Friday, March 25, 2016

بخش سوم استنتاج


بخش سوم استنتاج
3-              گناه تخريب شهر‌ها و روستا‌ها

دشمنان نايبيان گفته‌اند كه نايبيان در جريان ستيز و گريز‌ها، به آباداني شهر‌ها و روستاهاي كييري لطمه زده‌اند و مخصوصاً كاشان را به راه انحطاط انداخته اند! حقيقت اين است كه در اواخر عصر قاجار همه كشور ايران به سرعت در راه انحطاط سير مي‌كرد. آن انحطاط به ناحيه كاشان اختصاص نداشت، بلكه حلقه‌‌اي بود از حلقه زنجيره انحطاط عمومي كشور كه بر اثر فساد دولت قاجار و گرگتازي امپرياليسم پديد آمده بود. علاوه بر اين، حمله‌هاي دولتيان به كاشان خاصه آتشباري توپخانه به هنگام ايلغار بزرگ بختياران در 1328 قمري و هجوم اردوي رضا سواد كوهي در 1329 قمري و يورش مشترك ژاندارمي و سردار صولت بختياري در 1333 قمري ، به عمارت باغ شاه فين و شهر كاشان آسيب رسانيد. ( به سند دولتي زير توجه شود)

سند شماره الفـ دال 22
وزارت داخله، سواد تلگراف حکومت کاشان، مورخه 1 سرطان، نمره 2232
مقام منيع وزارت جليله داخله دامت شوکته
         دو روز قبل براي ملاقات نايب حسين خان و ‌ماشاء‌الله خان به باغ فين رفتم. حقيقته از ترتيب خرابي باغ و کلاه فرنگي خيلي اسباب دلتنگي شد. زيرا تمام عمارت آن خراب و اگر فوري دو سه هزار تومان خرج تعميرات آن نشود وسايل به کلي ويران و به واسطه خرابي ديواره‌هاي آن ديگر درختي در باغ باقي نخواهد ماند. چنانچه راي مبارک علاقه‌‌اي بگيرد به اطلاع پيشکار ماليه و رياست تلگراف اجازه داده شود که فوري دو سه هزار تومان خرج تعميرات آنجا بشود. هرگاه اين اجازه  داده نشود به دو سه بارندگي به کلي از ميان مي‌رود و اگر دولت اجازه براي تعمير آن ندهد باغ را به بنده به مالکيت واگذار فرمايند. بنده هم هزار تومان نقداً به دولت تقديم مي‌کنم و مبلغي هم خرج تعميرات آنجا مي‌کنم که در موقع لزوم براي پذيرايي مامورين دولت هم يک جائي آماده باشد.
                                 فتح الله بختياري
سند شماره 19170 2500 ـ 119 الف اب الف ا
    (اين سند گوياي خرابي بيش از حد فين از سالها قبل مي‌باشد، و ربطي به نايبيان نداشته است!)
‌‌     در نيمه دوم قرن نوزدهم و دودهه اول قرن بيستم،  در سرتاسر كشور ايران چه كار نوسازي انجام شد، كه دشمنان نايبيان و اشراف كاشان، گناه انجام نشدن آنرا در كاشان بگردن سران نايبي گذارده اند؟!
‌‌    سران نايبي به آباداني شهر خود شوق وافر داشتند و به شهادت سالخوردگان كاشان،(10) خود چند بار به نو سازي بناهاي تاريخي كاشان و باغ شاه پرداختند. در مورد علاقمندي نايبيان به نوسازي شهر كاشان به سندي از مركز اسناد انگليس مراجعه مي‌كنيم:

مدرك371ـ2067  F.O.
شماره 256
18 ژوئيه 1915
از: كنسول انگليس در اصفهان
به: وزير مختار انگليس در تهران
‌‌به دستور نايب حسين، صاحبان اماكن و مغازه‌هاي بازار مشغول تعمير و سفيد كردن همه ساختمانها شده‌اند و ساختمانهاي قديمي مخروب را، ويران مي‌كنند و به جايشان نو مي‌سازند. خود نايب حسين مشغول تعمير آب انبارها و مساجد شهر شده است.
‌‌     علاقه نايبيان به توسعه و آبادي كاشان در حدي بود كه علاوه بر ساختن و باز سازي بالغ بر 150 برج مراقبت براي اسكان نفرات قره سوران در راه‌هاي كويري كاشان، در شهر كاشان ايجاد باغ سرداريه و مدرسه شبانه روزي سرداريه و در مجاورت آن ايجاد درمانگاهي براي درمان بيماران به طور رايگان، و تعمير و مرمت چند قلعه قديمي، چون قلعه كهر شاهي و نظام آباد و توسعه مزارعي چون فرح آباد و دوك و قنات و آسياب و راه و سد و ترعه و آب انبار و حمام و كاروانسرا و زورخانه و مسجد و زيارتگاه سعي بليغ نمودند.  يار ماشاء ـالله حتي از رئيس مدرسه آمريكايي در تهران " دكتر ساموئيل مارتين جردن" دعوت كرد كه به كاشان سفر كند. و از او خواهش نمود كه به خرج يار‌ماشاء‌الله مدرسه‌‌اي در كاشان تاسيس كند. يار ‌ماشاء‌الله به قصد تاسيس يك مريضخانه مجهز و يك كارخانه برق و يك كارخانه ريسمان بافي با آلمانيان وارد مذاكره شده بود.
‌‌از اشراف پر مدعاي كاشان، بايد سئوال نمود، كه خود آن‌ها در آن سالها براي جامعه كاشان چه كار مفيدي انجام دادند؟ كدام مدرسه يا درمانگاه يا مسجد يا مزرعه‌‌اي را ساخته و يا حتي نوسازي نمودند؟"
4-              گناه سوء استفاده از قيام رهايي
‌‌     گروهي از وقايع نگاران پر مدعاي ايران از سر تنگ نظري، نوشته‌اند كه قيام رهايي ايران يا
" مهاجرت" كه در سال 1334 قمري در گرفت و نشانه يگانگي و از خود گذشتگي و نخستين قيام همگاني ملت و مقدمه همه جنبش‌هاي سال‌هاي آخر عصر قاجار به شمار مي‌رود، رويدادي ابلهانه و بي نتيجه بوده و صرفاً به تحريك آلمانيان يا به اميد بهره وري از پول آلمان صورت گرفت است. بر همين سياق شركت نايبيان در قيام رهايي ملي كه به دعوت كميته دفاع ملي و به توصيه نورالله ثقته الاسلام و سيد حسن مدرس تحقق يافت، مورد حمله اين گونه وقايع نگاران واقع شده است. يكي از آنان احمد كسروی نوشته است كه نايبيان چون در جنگ با نيروهاي دولت، خودرا در آستانه شكست ديدند، به زعماي كميته دفاع ملي رشوه دادند تا با دعوت خود، آنان را از ادامه جنگ و تحمل شكست برهاند!(11) همين وقايع نويس مدعي شده است كه نايبيان به اميد بهره وري از پول آلمانيان، به قيام رهايي ملي پيوستند،(12) و سپس همانند ساير دسته‌هاي ياغي، در برابر سپاه روسيه، كاري از پيش نبردند و به بهانه زيارت اماكن مقدس بين‌النهرين، ميدان جنگ را ترك گفتند.(13)
 اما به اعتبار مدارك و اسناد فراوان، مي‌دانيم كه مطلقاً چنين نيست. به بعضي از اين اسناد مراجعه مي‌كنيم:
‌‌رابطه نايبيان با مقامات آلماني از مدتها قبل از قيام رهايي ملي شروع گرديده بود. عيناً بهمان صورتي كه مقامات انگليسي و روسي، سعي در كشاندن نايبيان به سمت خود داشته اند!
سند اول
مدرك F.O.371ـ2067
شماره 137
22 سپتامبر 1914
از: سر بيو كانان‌‌ (سفير انگليس در روسيه در پتروگراد)
به: سر ادوارد‌گري (وزير خارجه انگليس)
محرمانه تلگراف رمز
   با ملاقاتي كه با وزير خارجه روسيه در پترو گراد داشتم، ايشان اعلام مي‌كند كه دولت روسيه تا اين تاريخ در مورد پشتيباني و تحت حمايت قرار دادن نايب حسين تصميمي نگرفته است. نايب حسين كه قبلاً فعاليت‌هاي ياغيگري داشته، در دوسال گذشته نه تنها عمل خلافي انجام نداده است بلكه با كمك فرزندش ‌ماشاء‌الله خان خدمات مهمي در مورد نگهداري و تامين امنيت راه‌هاي تهران اصفهان انجام داده است و دولت شاهنشاهي ايران هيچگونه نشانه‌‌اي كه حاكي از تمايل نايب حسين به فعاليت‌هاي مجدد ياغيگرانه باشد، ندارد.
اين تلگراف حاوي مطالب بسيار جالبي است:
1ـ نايب حسين و ‌ماشاء‌الله خان چهره‌هاي ناشناخته‌‌اي براي مقامات بسيار بالاي روسيه و انگليس نيستند!
2ـ فعاليت‌هاي اين پدر و پسر از چشم تيز بين مقامات انگليسي و روسي دقيقاً مورد بررسي قرار مي‌گرفته است.
3ـ وزير خارجه انگليس با شنيدن شايعه نزديكي روسها به نايبيان شديداً نگران شده و به سفير انگليس در روسيه دستور مي‌دهد در مورد نزديكي نايب حسين با روسها از وزير خارجه روسيه تحقيق كند!
4ـ وزير خارجه روسيه و سفير انگليس ، هردو تصديق كرده‌اند كه در دوسال گذشته نه تنها عمل خلافي از نايبيان مشاهده نكرده اند، بلكه آنها خدمات مهمي نيز در مورد تامين امنيت در جاده‌ها نيز انجام داده‌اند.
5ـ هر دو كشور از نزديك شدن نايبيان به كشور ديگری  ( آلمان) نگران هستند!

 سند دوم.
شماره 26، 14 ژانويه 1915
از: كنسول انگليس در اصفهان
به: وزير مختار انگليس در تهران
. . . دكتر پوچين‌‌ (كنسول آلمان در اصفهان) اين هفته از تهران وارد كاشان شد و مورد پذيرايي نايبيان قرا گرفت. ‌ماشاء‌الله خان با او ملاقات كرد.
دكتر پوچين سيد محمد تقي كاشاني را به عنوان كنسول تركيه در كاشان برگمارد و پرچم تركيه را بر فراز محل اقامت ‌ماشاء‌الله خان و نايب علي برافراشته است. وي وانمود كرده است كه اين منزل متعلق به ملا رافائل يهودي ، تبعه تركيه مي‌باشد! كليه دارايي ‌ماشاء‌الله خان و نايب علي در اختيار ملا رافائل گذارده شد، تا او بتواند از پشتيباني دولت تركيه برخوردار شود. ديروز دكتر پوچين كاشان را به قصد اصفهان ترك كرد.
سند سوم.
شمار 47
25 آوريل 1915
ازـ  كنسول انگليس در اصفهان
به وزير مختار انگليس در تهران
كاشان:
    يك افسر اطريشي وارد كاشان شده و پس از ملاقات با نايب حسين و گرفتن عكس از ‌ماشاء‌الله خان و سوارانش قول همه گونه همككاري را به آنها داده و آنها را اميدوار كرده است كه مشكلاتشان را حل كند. ضمناً به نايب حسين و ‌ماشاء‌الله خان پيشنهاد داده است كه در صورت رفتن به جبهه جنگ در بين‌النهرين، آلمانها به آنها اسلحه و مهمات خواهند داد.
سند چهارم:
شماره 215
 13 ژوئن 1915
    كنسول آلمان در اصفهان يك هيئت مخصوصي را براي ملاقات و مذاكره با ‌ماشاء‌الله خان به كاشان اعزام و از او درخواست كرده است كه 20 نفر از سواران مسلح خود را براي حفاظت كنسولگري آلمان در اصفهان اعزام دارد.
   اسبها و تجهيزات گروه فوق به وسيله نايب حسين تهيه و تامين شده بود.
سند پنجم:
شماره 217
20 ژوئن 1915
از: سر کنسول انگلیس، گراهام
موضوع: جابجایی دشمن
   در تاریخ 20 ژوئن، هیئتی به شرح زیر از تهران و از طریق کاشان وارد اصفهان شد:
دو افسر آلمانی،12 سرباز آلمانی و اطریشی،43 افسر و سرباز ترک و قفقازی، 16 سوار و 2 افسر متعلق به نایب حسین. هر یک از افراد فوق مسلح به تفنگ و هفت تیر بودند. 8 قاطر حامل مسلسل ماکسیم. 22 قاطر حامل مهمات و تفنگ.28 قاطر حامل سایر وسایل و تجهیزات.
   بیشتر اسبها و تجهیزات گروه فوق به وسیله نایب حسین تهیه و تامین شده است.طبق گزارش دریافت شده، بیسیم آلمانها شروع به کار کرده ولی تائید آن بسیار مشکل است چون نزدیک شدن به محل اقامت آنها  به علت محافظت شدید ممکن نیست.    
سند ششم:
 مدرك F.O 248/1108
14 ژوئيه 1915،
  1افسر آلماني و 7 سرباز اطريشي در تاريخ 12 ژوئيه وارد كاشان شدند و ديشب به طرف اصفهان رفتند. همه اين افراد كاملاً مجهز به سلاح و سوار اسب بودند. تعدادي قاطر محموله‌هاي آنها را حمل مي‌كرد. به نظر مي‌رسيد كه بار قاطر‌ها مهمات باشد. ‌ماشاء‌الله خان ديروز آنها را به نهار دعوت كرد.
سند هفتم:
شماره 143
2 مه 1915
   در قم و كاشان فعاليت‌هايي به نفع عثمانيها در جريان است. به علت پيشرفت قواي عثماني به سوي كرمانشاه مردم در شور و شعف فراوان بسر مي‌برند.
   دركاشان ‌ماشاء‌الله خان طي نامه‌‌اي به دولت مركزي تهران پيشنهاد كرده است كه خود و 3000 نفر از افراد مسلحش در اختيار دولت قرار داده تا عليه هر دشمن خارجي كه مورد نظر دولت است بكار برده شوند!
اسناد فوق گوياي اين مطالب است كه:
1ـ نايبيان مورد نظر مقامات آلماني بوده و چون آلمانها به تجربيات جنگي آنها معتقد بودند لذا از آنان درخواست شركت در جنگ عليه قواي روس و انگليس را مي‌كنند.
2ـ نايبيان نيز به علت دشمني با انگليس و روسيه، احساس نزديكي و حتي دوستي نسبت به آلمانها مي‌كرده‌اند.
3ـ كنسول آلمان حتي براي حفاظت خود و ساير كاركنان كنسولگري آلمان در اصفهان، از نايبيان سوار مسلح طلب كرده بود.
4ـ در حاليكه قواي عثماني وارد خاك ايران شده و به طرف كرمانشاه در حال پيشرفت اند، در همان زمان قواي نظامي روسيه نيز به مرزهاي شمالي ايران تجاوز كرده و در حال پيشرفت به سمت تهران است.متاسفانه چون دولت ايران نيز ارتشي در اختيار ندارد كه جلوي اين تجاوزات را بگيرد؛لذا در اين حالت بحراني، سران نايبي روي عرق وطن دوستي و وظيفه ملي خود ، با وجود دشمني كه دولت مركزي نسبت به آنهاهمیشه ابراز کرده بود، طي نامه‌‌اي آمادگي خود را براي شركت در جنگ عليه متجاوزين خارجی به ايران بدون هر گونه قيد و شرطي به دولت اعلام مي‌كنند. ولي دولت ايراني دست نشانده امپرياليسم انگليس و روس، توجهي به پيشنهاد نايبيان نمي كند.
روي اين اصل، هنگاميكه نايبيان در حال جنگ با قواي دولتي و مزدوران بختياري بودند، نمايندگان كميته دفاع ملي، در ميدان جنگ حضور بهمرسانده و به نزد نايبيان رفته و از آنان دعوت مي‌كنند كه به مليون پيوسته و عليه قواي اشغالگر انگليس و روسيه بجنگند. نايبيان اين دعوت را می پذیرند و همراه ساير وطن دوستان ايران براي مبارزه با مهاجمان’ جنگ كنان به سوي مرزهاي غربي ايران مي‌روند و پس از دليري‌هاي بسيار، باتفاق دیگر مبارزان نخستين
" حكومت بي شاه" ايران را تشكيل می دهند. آن گاه در خاك عثماني استقرار يافته و با وجود مشكلات فراوان، حكومت ملي را تا مدتي طولاني پشتيباني و حفظ نمودند. در جريان اين تكاپو، نايبيان نقش جنگي موثري داشتند. ولي مانند بسياري ديگر از مبارزان و از آن جمله، ياران مدرس، باند رضا قلي نظام‌السلطنه مافي كه دستگاه رهبري قيام را قبضه كرده و در اختیار خود داشتند؛ با محافظه كاري و بی تدبیری خود در امور نظامی، مانع مبارزه و مقاومت سایر قيام گران در برابر هجوم سپاهيان روس و مزدوران اشراف محلي و حكومت تهران شدند. به این دلیل نایبیان به دسته‌هاي تند روي كه مي‌خواستند انقلابي معروف، حيدر عمواوغلي را بجاي نظام‌السلطنه بنشانند،پيوستند و به صلاحديد آنها، براي آوردن عمو اوغلي از بغداد به قصر شيرين؛ روانه بين‌النهرين شدند. اما در غياب آنان جاسوسان ماجرا را به نظام‌السلطنه اطلاع دادند، و بر اثر آن، نقشه انقلابيون يا به قول مخالفان،"توطئه كودتا" عقيم ماند و گروهي از عاملان آن دستگير يا فراري شدند.

6 ـ گناه ارتباط يا اتحاد با دسته‌هاي نا فرمان ديگر

از دير باز دولت و حاميان داخلي و خارجي آن، نايبيان را به گناه ارتباط و اتحاد با دسته‌هاي ياغي و نافرمان ديگر، مسئول همه اعمال آن دسته‌ها دانسته‌اند. در اين مورد بايد پذيرفت كه بسياري از دسته‌هاي نافرمان و ياغيان ايران با نايبيان ارتباط داشته و برخي از آنها عملاً به عنوان پناهنده يا متحد، به نايبيان می پيوستند، چندان كه مردم، دستگاه نايبي را قبله نافرمانان مي‌انگاشتند و مانند منتخب السادات يغمائي مي‌گفتند:   
همه خلق ايران يل نايبي است         
               همه جاي ايران دژ نايبي است(14)
بي گمان نايبيان به منظور بسط قدرت خود در برابر دولت ايران، از پذيرفتن  دسته‌هاي ياغي، ناخرسند نبودند. ولي آن‌ها را فقط به شرط رعايت نظام مطلوب نايبيان مي‌پذيرفتند. با اين وصف برخي از دسته‌ها يا حد اقل، برخي از افراد آن دسته‌ها گاهي مقررات نايبيان را ناديده مي‌گرفتند و مزاحم مردم مي‌شدند. سران نايبي در برابر اين گونه تخلفات، پس از تذكر، فرد يا دسته خطا كار را از خود مي‌راند، يا بي دريغ به كيفر‌هايي كه شامل اعدام نيز مي‌شد، محكوم مي‌كردند. از اين گذشته، براي مجازات دسته‌هايي كه به خطه آنان مي‌تاختند و به مردم آسيب مي‌رساندند، به جان مي‌زدند.در مورد دسته‌ها يا گروه‌هايي كه بر خلاف نظام نايبيان عمل مي‌كردند، به چند سند رجوع مي‌شود:
 سند اول:
مدرك ،F.O 248/1070
5 آوريل 1913
تلگراف از اردستان به سفارت انگليس در تهران
به علت پخش شايعه‌‌اي مبني بر حمله احتمالي سواران قره سوران نايب حسين به اردستان، نماينده اداره ماليه و بعضي از سيد‌هاي معروف شهر در تلگرافخانه متحصن شده و تلگرافي براي ‌ماشاء‌الله خان به كاشان فرستادند. روز بعد ‌ماشاء‌الله خان به  تلگراف آن‌ها پاسخ داد. طبق متن اين تلگراف ‌ماشاء‌الله خان به افراد خود دستور داده است كه از تكرار اين گونه اعمال خلاف و ناپسند بر حذر باشند و رفتار معقولي پيش گيرند. پس از دريافت اين دستور اكثريت سواران نايب حسين دست از مردم آزاري برداشته و فقط تعداد معدودي از اين سواران، به بعضي از منازل در دهكده كاچو دستبرد زده‌اند.

 سند دوم:
شماره 236
4 ژوئيه 1915
از: كنسول انگليس
به: وزير مختار انگليس
‌ماشاء‌الله خان دستور داده است كه دو نفر از سواران برادرش يار امير را كه مرتكب عمل خلاف شده اند، شلاق بزنند. در دنباله همان گزارش ، كنسول انگليس ذكر كرده است كه:ماشاءالله خان دستور داده است، اموال منقول و غير منقول سهام‌السلطنه را در كاشان مصادره كنند. اين عمل به تلافي رفتار خلاف چراغ علي خان سردار صولت بختياري داماد سهام‌السلطنه انجام شد كه چندي قبل مبادرت به غارت اموال سواران نايب حسين در اردستان كرده بود.
سندسوم:
 شماره 196
6 ژوئن 1915
محمد خان ساوه‌‌ (يكي از ياغيان) با 40 سوار مسلح به نايبيان پيوست.
سندچهارم: شماره   1919
‌ماشاء‌الله خان 22 نفر افراد رجبعلي را كه به نزد او پناهنده شده بودند، تسليم ژاندارمري قم كرده است.

7ـ گناه وابستگي سران نايبي به كشور‌هاي خارجي از جمله انگليس، روسيه، عثماني و آلمان

‌‌ وابستگان ايراني امپرياليسم براي دور داشتن مردم از نايبيان، به تواتر شهرت داده‌اند كه سران نايبي وابسته انگليس  يا روسيه‌اند و تابعيت آلماني دارند.
به زعم اينان، انگليس و روسيه و آلمان براي استفاده از نيروي نايبي در برابر دولت ايران، با نايبيان در ارتباط بودند و نمايندگان خود را با هداياي مكرر نزد آنان مي‌فرستادند، و نايبيان هم براي هراساندن دولت ايران، به آن دولت‌ها روي خوش نشان مي‌دادند و از آن‌ها حمايت نامه و تامين نامه مي‌گرفتند. پشتيباني انگليسها تنها منحصر به نايبيان نبود، بلكه آنها براي حفظ منافع خود در ايران با اغلب خوانين از جمله بختياري‌ها، قشقايي‌ها و سايرين و گروه‌هاي سركش و متمرد چون جنگليها كه در راس آن " ميرزا كوچك خان جنگلي " قرار داشت، هر موقع ضروري بود پيمان دوستي و آتش بس برقرار كرده و از آن‌ها استفاده برده‌اند و پس از بهره برداري و بي نيازي از طرف، تيشه به ريشه آنها زده اند! به عنوان مثال به چند مورد اشاره مي‌شود.
 مورد اول:
پس از آنكه اولين چاه نفت  در مسجد سليمان حفاري و نفت از آن به خارج فرو پاشيد، شركت نفت انگليس و ايران، براي ايجاد پالايشگاه و اسكله‌هاي پهلوگيري كشتي‌هاي نفتکش با شيخ خزعل فرمانرواي قسمتي از خوزستان و جزيره آبادان، وارد مذاكره شده و بالغ بر 1200 هكتار از زمينهاي آبادان را در اجاره خود درآوردند. مبلغ اجاره تا زمانيكه شيخ خزعل در سال 1304 از فرمانروايي خوزستان بركنار و بدستور سردار سپه به تهران تبعيد شد، به وي پرداخت مي‌گرديد.(15)
پس از اين كه فعاليت‌هاي نفتي انگليس‌ها در ايران شروع شد، مسئولين شركت نفت ايران و انگليس براي حفظ لوله‌هاي نفت از مسجد سليمان به آبادان‌، با شيخ خزعل و سران ايل بختياري وارد مذاكره شده ودر نتيجه قرارداد‌هايي را به امضاء رساندند. بر مبناي اين قراردادها شركت نفت به شيخ خزعل و سران ايل بختياري علاوه بر پرداخت مبالغي در هر ماه،  به آنها مقداري از سهام شركت نفت را واگذار نمود.(16)
مورد دوم:
سندي از مركز اسناد آمريكا
شماره 4
7 ژوئيه 1919
ازـ وزير مختار آمريكا در تهران
بهـ وزير خارجه آمريكا در واشنگتن
اطلاعات سياسي ايران مربوط به سه ماهه دوم سال 1919  " . . . جنگليها تحت رهبري ميرزا كوچك خان از حدود 18 ماه قبل عليه دولت مركزي ايران قيام كرده و سر به شورش گذارده‌اند. گفته مي‌شود كه ميرزا كوچك خان عضو حزب دموكرات است و بسيار وطن دوست و علاقمند به آب و خاك ايران. او يك ايده آليست است كه تحت تاثير احساسات خود قرار مي‌گيرد.
او نسبت به انگليسي‌ها دشمني خاصي دارد، ولي هنگامي كه انگليسي‌ها در سال قبل پس از انقلاب روسيه به شمال ايران راه ياقتند، ميرزا كوچك خان پي برد كه قواي آن‌ها، هم از لحاظ تعداد نفر و هم تجهيزات به مراتب برتر از قواي چريكي خودش است، و قادر نيست در مقابل آن‌ها عرض اندام كند. لذا نتيجه گرفت كه بايستي با انگليسي‌ها به توافق رسيده و قراردادي را با آن‌هابه امضا رساند. در اين قرارداد افراد جنگلي موافقت كردند كه از آن تاريخ ديگر مزاحم كاروانهاي نظامي انگليس در جاده‌هاي قزوين ـ رشت نشده و افسران و افراد آلماني و اطريشي و ترك را از ميان خود خارج كرده و خط تلگراف و تلفن بين‌النهرین شمال ايران را قطع نكنند. در مقابل انگليسي‌ها تعهد كرده ‌اند كه خوار و بار مورد نياز خود را از او خريداري كنند و ضمناً اجازه ندهند كه بجز قواي نظامي انگليسي، افراد نظامي ديگري از جاده قزوین رشت‌‌ (منظور قواي دولتي ايران است) استفاده كند.
اين قرارداد هنگامي منعقد گرديد كه صمصام‌السلطنه بختياري نخست وزير ايران بود و نسبت به انگليسي‌ها نظر موافقي نداشت. ضمناً انگليسي‌ها اجبار داشتند كه قواي نظامي خود را هرچه زودتر به باكو گسيل دارند، و نمي خواستند مورد تهاجم نيروهاي چريكي كوچك خان واقع شوند. اين قرارداد صد در صد به ضرر دولت ايران و برايشان نا مطلوب بود، چون ديگر نمي توانستند از انگليسي‌ها براي دفع شر جنگليها كمك بخواهند. بدون كمك نظامي از انگلستان دولت ايران قادر نبود كه حتي قدم كوچكي عليه جنگليها بردارد.
بعد از استقرار وثوق‌الدوله در راس دولت ايران، انگليسي‌ها كه هدفشان پشتيباني از وثوق‌الدوله و ايجاد يك حكومت پر قدرت در ايران بود. براي پشتيباني از وثوق‌الدوله در ماه مارس 1919‌، به جنگليها اطلاع دادند كه چون آنهامفاد قرارداد في مابين را زير پا گذارده‌ و به حريم جاده رشت ـ قزوين تجاوز كرده‌اند، لذا اين قرار داد از آن تاريخ فسخ مي‌شود...
‌‌بايستي توجه نمود كه مقامات انگليسي نه تنها با ميرزا كوچك خان قرارداد ترك مخاصمه بستند‌، بلكه با خريد خوار و بار مورد نياز خود او را از لحاظ مالي نيز تقويت نموده بودند! چون جنگليها‌، نه تاجر بودند و نه مالك و زمين دار. بنابر اين فاقد مواد خوراكي براي فروش به انگليسي‌ها! پس ناچار موادي را كه به انگليسي‌ها براي فروش عرضه مي‌كردند، به زور از تجار و مالكين بدون پرداخت ديناري بدست آورده بودند.
مورد سوم:
 همانطور كه همگان مي‌دانند، طراح و بوجود آورنده پيمان تحت الحمايگي 1919 سه دولتمرد ايراني وطن فروش، يعني وثوق‌الدوله، نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله بودند. دولت انگليس علاوه بر مبالغي پول نقد كه به هر سه نفر آن‌ها پرداخت كرد، تعهد كرده بود كه براي مادام العمر، جان و مال اين سه دولتمرد وطن فروش از جانب دولت‌هاي انگليس به عنوان شهروندان بريتانياي كبيرحفظ شود، و نگذارند هيچگاه مويي از سر آن‌ها کم شود.
در سوم اسفند 1299 پس از كودتاي سيد ضياالدين طباطبایی رضا خان مير پنج‌، به دستور سيد ضيا، تعداد زيادي از دولتمردان و سياستمداران از جمله شاهزاده عبد الحسین فرمانفرما،نصرت‌الدوله فيروز و صارم‌الدوله، توسط رضا خان ميرپنج ، بازداشت و تحويل زندان گرديدند. نصرت‌الدوله از داخل زندان نامه‌‌اي براي وزير مختار انگليس در تهران،"سر پرسي كاكس" نوشت و درخواست نمود كه پا در مياني كرده و برابر قول و قراري كه قبلاً با هم گذارده بودند، آن سه نفر را هر چه زودتر از زندان آزاد كند. وزير مختار انگليس به اين نامه حتي جوابي نداد...(17)
در مورد ارتباط مقامات انگلیسی در ایران با سران نایبی به اسناد زیر توجه می کنیم:
سند اول:
مدرك F.O.284/1205
 شماره 64
23 آوريل 1918
ازـ اصفهان سر كنسول انگليس
به وزير مختار انگليس در تهران
گزارش رمز
         ماشاءالله خان كاشي محرمانه نماينده‌‌اي نزد من فرستاد،اواز قبول پيشنهاد ما براي خدمت به بريتانياي كبير سرباز زده است. ولي اطمينان داده است كه با برقراري يك نوع تفاهم و دوستي بين خود و سفارت انگليس مخالفتي ندارد. همانطور كه مي‌دانيد، اوگذشته خوبي ندارد، و در حقيقت پيرو و طرفدار پرو پا قرص آلمانها بوده است. ولي مدتي است كه به اشتباه خود پي برده و در رفتار و كردارش تغييرات عمده‌‌اي داده است و به نحو درست و قابل قبولي در ايجاد امنيت جاده‌ها قدم برداشته است. فكر مي‌كنم كه چون موقعيت او خوبست، ديگر به دوران ياغيگري خود بر نخواهد گشت و مي‌توان به او اعتماد كرد و صلاح است كه با ارسال يك پيام دوستانه با او از در دوستي در آييم. او مردي است پر انرژي و مي‌تواند مورد استتفاده قرار گيرد. او با بختياريها مخالفت و ضديت دارد. او اظهار كرده است كه حقوقي كه دولت بابت حفاظت جاده‌ها به وي پرداخت مي‌كند، براي تعداد سواراني كه در جاده‌ها گمارده است، كافي نيست. البته من گمان نمي كنم كه او از ما انتظار دارد كه در مورد اضافه كردن حقوق پرداختي به او توسط دولت به او كمك كنيم.
(در زير تلگراف با دست خط مطالب زير نوشته شده است.)
"يك دوست ايراني ما در دولت تهران، ديروز از من پرسيد كه " آيا حقيقت دارد كه ‌ماشاء‌الله خان به پليس جنوب پيوسته است؟"                                             امضا  Harry

"اين فكر بسيار خوبي است و ارزش دارد كه ما آنرا مورد نظر قرار دهيم. براي ما سود آور خواهد بود كه از لحاظ مالي ‌ماشاء‌الله خان را تا حدودي تقويت كنيم تا قادر شود حوزه ماموريت و حفاظت از جاده‌هاي تحت كنترل خود را گسترش دهد."                                       امضا EGC.
سند دوم:
تلگراف شماره 5 4 آوريل 1918 از: وزير مختار انگليس  به: سر كنسول انگليس در اصفهان بازگشت به تلگراف شماره 64 شما. اگر بتوانيم ‌ماشاء‌الله خان را در اختيار خود داشته باشيم، مطمئنا براي ما بسيار ارزشمند خواهد بود. ولي البته اگر در آينده حوزه ماموريت پليس جنوب به دورتر از اصفهان گسترش يابد،‌‌ (منظور تهران و همه شهر‌هاي شمالي ايران است. برنامه تحت المايگي ايران از همان زمان به وسيله وزير مختار انگليس و وثوق‌الدوله و نصرت‌الدوله و صارم‌الدوله در حال طرح ريزي بوده است، يكي از هدف‌هاي اين تحت الحمايگي‌، توسعه پليس جنوب و تبديل آن به ارتش يكپارچه بود.) در آنصورت براي ما خجالت آور خواهد بود! آيا مي‌توانيد با ‌ماشاء‌الله خان مذاكره كنيد و بفهميد كه دقيقاً چه انتظاري از ما دارد؟                       
‌‌امضا  وزير مختار
 سند سوم:
شماره 10413
 مه 1918
از: سر كنسول
به: وزير مختار
من به نماينده ‌ماشاء‌الله خان پيشنهاد كردم كه چون ممكن است، حوزه ماموريت پليس جنوب تا اصفهان و بالاتر از آن تسعه پيدا كند، لذا آيا ‌ماشاء‌الله خان حاضر است كه به پليس جنوب به پيوندد؟ جواب نماينده ‌ماشاء‌الله خان اين بود كه: " او حاضر است با پليس جنوب همكاري كند، ولي مايل نيست به آن‌ها به پيوندد. تنها انتظاري كه از انگليسها دارد، بيطرفي و عدم دشمني آن‌ها نسبت به نايبيان است." نظر من اين است كه ‌ماشاء‌الله خان نگران است كه در آينده ممكن است عشاير بختياري با هم همگام شده و عليه او بپا خيزند. لذا با اظهاراتي كه در مورد همكاري با پليس جنوب كرده است، بجاست كه ما چنين اطميناني را به او بدهيم. البته اگر در آينده ‌ماشاء‌الله خان عليه پليس جنوب قدمي برداشت، ماهم مي‌توانيم تعهدي را كه به او داده ايم باطل كنيم.                                  امضا هيگ
(در زير تلگراف با دستخط نوشته شده است.)
ما مطمئناً مي‌توانيم چنين اطميناني را در مورد دوستي مان به او بدهيم. مشروط بر اينكه بفهمد كه هر گونه رابطه‌‌اي بين ما مانع روابط بسيار دوستانه ما با بختياريها نخواهد شد.
 آقاي ماكلين
بررسي كنيد كه نيازمندي‌هاي مالي ‌ماشاء‌الله خان چه مقدار است؟                                                                       امضا CMM.
در اين مورد با وزير مختار صحبت كردم‌، تصويب كرد كه جواب دوستانه‌‌اي بدون دادن قولي از جهت كمك مالي به ‌ماشاء‌الله خان داده شود.                                                      امضا Harry 
سند چهارم:
تلگراف شماره 20
19 مه 1918
 از:وزير مختار
به:سر كنسول انگليس در اصفهان
بازگشت به تلگراف شماره 104 شما
خواهشمندم يك اطمينان دوستانه با در نظر گرفتن شرائط خوب و مناسب به ‌ماشاء‌الله خان بدهيد. ولي بايد بداند كه هرگونه رابطه دوستانه كه ما با او برقرار كنيم، بهيچوجه مانع ادامه رابطه دوستانه ما با بختياري‌ها نمي باشد. برداشت من از تلگراف شماره 84 شما اين است كه فعلاً ‌ماشاء‌الله خان نيازي به كمك مالي ما ندارد. آيا نمي توانيد از ‌ماشاء‌الله خان بخواهيد كه بهر طريقي كه براي او امكان پذير است، در باز كردن و تامين امنيت راه‌هائي كه به بختياري مي‌رود اقدام كند، تا موقعيت بغرنج فعلي اصفهان از شدتش كاسته شود؟                                                            امضا CMM
سند پنجم:
شماره 22
16 ژانويه 1919
از اصفهانـ هيگ
تلگراف رمز
به من اطلاع داده شده است كه دولت از سهميه ماهيانه ‌ماشاء‌الله خان مبلغ 5000 تومان كسر و آنرا به سهميه استاندار اصفهان اضافه كرده  است. درست است كه استاندار اصفهان بايد سهميه كافي در اختيار داشته باشد، ولي ما مجبوريم براي امنيت جاده  تهران به ‌ماشاء‌الله خان تكيه كنيم. مگر آن كه دولت ايران برنامه ديگري براي او در پيش گرفته باشد. ‌ماشاء‌الله خان مي‌تواند به سردار جنگ استاندار اصفهان عليه راهزنان كمك و ضمناً براي انتخاب نمايندگان مجلس همكاري كند، لذا درست نيست كه ما با كم كردن مستمري او را از خود برنجانيم.                                                             امضا  هيگ
(در زير نامه با دستخط نوشته شده است)
آقاي اورارد
با اعتلا‌الدوله‌‌ (وزير كشور) تماس گرفته و اظهار كنيد كه نظرات كلنل هيگ در اين مورد كاملاً درست است.                                                                 امضا  E G C  
توجه شود كه برابر مفاد سند فوق، مقامات انگليسي تصميم به پشتيباني از يار ‌ماشاء‌الله را گرفته‌اند، و خيال دارند بهر ترتيبي كه ممكن است او را به طرف خود بكشانند! ضمناً چون براي تصويب پيمان تحت الحمايگي در شرف تصويب، نياز به انتخاب نمايندگاني در مجلس دارند كه به نفع آن‌ها راي بدهند، لذا با برقراري دوستي بين خود ونايبيان،در نظر دارند از نفوذ نايبيان در كاشان استفاده كرده و نمايندگاني را به مجلس اعزام كنند كه مورد تاييد سفارت انگليس باشد!
 سند ششم:
شماره 60
 12  مارچ، 1919
 تلگراف رمز
 دولت تهران به ‌ماشاء‌الله خان پيشنهاد گرده است كه به اتفاق افراد مسلح خود به ژاندارمري به پيوندد. ولي به علت عدم اعتماد او به دولت تهران، حاضر به اجراي اين دستور نشده است. ‌ماشاء‌الله خان آماده است كه سواران خود را از امور مربوط به حفاظت جاده‌ها باز داشته و مرخص كند، ولي چون اعتمادي به كابينه فعلي ندارد و  آن‌ها را دشمن خود مي‌داند، لذا گفته‌ها و قول قرار‌هايشان را نمي پذيرد. وي همچنين اعتقادي به وعده‌هايي كه ما‌‌ (انگليسي‌ها) به او داده ايم، ندارد. در حال حاضر او داراي 400 سوار و 200 تفنگچي پياده است. كليه اسبها و تجهيزات و مهمات افرادش متعلق به او و جزو، اموال شخصي اش مي‌باشد. اگر به خدمت اين اشخاص خاتمه بدهد، اكثر آن‌ها به راهزنان خواهند پيوست. در نتيجه‌، بهتر است كه همه آن‌ها را وارد خدمت دولت مركزي كرد. ولي ‌ماشاء‌الله خان انتظار دارد كه دولت قيمت اين اسب‌ها و تجهيزات را به او بپردازد.
 نكات بسيار حساس و مهمي كه مي‌توان از اين اسناد كسب نمود،  عبارتند از:
1 ـ نا آن زمان هيچگاه يار ‌ماشاء‌الله و ديگر سران نايبي  از انگليسها تقاضاي كمك مالي نكرده بودند.
2 ـ او چون در آن زمان احساس خطر از طرف دولت ايران كرده است. خواسته است انگليسي‌ها  موقتاً دست از دشمني با او بردارند.
3  ـ او از سران بختياري دل خوشي ندارد‌، لذا فكر كرده بود اگر از دشمني با انگليسي‌ها دست بردارد، شايد در آينده  ديگر از سوي سواران بختياري مورد حمله قرار نگيرد؟
4 ـ پيوستن يار ‌ماشاء‌الله به پليس جنوب، لابد مورد نظر مقامات انگليسي بوده است كه آن را مطرح كرده  اند؟
5 ـ با وجود اينكه انگليسي‌ها مايل بود‌ند كه يار ‌ماشاء‌الله به طريقي به آن‌ها خدمت كند‌، ولي او تا آن زمان بهيچوجه مايل به همكاري با انگليسي‌ها و يا الحاق افراد خود به پليس جنوب نبود.
6ـ بسياري از دسته‌هاي نافرمان منجمله نايبيان كه با گذشت زمان به تجربيات گرانبهايي دست يافته و به اصطلاح بيدار شده، و نقش امپرياليسم را در تباهي وطن خود تا حدی تشخيص داده بودند، نه تنها حاضر به قبول حمايت انگليس و روسيه نبودند، بلكه با تصاحب كاروان‌هاي تجاري آن‌ها و همكاري با آلمان و عثماني، منافع امپرياليسم انگليسي و روسي را به خطر مي‌انداختند.

8ـ نايبيان را افرادي زبون، ستمگر، بزه كار، بي لياقت، نادان و بي سواد خوانده‌اند.

‌‌ دشمنان نايبيان براي تخطئه آنان فقط به زشت نمايي بسنده نكرده‌اند، بلكه از شيوه زبون نمايي نيز بهر جسته‌اند.از اين رو نايبيان نه تنها به صورت مردمي ستمگر و بزه كار، به عنوان افرادي نادان و بزدل و بي لياقت نيز معرفي شده‌اند. از ديدگاه طبقات مردم ستيز بالا، همه ياغيان و از آن جمله، نايبيان مي‌بايست نادان و كوته بين و موهوم پرست باشند. پس براي توصيف آنان، كلمه مبهم"بي سواد" را هم در معني اصلي آن يعني ناتوان از خواندن و نوشتن، و هم در معني فرعي به معني " نا فرهيخته" بكار برده‌اند. اولاً در اعصار گذشته، بي سوادي به معني محروميت از خواندن و نوشتن، مستلزم بي فرهنگي نبوده است، و ثانياً نمي توان كلمه " بي سواد" را در هيچ يك از دو معني آن در مورد سران نايبي و بسياري ديگر از نافرمانان برجسته پيشين استعمال كرد. نايب حسين‌، فارسي خواني و عربي خواني مي‌دانست و به بركت سلوك عارفانه و آزمايش‌هاي زندگي پر حادثه خود، دانا و روشن بين بود... محفوظاتي وسيع داشت و نه تنها ترانه سازي و ترانه خواني مي‌كرد، بلكه با تخلص"درويش حسين" يا  "نايب حسين" رباعي و مثنوي و غزل مي‌ساخت. فرزندان او هم عموماً در طفوليت به مكتب رفته و خواندن آموختند، و برخي از آنان مانند يار ‌ماشاء‌الله به حكم ضرورت، نوشتن را نيز فرا گرفتند.علاوه برآن، هر يك به رسم عياران، در فن يا هنري مهارت داشتند.
‌‌دشمنان نايبيان جنگاوري‌ها و پيروزي‌هاي جنگي و فرمان روايي مردمي نايبيان را ناديده گرفته‌اند. شيوه معروف جنگ و گريز را فرار از ميدان جنگ شمرده‌اند، و از رهايي قهرماني يار ‌ماشاء‌الله از زندان در تهران و جنگ و گريز نايب حسين در كوهستان‌ها و مرگ‌هاي دلاورانه سران نايبي به تحقير ياد كرده‌اند.كوشيده‌اند كه سراسر حوادث پنجاه سال طغيان نايبيان را به زشتي و زبوني بيالايند و براي آن و نيز ساير طغيان‌هاي مردمي عصر انقلاب مشروطيت و حتي جنبش عصر‌هاي پيشين، هيچ نتيجه مثبتي متصور ندانند. غافل از آن كه اينگونه جنبش‌ها كه در عرف طبقات بالا به سادگي
" راه زني" خوانده شده‌اند، در موارد بسيار به نفي اشغال بيگانه و تامين استقلال ايرانيان انجاميده‌اند.
‌‌ در مقابل حكومت و اشراف و امپرياليسم كه نافرمانان را خوار داشته و به تحقير"ياغي" خوانده و با راهزن و دزد و آدم كش برابر گرفته‌اند، انبوه مردم ساده و قليلي از افراد مردم گراي طبقات ديگر، جنبش‌ها و كردار‌هاي سران آن‌ها را ستايش انگيز يافته‌اند. از ديدگاه مردمي، نافرمانان جامعه حتي اگر راهزن باشند، بر دربار‌هاي خائن و دولت‌هاي استعمار‌گر و اشراف دزد شرف دارند. به علاوه، از اين ديدگاه، نافرمانان به هيچ روي راه زن نيستند، و ادعاي حكومت‌ها و اشراف مبني بر تعرض دسته‌هاي نافرمان به مردم ساده و اموال آنان افتراي محض است. دسته‌هاي نافرمان بندرت مزاحم مردم ساده مي‌شوند، زيرا خود از مردم ساده و با مردم ساده‌اند و هيچ انگيزه‌‌اي براي تعرض به مردمي كه از قدرت و ثروت عاري هستند و از آن‌ها حمايت مي‌كنند‌،ندارند. كساني كه خود و اموالشان مورد تعرض نافرمانان قرار مي‌گيرند‌، دولتيان و اشراف‌اند، و اين تعرض از ديدگاه مردمي، بيدادگري و غارت‌گري به شمار نمي رود و قابل دفاع است. زيرا آن چه حكومت‌ها و اشراف در اختيار دارند، در حقيقت با تهديد و زور از مردم ساده و زحمت كش جامعه گرفته شده است، لذا بايستي از آنان پس گرفته شود. مردم مظلوم اكثراً بر آن‌اند كه هر دسته نافرمان به حكم طغيان عليه حكومت به اصطلاح " قانوني" به منزله حكومتي مردمي است و از اين رو حق دارد كه از صاحبان امتيازات اجتماعي ماليات بگيرد، مخالفان خود را كه همانا دولت مردان و اشراف مقتدرند،به كيفر برساند، و اموال آنان را مصادره كند كارهايي كه حكومت‌هاي به اصطلاح  "قانوني" حق خود مي‌دانند و در مورد مردم ساده روا مي‌دارند. همچنان كه طبقات بالا به نام دولت، از مردم فرمان برداري مي‌خواهند، نافرمانان به نام مردم ساده، ختم فرمان فرمايي طيقات بالا را خواهان‌اند و با آنچه از چنگ حكومت يا اشراف بيرون مي‌آورند، خود را مي‌سازند و توده‌ها را تقويت مي‌كنند. از اين جاست كه مورد محبت و حمايت عميق توده‌ها قرار مي‌گيرند و در دل عوام ودرفرهنگ عوام‌‌(فولك لور) راه مي‌يابند. چنانچه نافرمانان نايبي توانستند با پشتيباني و حمايت توده‌ها حدود پنجاه سال بر روي پاي خود ايستاده و با حكومت‌ها و اشراف فاسد وطن فروش مبارزه كنند.
‌‌از دير باز ميان نايبيان و مردم ساده پيوند رفاقت برقرار بوده است. مردم ساده بر خلاف طبقات بالا، چشم ديدن نايبيان را داشته و بدون رشگ و نفرت، درباره شخصيت‌ها و جنگاوري و فرمان روايي آنان داوري كرده‌اند. در نظر مردم ساده، نايب حسين با قد رسا و عمر دراز و پهلواني و ترانه سازي و شعر گويي و آواز خواني و ني نوازي خود، انساني استثنائي بود. مردم مي‌دانستند كه زندگي او به زندگي مرتاضان هندي مي‌مانست. در يك حجره كوچك كه هم محل استراحت و هم محل پذيرايي او بود‌، مي‌زيست. در فنون عياري و جنگي سر آمد همگان بود و گذشته از حرفه اصلي خود يعني رنگرزي و نقاشي قالي، با كارهاي گوناگون مانند طبابت و فلاحت آشنا بود. داروهاي گياهي و جغرافياي كوير را به خوبي مي‌شناخت. حافظه نيرومند و سرشار از اطلاعات تاريخي و داستاني و امثال و حكم داشت و از خواندن يا شنيدن مثنوي مولوي و شاهنامه فردوسي و منظومه‌هاي نظامي سخت لذت مي‌برد. مرد كردار بود، و كردار خود را بر دور انديشي و دير باوري استوار مي‌كرد. پرخاش‌گري را خوش نداشت و تا مجبور نمي شد، به زدوخورد دست نمي زد. فقط نسبت به دشمناني كه از طريق جوان مردي انحراف مي‌جستند يا دوستاني كه تن به خيانت مي‌دادند، نفرت و كينه مي‌ورزيد. در گرامي داشت ورزش كاران و عياران و درويشان و شاعران و خونياگران و نقالان مي‌كوشيد. به مردم ساده مخصوصاً زندانيان و تبعيديان مهر مي‌ورزيد و نسبت به حيوانات، حساس و دلسوز بود. چنان كه مردم گفته‌اند، همه پسران نه گانه نايب حسين مانند پدر، دلير و خشن و سخت سر و خستگي ناپذير و بي تشريفات بودند. يار‌ماشاء‌الله كه از ديگران برجسته تر بود و پس از دوره قيام رهايي ملي عهده دار اداره دستگاه نايبي شد، عياري پر شور و پر نيرو ولي خوددار و خردمند بود . به نقاشي و گل پروري مي‌پرداخت. به اهل علم و هنر ارج بسيار مي‌نهاد و از اين رو وصيت كرد كه فرزندانش را براي تحصيل علم به آلمان يا روسيه بفرستند.‌‌ (که نفرستادند!)
‌‌سلوك اجتماعي نايبيان براي مردم ساده جاذبه بسيار داشت. مطابق رسوم كهن ايلي و آيين عياري، اموال غير منقول طايفه بيران وند كاشان در اختيار و به نام سه تن از سران يعني نايب حسين و يار‌ماشاء‌الله و يار علي شجاع لشگر بود. اما همه افراد طايفه برابر يا به اصطلاح نايبيان " همكاسه" به شمار مي‌رفتند و هر جا بودند، بر اساس مشورت، عمل مي‌كردند و بر سفره مشترك غذا مي‌خوردند. علي رغم رسم كهن لران، به تبار اهميت نمي دادند و از وصلت با بيگانه رو گردان نبودند. عموماً به پيروي از نايب حسين، به  مسكرات لب نمي زدند و اسير مخدرات نمي شدند.
‌‌ افراد نايبي، در آغاز از راه دكان داري و كشاورزي و قالي بافي امرار معاش مي‌كردند. ولي به مرور زمان كثيري از آنان به سبب اشتغالات خود در سازمان نايبي، حرفه‌هاي خود را ترك گفتند. با اين وصف در مواردي كه جنگي عمده در پيش نبود، بسياري از نايبيان به حرفه‌هاي اصلي خود باز مي‌گشتند. سازمان نايبي در هر زمان كه با دولت بر سر صلح بود، براي تامين هزينه‌هاي خود، به حقوق قره سوراني و مشاغل دولتي ديگر و مختصر عوايد دكان‌ها و مزارع مردان نايبي و درآمد زنان از راه قالي بافي بسنده مي‌كرد. ولي در مواردي كه دولت به جنگ نايبيان بر مي‌خواست و حقوق و مشاغل دولتي آنان قطع مي‌شد، سازمان نايبي مبالغي را كه به عنوان حق راه از كاروان‌ها و مسافران توانگر مي‌گرفت و قاعدتاً مي‌بايست به خزانه دولت تحويل دهد، به خود اختصاص مي‌داد و نيز به وصول ماليات از توانگران و ضبط اموال دولتي و محمولات كاروان‌هاي متعلق به دولت يا حاميان داخلي و خارجي آن و تصاحب اسب‌ها و اسلحه اشراف مخالف خود مي‌پرداخت و به قول دولتيان، " باج گيري" و "راه زني" مي‌كرد.(18)
‌‌دولت"قانوني" تهران گاهي براي پايان دادن به حكومت خود مختار نايبيان، عليه آن به لشگر كشي مي‌پرداخت. ولي معمولاً چون خود را قادر به جنگ با نايبيان نمي ديد، از روي مصلحت بيني، بر سلطه آنان صحه مي‌نهاد. در نتيجه نايبيان سال‌هاي سال در خطه گسترده خود از حاشيه غربي و بخشي از حاشيه شمالي و حاشيه جنوبي دشت كوير كه در مواردي از حوالي دامغان و سمنان و خوار تا قم و كاشان و اردستان و طبس و اصفهان و نايين و اردكان و يزد و حتي مرز فارس و كرمان امتداد مي‌يافت، حكومتي خود مختار برقرار كرده بودند.(19) چندان كه دولتيان در آن جا جرات جولان نداشتند، حتي احمد شاه براي مسافرت به قم از مزاحمت نايبيان بيمناك بود.(20) 
بدين سبب است كه جنبش نايبي را يكي از طغيان‌هاي بزرگ عياري ايران خوانده و كراراً نايب حسين  را در شمار يعقوب ليث كه از عياري به سلطنت رسيد، نهاده‌اند.(21)
   نايب حسين باصراحتي قاطع، و يار‌ماشاء‌الله با ظرافتي مدبرانه حكومت مي‌كرد، و رهنمود اجتماعي آنان تقريباً همواره همان طرحي بود كه در دوره محمد علي شاه به وسيله نايب حسين تنظيم شده بود. نايبيان بر اساس آن طرح، در هر زماني كه بر ناحيه كاشان نفوذ بلا معارض داشتند، در جهت مصالح تنگ دستان جامعه، در برقراري نظم و برگزاري عدالت و وصول ماليات و مجازات متخلفان اهتمام مي‌ورزيرند. نايب حسين و اطرافيانش خود را نماينده و مدافع مردم مي‌دانستند. يكي از دولتيان از زبان نايب حسين چنين نوشته است: "چندين سال حكام دزد و دغل به اين جا فرستاده شده، ده خانه را محتاج به يك ديگ مسي كرده‌اند، تا عاقبت من مجبور شدم كه بيايم مردم را از دست آن‌ها خلاص كنم."(21)
 در مواردي كه در بالا به آن اشاره شد به مداركي از مركز اسناد انگليس توجه مي‌كنيم:
مدرك F.O.371/2422
شماره 45
25 فوريه 1917
كاشان. در كاشان مشكلات فراوان است و در راس اين مشكلات، بالا رفتن ميزان ماليات دريافتي از مردم، كمبود مواد غذايي و بالا رفتن قيمت گندم و جو است.‌ماشاء‌الله خان به تجار و كسبه‌‌اي كه گندم و جو را احتكار كرده و گرانتر از قيمت عادي آن مي‌فروشند اخطار كرده است كه اگر گندم و جو خود را گرانتر از نرخ عادلانه به فروشند، دستورخواهد داد كه گندم و جو آن‌ها مصادره شده و بين مردم نيازمند تقسيم شود.

شماره 236
4 ژوئيه 1915
كاشان
نايبيان دستور داده‌اند كه از ميزان ماليات ساليانه‌‌اي كه از  مردم عادي كاشان و نطنز اخذ مي‌شده است، در سال جاري كسر شده و در مقابل هر يك تومان سال قبل، فقط 6 قران بپردازند.
 در مورد حكام دزد اعزامي از تهران به یک مورد آن اشاره مي‌شود:

شماره 101
20 آوريل 1913
يزد:
والی يزد محمد رضا خان سردار فاتح بختياري، به اخذ ماليات از طريق اعمال فشار و خشونت ادامه مي‌دهد. مردم از بودن او در مقام والیگری ناراضي و نگران هستند و با وزير كشور در اين مورد تماس گرفته‌اند.


یادداشت ها
1-                        علي اصغر شميم همداني: ايران در دوره سلطنت قاجار، ص 471.
2-                        يار حسن منصور لشگر: تقريرات پهلوان حسين سالار اسلام، ص51.
3ـ"يادمانده‌ها"دكترعباس آريان پور كاشاني، ص،25ـ 26.
4ـ طغيان نايبيان، در آخر كتاب مدارك پيوست.
  5 ـ  ايران، 30 ذي القده 1337ق، ص2.
6ـ مكي: تاريخ بيست ساله ايران، جلد 4، ص 242.
7ـ مكي: جلد 4، ص2ـ 251.
8ـ امير مهدي آريان پور: پيشين، ص 216
9ـ "روز شمار تاريخ ايران" جلد اول، ص، 339.
10ـ حسين معروفي: مصاحبه، دي 1359 ش.
11ـ كسروي: پيشين: جلد 2، ص 802.
12ـ همان، جلد 2، ص 640.
13ـ همان، جلد 2، ص 600.
14ـ اسدالله منتخب السادات يغمائي: حماسه فتحنامه نايبي، ص 174.
15ـ منوچهر فرمانفرمائيان: خون و نفت، ص 91.
16ـ همان، "خون و نفت"، ص 93.
17ـ همان ، " خون و نفت" ص 96
18ـ محمد رضا خسروي: طغيان نايبيان، ص 455.
19-                همان، ص 455.
20-                همان، ص 455.
21ـ  دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي: خاتون هفت قلعه، ص 151.
22-                 عبدالله بهرامي: خاطرات عبدالله بهرامي، ص 45-35

23-ذعبدالله بهرامی: خاطرات عبدالله بهرامی ص5-354

No comments:

Post a Comment