيلان و كاشان و لرستان
به تهران طرح كردند.
دولت ايران و امپرياليسم حامي آن البته از جنبشها
هراس داشتند. پس نخست سياست خدعه پيش گرفتند و به اقتضاي آن، در حيني كه دم از
مردم دوستي ميزدند و با رهبران جنبشها پيمان دوستي ميبستند، كوشا بودند كه
با فرستادن جاسوس و خرابكار، جنبشها را از درون درهم شكنند و در بيرون به جان يك
ديگر اندازند. سپس با اتخاذ سياست خشونت و تخطئه، هم با نيروهاي خود و اشراف، جنبشها
را مورد حمله نظامي قرار دادند و هم در زشت نمايي و زبون نمايي آنها به تبليغ
پرداختند و سران جنبشها را ـ از ميرزا كوچك خان و خياباني تا نايب حسين و خزعل ـ
بي تفاوت "ياغي" و "شرور" خواندند و با راهزن و باج گير و آدم
كش برابر گرفتند.حكومت ايران و امپرياليسم انگليس جنبشها را به نيروي خدعه و
خشونت درهم شكستند و با تخطئه، بد نام كردند، اما آن جنبشها به عنوان واكنشهايي
مردمي در برابر مظالم اجتماعي، در انديشه مردم زنده ماندند و مايه اميد و انگيزه
جنبشهاي بعدي جامعه شدند.
چنان كه در فصول قبل به آن اشاره رفت، جنبش
نايبيان با طغيان طايفه بيران وندي كاشان در سال 1288 هجري قمري آغاز شد. محرك
نهائي اين طغيان اجحاف مسعود ظلالسلطان، پسر ارشد ناصرالدين شاه نسبت به مردم
كاشان بود. ولي سلسلهاي از علل نزديك و دور در اين طغيان دخالت داشت،واجحاف ظلالسلطان
صرفاً جرقه انفجار آن شمرده ميشد. طايفه بيران وندي كه در عصر نادر شاه افشار از لرستان به
كاشان تبعيد شده بود، از فشارهاي سياسي و اقتصادي حكومت و گروههاي متنفذ محلي رنج ميبرد. بي گمان اين
فشارها زمينه طغيان آن طايفه را فراهم آوردند. اما عواملي ديگر مانند استيلاي جو
نافرماني و وفور ياغيان در ناحيه كاشان و تهور ايلي طايفه بيران وندي كه به عنوان
پهلوان و عيار، خود را در برابر مردم مسئول ميدانستند، در آن طغيان
موثر افتادند.
طغيان طايفه بيران وندي كاشان در مدتي نسبتاً
كوتاه قدرت يافت و از آن پس مورد توجه عموم مردم ساده قرار گرفت و به صورت جنبش
حلقه نايبي در آمد. در نتيجه آن طغيان كه اساساً عليه حكومت و اشراف زمين دار بود،
از ياري پيشه وران و كارگران و رعايا و همچنين بازرگانان كوچك برخوردار شد. از اين
گذشته سران نايبي در پرتو پهلواني و عياري و نفوذ در سازمانهاي صنفي و نيز سادگي
و گرايشهاي مردمي و ايستادگي در برابر منابع بيداد و پشتيباني از جنبشهاي مردمي،
توانستند همدردي مردم ساده را نسبت به خود جلب كنند و مايه اميد و تكيه گاه آنان
گردند.
حلقه نايبي از آغاز سازمان نظامي و اداري كار
آمدي بر پا كرد. عواملي مانند جاذبه معنوي سران نايبي و " همكاسگي " يا
برابري همه اعضاي سازمان و تصميم گيري سران بر اساس انجمن كردن يا مشاوره، سازمان
را از وحدت و قدرت فراوان بهره ور گردانيدند.سران سازمان با استفاده از آشنايي خود
با كوير، به شيوه جنگ و گريز با حملات دولت و اشراف و خارجيان مقابله ميكردند و ضمناً براي
حفظ و تقويت خود، ماهرانه تا مرز امكان از هرج و مرج جامعه فئودال ايران و تعارضات
گروههاي اجتماعي و اختلافات خاندانهاي اشرافي كاشان و دولت مردان تهران بهره
جستند و در جلب همكاري ساير دستههاي نافرمان ـ چه طغيانگر و چه قيام گرـ ميكوشيدند.
بعد از انقلاب شوروي، در پي زدوده شدن
امپرياليسم روسيه، انگليس فرصت را غنيمت شمرد و در صدد برآمد كه با تحميل پيماني
بسيار غير منصفانه، ايران را مستعمره خود گرداند. پس به قصد درهم شكستن جنبشهاي
مزاحم خود و خنثي كردن نقشه ياران مدرس براي اشغال تهران، با پول و نيروي نظامي (پليس جنوب) به ياري
حكومت دست نشانده خود در ايران شتافت و حكومت ايران را برآن داشت كه جنبشها را
يكي پس از ديگري با زور و خدعه درهم شكند و با تخطئه مداوم بدنام كند. رئيس
الوزراء وثوقالدوله در حيني كه به كمك انگليس، نيروهاي ايراني را افزايش داد و به
سلاحهاي جديد مانند توپهاي دور زن و اتومبيل زره پوش مجهز كرد، دست به كار برانداختن
جنبشها شد. پس از نابودي كميته مجازات و اتخاذ سياست " كج دار و مريز"
در برابر جنبش گيلان، براي اغفال نايبيان، به اظهار دوستي و ارسال هدايا متوسل شد.
سپس جاسوسان و خرابكاران خود را براي نفاق افكني و ترور سران نايبيان به ميان آنان
فرستاد. ولي چون موفق به گرفتن نتيجه كافي نگرديد، نقشهاي وسيع تر براي
انهدام نايبيان كشيد. مطلبق اين نقشه،
وثوقالدوله با فريب و پرداخت پول به دستههاي راهزن، آنها را بر آن داشت كه در
حوالي كوير با نا امن كردن راهها و روستاها، واحدهاي قره سوران نايبي را كه در
كوير پراكنده بودند، به خود مشغول دارند. آن گاه يار ماشاءالله را فريفت و به
تهران كشانيد و با نگاه داشتن واحدهاي همراه او در قم وشهر ري، بر پراكندگي
نايبيان افزود و در همان حين با حيلههاي
گوناگون، واحدهاي ژاندارمري را كه از پشتيباني نيروهاي پليس جنوب انگليسيها كه
از طرف حكومت انگليسي هند ماموريت درهم شكستن نيروهاي نايبيان را دريافت كرده
بودند، و مزدوران بختياري تحت فرماندهي صمصامالسلطنه برخوردار ميشدند، در كاشان و قم
و ساير نواحي كويري، در پيرامون واحدهاي نايبي مستقر كرد. سر انجام پس از ورود يار
ماشاءالله به تهران، وثوقالدوله ضمن مذاكره با او و دادن همه گونه اطمينان به
يار ماشاءالله كه جان و مال او و همه اتباعش در امان خواهد بود، غافلگيرانه يار ماشاءالله
را دستگير و بدون محاكمه بلافاصله بدار كشيد و پس از شبيخون زدن به نيروهاي نايبي،
دست به كشتار و تاراج و ويراني كاشان زد.
از زماني كه طغيان نايبي نضج گرفت تا سالها پس ازدرهم شكستن آن، دشمنان
نايبيان ـ چه دولت مردان و چه اشراف و چه حاميان خارجي آنها ـ براي خنثي كردن
آوازه مردم پسند نايبيان و دور داشتن مردم آز آنان به دسايس تبليغي گوناگون متشبث
شدند و البته براي تخطئه نايبيان، از معايبي كه در دستگاه نايبي وجود داشتند،
استفاده كردند. همه ميدانيم، در زمان نايبيان، جامعه ايراني بر اثر استثمار و ظلم
و جهل، در مغاك فساد دست و پا ميزد. مسلماً مردم كاشان و از آن جمله برخي از نايبيان، از فساد عمومي جامعه
مبرا نبودند. رهبر بزرگ نايبيان ـ نايب حسين ـ مردي بود خشن و تيز زبان، به هنگام
مقابله با مظالم دولتيان و اشراف و دشمنان، بي رحم و آنارشيست يعني مخالف هر گونه
نظام اجتماعي تدوين شده به وسيله طبقه فرادست. مردم ساده شخصيت او را گرم و جذاب مييافتند، اما دولتيان
و اشراف رفتار او را به شدت سرد و تلخ و حتي دافع ميدانستند. ديگر رهبران
چون يار ماشا لله و برادران او و سر كردههاي نايبي، اكثراً نرمخوتر از نايب حسين
بودند.ولي اينان هم در صحنه عمل، خشونت ميورزيدند و به ويژه در
مقام مجازات دشمنان قهار و دوستان منافق به سختگيري ميگراييدند. افراد نايبي نيز به اقتضاي سادگي مردمي خود،
تقريباً در همه كارها و حتي دستگيري و مكافات دشمنان، از پرده پوشي يا حفظ ظواهر
بر كنار بودند. از اين رو به آساني بهانه به دست مخالفان ميدادند. همين سادگي
عمومي نايبيان سبب ميشد كه آنان علناً خود را ياغي و هماورد شاه بشمارند، به عنوان
حكومت خود مختار نايبي، با دشمنان خود برخورد كنند، و بي پرده به سركوبي آنان و
ضبط اسلحه و اسبهاي آنان بپردازند، و مانند يك
حكومت، عمل خود را مجازات و مصادره قانوني بدانند و حتي بدان تفاخر كنند.
در اين باره نايب حسين خود ابيات متعدد سروده است. از جمله است:
اگر چه من به چاهم،
شاه در
ماه
من
ياغي شرف دارم به صد شاه
بگيرد بهر
خود اموال مردم
بگيرم
بهرمردم باج از شاه(2)
بر روي هم اردويي كه معمولاً نزديك به دو هزار
مرد مسلح داشت و در بيشتر مواقع در گير دشمنان خود بود، نمي توانست عملاً براي
مردم بي گزند باشد. باوجود نزديكي و علاقه سران نايبي به مردم ساده، واحدهاي نايبي
در حين جنگ و گريز يا تهيه سيورسات، خواه ناخواه عدهاي از مردم را بزحمت ميانداختند. علاوه بر
اين مسلماً در ميان نايبيان افرادي وجود داشتند كه در فرصتهاي مناسب،مزاحم مردم و
اموال آنان ميشدند. خاصه برخي از دستههاي نافرماني كه به عنوان پناهنده يا
متحد، نزد نايبيان به سر ميبردند، كلاً يا بعضاً مردم را مورد تعرض قرار ميدادند. اين گونه تعرضها
گاهي به اراده خود آنها و براي سود جوئي، و گاهي به تحريك دولتيان و اشراف دشمن
براي بدنام كردن نايبيان صورت ميگرفتند و در هر حال به اعتبار نايبيان لطمه ميزدند.از اين رو
دشمنان نايبيان كه بهانههاي فريبندهاي براي تخطئه نايبيان به دست ميآورند، شادمانه معايب
دستگاه نايبي راـ البته به صورتهاي مبالغه
آميز و همراه با انبوهي از معايب جعلي ـ در ميان مردم جار ميزدند.
لازم است اشاره شود كه نايبيان بيش از ساير
نافرمانان آن دوران مورد تخطئه قرار گرفته اند، و اين تخطئه مبرم را بايد واكنش
ترسي دانست كه دولت و اشراف از نايبيان داشتهاند. علل اين ترس را چنين ميتوان بر شمرد: قدرت
روز افزون نايبيان، نزديكي نايبيان به يايتخت، دوام فرقه نايبي در طي دهها سال،
سر مشق گرديدن نايبيان براي دستههاي نافرمان و ياغي، كوشش نايبيان براي برقراري
ارتباط و حتي اتحاد ميان دستههاي نافرمان، محبوبيت نايبيان در ميان مردم ساده،
بدرفتاري نايبيان با اشراف و دولتمردان، تلقين نايبيان به مردم براي ضبط اموال
اشراف و حاميان خارجي آنها، رشد سياسي نايبيان و انتقال آنان از ياغيگري به شورش
و قيام رهايي ملي و گرايش به انقلاب، نزديك شدن نايبيان به آلمان و پس از آن به
شوروي، دشمني علني نايبيان با انگليس و پيمان تحميلي آن، همكاري نايبيان با ياران
مدرس مخصوصاً براي اشغال تهران.
يكي از جنبشهاي اين عصر جنبش نايب حسين كاشي و
فرزندانش و طايفه او بود. اين جنبش ابتدا به صورت اعتراضي ساده عليه ظلم دستگاه
حكومتي آغاز گرديد. رهبر جنبش، نايب حسين ورزشكاري عيار و لوطي منش بود، در ابتدا
فقط مصالح محلي و طايفهاي در نظر وي اهميت داشت. امثال او در ساير نقاط ايران
نيز به فراواني يافت ميشدند و عموماً جنبش يا حركتي كوتاه مدت را بوجود ميآوردند. اما جنبش
نايب حسين به سلطهاي پنجاه ساله در مركز ايران انجاميد، و براي تحليل آن بايد
بيش از همه به ياد داشت كه گذشته از روحيه مقرون به عياري و نافرماني نايب حسين:
مقتضيات تاريخي جامعه كاشان و در سطح وسيع تر، ايران، ضرورت ظهور و رشد اين جنبش
را ايجاب ميكرد. بنابر اين علل تقسيم بندي كلي طغيان نايبيان را به سه
گونه ميتوان دانست:
1ـ مقتضيات عمومي كشور
ايران : ميدانيم كه يكي از رويدادهاي مهم تاريخي كه روند رشد و ترقي
ايران را سرعت بخشيد، انقلاب مشروطه بود. انقلاب جامعه ما را متحول و از سكون چند
صد ساله خارج ساخت و با تحركاتي كه در همه شئون اجتماعي بوجود آورد، زمينهاي مساعد
براي جولان افرادي كه سري پر شور و مبارز طلب دارند، فراهم كرد. نايب حسين يكي از
اين افراد بود. وي كه در دوران حكومت ناصرالدين شاه، طعم بيداد اجتماعي را چشيده
بود، در آغاز مشروطيت فرصتي بدست آورد تا بنياد جنبش خود را بنهد. اگر انقلاب
مشروطيت تحرك لازم را براي دگرگوني جامعه بدست نمي داد، احتمالاً ما نيز مقولهاي
تحت عنوان "جنبش نايبي" را ناظر نمي بوديم. و عصيان وي و طايفه اش در
دوران قبل از انقلاب سركوب ميگرديد.
عامل ديگري كه در پيدايش چنين جنبشي موثر افتاد،
و در فصل دهم"اوضاع و شرایط آن زمان" توضیحات و مدارک کافی ارائه شده
است؛ فساد و ضعف دولت مركزي ايران بود. اين فساد و ضعف كه دستههاي شورشي و منجمله
نايبيان را به خود مختاري و استقلال عمل سوق داد، بر اثر تغيير سيستم حكومتي ايران
از سلطنت استبدادي به سلطنت مشروطه از ميان نرفت، و دولتمردان و رجال درباري و
كارمندان اداري كه در خدمت حكومت مشروطه بودند، بيش از آن كه تحت تاثير انقلاب و
شور ميهن پرستي قرار گيرند، مطابق موازين دوره استبداد، در حفظ منافع مالي و
موقعيت اجتماعي خود كوشيدند و آشفته بازاري براي نيل به مقاصد خود پديد آوردند.
2ـ مقتضيات اجتماعي
كاشان:
همانطور كه در فصول گذشته اشاره شد، جامعه كاشان،
اجتماعي اغتشاش خيز بود. نفوذ خانوادههاي محلي در امور شهر، و كشمكشهاي آنان در
راه وصول به مقامات حكومتي و انباشت مال، همواره وسعت يافت و مردم ساده منجمله
عياران نايبي را هم در بر گرفت و وارد دسته بنديهاي آنان ساخت. پس از درگيري جنبش
مشروطه، رقابتهاي خاندانها كه عدهاي از آنان خود را طرفدار استبداد و عدهاي ديگر
به صورت مشروطه خواه در آمده بودند، نايبيان و ديگران توانستند با جسارت بيشتري
مياندار معركه شوند و تا آنجا كه رشته كار
را از دست مشوقين و محركين محلي خود خارج كردند.
3-
ويژگيهاي
شخصي سران نايبي:
روح سركش و بي باك
رهبر اصلي جنبش نايب حسين در پسران و نزديكانش نيز راه داشت. شهامت يا جنگجويي كه
از خصايص مردم ايلي بود، بخوبي در آنان متجلي بود. از اينرو زمينه مساعدي براي
قيام داشتند. آشنايي آنان با بافت جغرافيايي كوير مركزي ايران و استفاده آنها از
تاكتيكهاي جنگ و گريز مدتهاي مديد آنان را از تعرضات متعدد اردوهاي دولتي مصون
داشت. اقتدار و خصوصيات خلقي رهبران نايبي كه به روحيات عياري بي شباهت نبود، طبقه
پايين جامعه را بدور آنان گرد آورد. در نتيجه خصوصيات فوق نيرويي كه مايه نيم قرن
تاخت و تاز در مركز و جنوب ايران شد، به بار آمد.
فراز و نشيب جنبش نايبييان را در سه مرحله
اساسي ميتوان بررسي نمود.
در مرحله اول، حركت نايبي در دوره پيش از
مشروطيت، بسيار محدود بود و تقريباً تمام مشخصات حركتهاي عياري را در بر داشت.
نفوذ نايبيان از محله اقامتگاه آنان يعني محله پشت مشهد تجاوز نمي كرد و صرفاً به
صورت رقابت با دستههاي عيار ساير محلات كاشان جلوهگر ميشد. در اين مرحله نايب
حسين قطب عيار گونه حلقه نايبي به شمار ميرفت.
در مرحله دوم يعني در اوايل جنبش مشروطيت، بر
اثر عواملي مانند كشانده شدن به رقابتهايي كه ميان متنفذين محلي بر سر مناصب و
مقامات دولتي وجود داشت، نايبيان همانند عياران ديگر كاشان، به صحنه گرفتاريهاي
اجتماعي و مسايل سياسي گراييدند و سپس بر اثر دشمنيها و كار شكنيهاي خانهاي
محلي، ناگزير از زدو خورد و انتقامجوئي گرديدند در اين مرحله، به فعاليتهاي سياسي
جامعه وارد شدند، بدون آنكه آگاهي سياسي كافي از نحوه عملكرد خود داشته
باشند. فرصت قدرت نمايي و سلطه جويي كه جو
كاشان براي آنان مهيا ساخت، آنان را به سوي حركات ياغي گرايانهاي سوق داد، و
علاوه بر مبارزه با مخالفان محلي، با حكومت مركزي هم در افتادند. در جريان اردوكشيهاي
مكرر دولت به كاشان، نايبيان بر اثر زدو خورد با اردوهاي دولتي و پي بردن به نقاط
ضعف دولت مركزي و احراز پيروزي، بر بيباكي و فزون طلبي و خود مختاري بيشتري دست
يافتند. آنان بدون جهت گيري منفي در قبال رژيم مشروطه، خواستار حفظ حاكميت محلي
خويش بودند و براي حفظ اين حاكميت با دولتهاي وقت درگير ميشدند.
سياست كابينههاي به اصطلاح مشروطه در قبال
طغيان آنان، متفاوت بود و بستگي زيادي به خصايص شخصي و ديدگاه شخص رئيس الوزراء
نسبت به هر گونه قيام داشت. نخست وزيراني نظير مستوفي الممالك و عينالدوله در
برابر قيامگران، به نرمش گرايش داشتند و با دستيابي آنان بر مقامات رسمي خطه كاشان
و اطراف آن مخالفتي نمي نمودند. اما برخي ديگر از نخست وزيران به خواست طبقات بالا
و احياناً خارجيان وجود آنها را تحمل ناپذير ميدانستند و در فرصتهاي
مناسب، دستههاي مسلح را براي قلع و قمع آنان ميفرستادند. اردوكشيها
معمولاً در ايامي كه دولت مركزي گرفتاريهاي كمتري داشت، صورت ميگرفت. با اين وصف
نايبيان از پا در نمي آمدند، چنان كه حتي توانستند حكومتي خود مختار در كاشان
تشكيل دهند و كليه ادارات حكومتي و حكام محلي را تحت سيطره خود در آورند: هر چند
كه بر اثر تغييرات اوضاع مملكتي، و اعمال خودسرانه نايبيان استقرار حكومت آنها
مداوم نبود.
در مرحله سوم جنبش نايبيان كه با آگاهي سياسي
همراه گرديد در پي شركت آنان در "مهاجرت ملي " آغاز شد. مهاجرت كه به
منزله قيام ملي بود نتايجي مثبت براي نايبيان به ارمغان آورد. در طي اين جريان
آنان از يك سوي از نزديك با گروههاي حكومتگر و روشنفكر جامعه تماس برقرار و از
شور انقلابي آزاديخواهان تاثير پذيرفتند. و از سوي ديگر، با كردار خود، نظر
آزاديخواهان را نسبت به خود موافق گرداندند. تاثير مهاجرت در سران نايبي نسبتاً
عميق بود. سران نايبي توانستند افكار و ايدههاي تازهاي كه معلول انقلاب مشروطه
بود، بر ميانجي شيفتگان و حتي پديد آورندگان اين انقلاب دريابند. شخص ماشاءالله
خان كه مردي هوشمند و با ذكاوت بود، پس از تماس نزديك با سياستمداران و روشنفكران
برجسته، تاثيرات زيادي برداشت و بيش از پيش، با اوضاع سياسي ايران و مداخلات
بيگانگان در اداره كشور آشنا شد. از اينرو تا توانست، در جريان مهاجرت و پس از آن،
جنبش نايبي را به مسير جديدي كشانيد. وي در برابر دولت مركزي جنگ و گريز ياغيگرانه
را كنار گذارد و شيوههاي مبارزات سياستمداران و روشنفكران را برگزيد. البته بايد
به ياد آورد كه او بر خلاف پدرش، قبلاً هم به مبارزات اصولي و تدابير سياسي تكيه
داشت. انعكاس شيوههاي مطلوب او در بسياري از فعاليتهاي نايبيان در دوره پيش از مهاجرت
نيز محسوس است و اقدامات مردمي در دوره حكومت خود مختار، برقراري روابط حسنه با
آلمانيها عليرغم انگليسيها و روسيها، خدمات بي شائبه به آراديخوهان در جريان
مهاجرت و در جنگ با روسها... بي گمان نايب حسين در اين دگرگوني فكري با ماشاءالله
خان سهيم نبود. اقدامات او در حكومت خود مختار كوتاه مدتي كه پس از جريان مهاجرت
در كاشان تشكيل داد، نظير خدمات و آثاري كه به جا نهاد ، نيز پيرو همين تحول فكري
بود. نايب حسين و ماشاءالله خان در مراحل دوم و سوم سير جنبش، به نحوي كاملاً
بارز اختلاف نظر داشتند. نايب حسين دنيا ديده سر سخت، به دولت و شاه با بدبيني مينگريست و به مصالحه نمي
گراييد، بلكه خواستار تشكيل "ايل كاشاني" و ادامه زندگي خشن و ساده ايلي
بود. برخلاف او ماشاءالله خان، رسوخ در دستگاه دولت و زندگي شهري كم تحرك و دور
از جنگ و گريز را ميپسنديد. او كه در مرحله آخر جنبش، رهبري را به طور تام بر عهده
داشت، مصالحه با حكومت را به شرطي كه ملازم حفظ قدرت و حاكميت نايبيان باشد قابل
قبول ميدانست، در حالي كه ساخت و سير حلقه نايبي هيچ گونه قرابتي با
نقشه يا سياست خوشبينانه ماشاءالله خان نداشت. از اين رو ماشاءالله خان،
ناخواسته، بر سر اين نقشه يا سياست، خود و
حلقه نايبي را در معرض سقوط و نابودي قرارداد. با در نظر گرفتن شرايط سياسي ايران
در عصر وثوقالدوله و نياز دولت انگليس به تمركز دولت مركزي پر قدرتي و سركوب
قدرتهاي كوچك محلي، نابودي نايبيان اجتناب ناپذير مينمود. اما نحوه
عملكرد دولت وثوقالدوله و توطئه نامردانه او براي خرد كردن جنبش نايبي سبب شده
است كه تاريخ به نايبيان مظلوميتي خاص ببخشد.
چنانچه بيان شد، هدف تحقيق ما دفاع از حلقه
نايبي يا حمله به آن نبوده است. آنچه ما خواسته ايم، ارائه نقاط مثبت و منفي آن بوده
است. اگر در جريان جنبش نايبي، كارهاي نامطلوبي مانند ويرانگري و غارت و قتل بعض
كسان صورت گرفته است، با توجه به اوضاع و احوال آن دوران كه اكثر رجال و خانها و
صاحبان جاه و مال و حاكمان دولتي مرتكب چنان كارهاي نا پسندي ميگرديدند، حتي
هنگاميكه خودشان و خانواده شان مورد جور و ستم ديگران قرار نگرفته بودند. از مردم
ساده و تحت ستمي چون نايبيان چه انتظاري ميتوان داشت؟! ضمن
اينكه كارهاي پسنديدهاي هم توسط نايبيان انجام گرديده است. بنابراين در برابر
كارهاي منفي، بايد به كارهاي مثبت و علل گرايش عامه مردم كه بدور آنان حلقه زده
بودند نيز توجه كرد، اگر اين گرايش و پشتيباني طبقات زحمتكش كاشان و حاشيه كوير
ايران نبود، پس چگونه است كه اين جنبش و يا به گفته دشمنان " نافرماني و
راهزني و آدم كشي و غارت و تجاوز" توانست حدود پنجاه سال دوام داشته باشد؟
اگر بگوييم كه نايبيان اقدام انقلابي و پر ثمري
در جهت منافع كشور خود صورت ندادند، اين را هم بايد بگوييم كه آنان حداقل از
برقراري روابط مضر و خود فروشي و نوكري حلقه نايبي خود به دو كشور استعمارگر روسيه
و انگليس خودداري كردند، از اينرو از اتهاماتي كه شامل اكثر رجال و دولتمردان و
خانها و حتي روشنفكران آن عصر ميشود، مبرا هستند.
نمي توان حدس زد كه در صورت دوام آوردن جنبش
نايبي، اين جنبش به چه سمتي حركت ميكرد! اما تحول مثبت
جنبش در بازپسين مرحله، نمايشگر چشم اندازي بود كه در پهنه حيات سياسي و اجتماعي
ايران اميد بخش مينمود.
نايبيان از آغاز تا پايان طغيان پنجاه ساله خود
و حتي سالها پس از آن آماج تخطئه بودهاند. علاوه بر مبلغان طبقات بالا، كسان
ديگري هم از سر اشتباه چون ضعف حافظه و نقص دقت و كج فهمي و تلقين پذيري و خيال
بافي و گاهي از روي غرض چون خود نمايي و سودجويي دست به تحريف حقايق تاريخي و جعل
اكاذيب زدهاند. در نتيجه فراوانند گناهاني كه به نايبيان بسته شدهاند. گناه غارت
گري، گناه مصادره اموال ديگران، گناه جنگ و خونريزي، گناه تخريب شهرها و روستاها،
گناه تباهي اخلاق اجتماعي، گناه مخالفت با انقلاب مشروطيت، گناه سوء استفاده از
قيام رهايي، گناه وابستگي به دربار و رجال و خارجيان.
در بخش دوم استنتاج
سعی می شود تا حد امکان در مورد گناهانی که به نایبیان بسته شده اند توضیحاتی
ارائه گردد.
No comments:
Post a Comment