Thursday, March 10, 2016

برنامه ریزی برای انهدام نایبیان





{ یاد داشت : در بخش های بعدی ترجمه و اصل اسناد خارجی جهت اطلاع خوانندگان گرامی ارائه خواهد شد}

برنامهريزي براي انهدام نايبيان

1ـ به كارگيري روشهاي گوناگون
براي نابودي كامل نايبيان همانگونه كه در صفحات قبل به آن اشاره رفت، وثوقالدوله و حاميانِ انگليسيِ او روشهاي گوناگوني را به كار بردند. از اوايل سال 1918 نمايندگان متعدد انگليسي چندينبار با يارماشاءالله در كاشان ملاقات كرده، و پيشنهادات فراواني از جمله دادن اطمينان دوستانهي انگليس به يارماشاءالله، پيشنهاد پرداخت كمك مالي به او، دعوت از او و سواران نايبي براي پيوستن به پليس جنوب و مذاكرهي مقامات انگليسي با دولت مركزي تهران به منظور بالا بردن سهميهي ماهيانهي مربوط به خدمات قرهسوراني كه نايبيان انجام ميدادند ارائه كردند. از طرف ديگر دولت تهران از يارماشاءالله و ساير نايبيان خواستار گرديد كه جملگي آنها به ژاندارمري بپيوندند. توامآ وثوقالدوله و يارانش، كه در رأس آنها صارمالدوله قرار داشت، از دستههاي راهزن كه در خدمت خود درآورده بودند استفاده كرده و آنان را بيش از پيش، به جان نايبيان انداختند. سپس باند وثوقالدوله به موازات تبليغات ضدنايبي، در داخل گروههاي نايبي هم به خرابكاري پرداخت و حتي تا حدي نيز موفق شد. ضمنآ براي دور داشتن مردم از نايبيان، با وسايل گوناگون آنان را مورد تخطئه و افترا قرار دادند و راهزن و غارتگر و آدمكش ناميدند. و علاوه بر آن با اعزام تروريست سعي در كشتن يارماشاءالله و نايب حسين نمودند.
به سند ی سركنسول انگليس در اصفهان به مافوق خود در تهران طی شماره109 در تاریخ4 مه 1919، چنين گزارش كرده است:
«در تاريخ 9 مه، رجبعلي با ـ30 35 نفر از افراد خود به دو واگن پستي در نزديكي نراق حمله كرد، و اموالي را كه متعلق به انگليسيها و يا افراد تحت حمايت انگليسيها بود، به سرقت برد. راهزنان اطلاعات بسيار دقيقي از محتويات داخل دو واگن داشته و دقيقآ مطلع بودهاند كه چه زماني اين واگنها در آن حوالي خواهند بود. شايع است كه مأمورين قرهسوران تحت امر ماشاءاللهخان در اين راهزني دست داشته و حتي به احتمال قوي خود ماشاءاللهخان در اين دستبرد شركت داشته است.»
در اين گزارش به سهولت ميتوان به نكات جالبي پي برد. 1ـ رجبعلي به دو واگن پستي حمله كرده است. 2ـ محل دستبرد در حوالي نراق است كه از كاشان فاصلهي زيادي دارد. 3ـ چون واگنها پستي بودهاند لذا فقط مأمورين و مقامات دولتي از محتواي محمولات باخبر بوده، و ضمنآ ميدانستهاند در چه زماني در حوالي نراق خواهند بود. بنابراين ميتوان قبول كرد كه فقط باند دولتي وثوقالدوله و صارمالدوله اين اطلاعات را در اختيار مزدور خود رجبعلي قرار دادهاند. 4ـ اگر رجبعلي اين دستبرد را انجام داده است، پس مأمورين قرهسوران نايبي كه در آن زمان در جادههاي اطراف نراق حضور نداشتهاند، (چون در آن زمان يارماشاءالله فقط مسئوليت تأمين جادهي كاشان اصفهان را به عهده داشته است.) چگونه در اين راهزني دست داشتهاند!؟ 5 ـ يارماشاءالله كه بنا به اظهارات مقامات انگليسي در آن زمان بالغ بر 600 سوار و تفنگچي داشته است با آن همه مشكلات عظيم حملات چراغعلي، رجبعلي و كسان ديگر و در همان زمان دعوت از او براي مذاكره با نخستوزير به تهران، احضار براي پيوستن به ژاندارمري، نگراني از جان و مال و آگاهي از توطئههاي عليه خود، آيا ممكن است كه او شخصآ در رأس سواران قرهسوران خود در اين دستبرد شركت داشته باشد؟! و به اموال انگليسيها يعني كساني كه از آنها وعده ي تأمين شنيده است، دستبرد زند؟
بهطور قطع و يقين اين صحنهسازي ساخته و پرداختهي باند وثوقالدوله بوده، و هدفشان بدنام كردن بيشتر نايبيان و ضمنآ دور كردن مقامات انگليسي از نايبيان بوده، كه در اين اواخر مشاهده شده بود، آنها به دفاع از نايبيان برخاستهاند، و اين مطلب وثوقالدوله را سخت نگران كرده بود.
دربارهي نزديك شدن مقامات انگليسي به يارماشاءالله، اميرعباس، فرزند سوم يارماشاءالله در خاطرات خود چنين آورده است كه: «نمايندهي دولت انگليس در كاشان، با سردار يارماشاءالله ملاقاتي كرد و از مذاكرات اين دو و گفتههاي نمايندهي انگليس مطالب زير دستگيرم شد: ايران به يك رهبر نيرومند نيازمند است تا به روزگار بيساماني و اغتشاش و هرج و مرج پايان دهد، و سردار كه در مبارزات دليرانهي خود براي نجات ايران از چنگال روسها، ميهنپرستي و لياقت خود را ثابت نموده، بايد از اين فرصت استفاده نموده، از راه دوستي با انگليسيها، زمام امور را به دست گيرد و ايران را نجات دهد... نماينده گفت: من براي شما از سفارت انگليس تأمين مالي و جاني ميگيرم، تا خودتان به تهران رفته، با وزيرمختار انگليس مذاكره كنيد. سردار گفت: من ايراني و مسلمانام و از خارجي تأمين نميخواهم، بلكه دولت ايران بايد به من تأمين بدهد.»1
در مورد رد كردن تأمين سفارت انگليس به توسط يارماشاءالله، سركنسول انگليس در اصفهان نيز اين مطلب را در تلگراف رمز شماره ي 205 مورخ 25 ژوييهي 1918 مورد تأييد قرار داده است.

2ـ انگلستان تصميم به نابودي سران نايبي گرفته است
از اين زمان به بعد است كه يكباره دشمني مقامات انگليسي با نايبيان به صورت جدي ظاهر ميشود و در مكاتبات خود ابايي از نشان دادن اين دشمني نداشته و باند وثوقالدوله را از پشتيباني خود برخوردار ميكنند. «چگونه بود آن حكايت؟»

در 22 ژوئنِ 1919 سركنسول انگليس در اصفهان طي گزارش شمارهي 140 خود چنين اظهار كرده است:
«غير از ماشاءاللهخان كه در كاشان است، و رجبعلي كه محل او مشخص نيست، و راهزنان فراقا (Faragha) كه اخيرآ آرام بوده و فعاليتي ندارند، و يك يا دو گروه ديگر، منطقه فعلا خالي از راهزن است.» . . . همين آقاي سركنسول تا چندي قبل از طرفداران پر و پا قرص نايبيان و يارماشاءالله بود و از او علنآ پشتيباني ميكرد، چنانكه در صفحات پيشين به آن اشاره شد. حال او را در رديف راهزنان قرار ميدهد.
سركنسول انگليس در گزارش رمز شمارهي 132 خود در تاريخ 22 ژوئن 1919 به مافوق خود چنين تلگراف كرده است.
«اگر دولت تهران مايل است از شر ماشاءاللهخان راحت شود، به عقيدهي من در زمان حال بهترين فرصت پيش آمده است. زيرا در حدود 700 نفر از افراد پليس جنوب با 4 قبضه توپ و مسلسل سنگين در اينجا به سر ميبرند و بسيار علاقمندند در اين مأموريت شركت كنند. اين بزرگترين فرصت و موقعيت است كه ما بتوانيم دولت تهران را وادار كنيم دستورات لازم را صادر كند. من اطمينان دارم كه كلنل اورتون (فرماندهي پليس جنوب در شيراز) مطلب فوق را تأييد خواهد كرد.
«ژاندارمري قم ميتواند راه شمالي ماشاءاللهخان را قطع كند. در حال حاضر ماشاءاللهخان بيش از 300 سوار ندارد.» در زيرِ نامه، شخصي با حروف اول نام (E.G.G.) با دستخط خود چنين نوشته است:
«با وجود آن كه ماشاءاللهخان در گذشته خدماتي در مورد امنيت جادهها به عمل آورده است، ولي من تصور ميكنم كه او خار قابل ملاحظهاي در پوست (خارِ چشم) دولت تهران است و دولت مركزي شديدآ مايل است به حساب او رسيدگي كند. آيا لازم است من در اين مورد با اعتلاءالدوله (وزير كشور) مذاكره كنم؟» و در زير اين نوشته شخص ديگري با حروف اول نامهاي خود (M.L.) اينطور نوشته است:
«ماشاءاللهخان حدود دو ماه قبل از من تأمين خواست و من با موافقت وثوقالدوله به او تأمين دادم كه به تهران بيايد. مرتبهي قبل كه من وثوقالدوله را ملاقات كردم از من خواست كه تأميننامهي قبلي را از ماشاءاللهخان پس بگيرم و به او بگويم كه اگر در مدت 10 روز به تهران نرود، مدت تأمين به سر خواهد رسيد. نواب صاحب، نامهاي به ماشاءاللهخان بنويسيد كه :«چون شما به مهلت دادهشده توجهي نكردهايد لذا اين تأمين ملغي ميشود.»
بنابراين از نظر مقامات ايراني و انگليسي يارماشاءالله به صورت دشمن شمارهي يك دولت بريتانيا درآمده است كه بايد از شرش خلاص شوند.
براي از بين بردن او، 700 نفر از افراد پليس جنوب را با توپ و مسلسل از شيراز عازم اصفهان كردهاند و ضمنآ پيشنهاد شده است كه ژاندارمري راه شمالي را به روي او ببندد. اين چه راهزني است كه براي از بين بردنش نياز به اين همه افراد نظامي مجهز به توپ و مسلسل و تفنگ دارد؟ پاسخ آن را بايد در اعترافنامهي وزيرمختار انگليس جست و جو كرد كه ميگويد: «با وجود خدمات گذشتهي ماشاءاللهخان، او در حال حاضر مانند خار قابل ملاحظهاي است كه در پوست وثوقالدوله فرو رفته است.» او ادعا ميكند كه ماشاءاللهخان دو ماه قبل از وي تأمين خواست كه با موافقت وثوقالدوله به او داد. آدم دروغگو فراموشكار هم ميشود! اين وزيرمختار انگليس بود كه با درخواست وثوقالدوله رأسآ با يارماشاءالله در كاشان تماس برقرار و از طرف وثوقالدوله و خودش به او تأمين جاني و مالي ميدهد. (چون يارماشاءالله در آن زمان به تهران نرفته بود تا بتواند با وزيرمختار انگليس ملاقاتي كرده باشد!).
وزيرمختار انگليس انتظار داشته است كه يارماشاءالله پس از دريافت تأميننامه از او فورآ به تهران عزيمت نمايد. ولي وزيرمختار انگليس اذعان كرده است كه، يارماشاءالله تمايلي به رفتن به تهران ندارد، چون علاوه بر اينكه به دولت مركزي تهران و قول و قرارهايشان اعتمادي ندارد، به وعدههاي مقامات انگليسي هم اعتقادي ندارد.
بررسي اين اسناد نشان ميدهد كه، به منظور نابودي نايبيان به هر عملي از جمله پخش شايعات، اعزام تروريست و توطئه براي تفرقه و تجزيهي سواران و مأموران آنها دست زده و حتي گزارشات ضد و نقيض ميدهند!
براي آگاهي از يكي ديگر از شايعات كاذب عليه يارماشاءالله، به سند دیگری مراجعه می کنیم.
در تاريخ 24 ژوئن 1919 سركنسول انگليس تلگراف رمزي به وزيرمختار خود مخابره كرده است:
«لطفآ به روزنامهي ايران مورخهي 21 ژوئن 1919، صفحهي 2 آخرين ستون به مقالهاي تحت عنوان ( استرداد مسروقه) توجه شود.
اين موضوع حقيقت ندارد كه ماشاءاللهخان اشياي مسروقه را به دست آورده ولي آنها را به صاحبانشان عودت نداده است، با وجود اينكه من از او خواسته بودم كه سريعآ اين كار را انجام دهد!»
در زير نامه آقاي وزيرمختار به عباس خليلخان (يكي از منشيهاي ايراني سفارت) دستور داده است كه به سركنسول پاسخ بدهد. پاسخ عباس خليلخان چنين است:
«به دستور وزيرمختار بريتانيا يادداشتي براي روزنامهي ايران فرستاده شده بود، كه در آن روزنامه چاپ شد مبني بر اينكه :ماشاءاللهخان اموال مسروقه را دريافت ولي به صاحبانش عودت نداده است.»
آيا هدف آقاي وزيرمختار انگليس از جعل خبر را چيزي جز تخريب وجههي يارماشاءالله و آماده كردن افواه مردم براي قبول اعزام نيرو و انجام عمليّات نظامي عليه نايبيان و نابود كردن احتمالي آنها، ميتوان تعبير كرد؟!
در تاريخ 25 ژوئن  1919كلنل اورتون فرماندهي نيروهاي پليس جنوب در شيراز، تلگراف رمزي به شمارهي 8/99/840 براي وزيرمختار انگليس در تهران ارسال ميكند به اين مضمون.
«من از طريق فريزر مطلع شدم كه كلنل هيگ (سركنسول انگليس در اصفهان) طرح عمليّات جنگي بهوسيلهي ستون متعلق به سوپر (Soper) را عليه ماشاءاللهخان كه آخرين دعوت دولت تهران را براي رفتن به تهران نپذيرفته است، تأييد ميكند. برطبق اطلاع من، ماشاءاللهخان داراي نيرويي نيمهچريكي و نيمهنظامي و از نوع پيادهنظام است. تعداد آنها در حال حاضر از 500 نفر تجاوز نميكند.
فعلا ستون فريزر در اصفهان باقي ميماند. فكر ميكنم ستون سوپر كه در اصفهان است بتواند از عهدهي ماشاءاللهخان برآيد و عليه او بجنگد بدون اينكه با مشكلات زيادي روبهرو شود، وليموقعيت عمومي و طرز تفكر و خطمشي تهران در اين مورد روشن نيست و نياز به بررسي دارد.
دولت تهران با خودخواهي انتظار دارد كه اين عمليّات جنگي توسط پليس جنوب و كوشش ستون سوپر و به خرج دولت بريتانيا انجام شود و حتي حاضر نيست در اين عمليّات با سوپر همكاري كند. هنوز سوپر از طرف دولت ايران به رسميت شناخته نشده است.
يك مدرك بد ديگر در مورد ثبوت خطمشي دولت ايران همين رد درخواست ماست براي تحويل ناصر ديوان فراشباشي به ما؛ در مقابل كمكهاي فراواني كه سوپر به دولت ايران كرده است، بجا بود كه دولت تهران فراشباشي را به ما تحويل ميداد.
هوستون (Hoston) در مورد اجراي هرگونه عمليّاتي در كاشان با من همعقيده است. من منتظر پيشنهادات صريح شما و دريافت دستورات از هندوستان ميباشم.
( اين نامه به آدرس تهران فرستاده شده و كپيهي آن به: سيملا در هندوستان، اصفهان، و بوشهر ارسال گرديد.)
در زيرِ نامه شخصي با كلمات اول اسمش E.G.G. در تاريخ 27 ژوئن با دستخط چنين نوشته است:
«مطمئنآ منظور كلنل اورتون اين است كه ما از دولت ايران بخواهيم كه قواي پليس جنوب را به رسميت بشناسد؟ زيرا اين شناسايي به اين معني خواهد بود كه ما از حرف خودمان كه در آينده پليس جنوب را در اختيار دولت تهران قرار خواهيم داد صرفنظر خواهيم كرد!
در مورد ناصر ديوان فراشباشي، من مخالفتي ندارم كه تهران را تحت فشار قرار دهيم تا او را به ما تسليم كند. به شرطي كه اين تصميمگيري با قول و قرارهاي شيراز توسط كلنل هوستون در مورد دادن تأمين جاني به فراشباشي، مغايرتي نداشته باشد.»

3ـ تشكيل پليس جنوب
در مورد به رسميت شناختن پليس جنوب بهوسيلهي دولت تهران، همانطور كه در  صفحات قبل به آن اشاره شد، انگليسيها متعهد شده بودند در پايان جنگ اول جهاني، نيروي تازه تأسيس پليس جنوب را تحويل دولت ايران بدهند. ولي با اطلاعاتي كه از گوشه و كنار به دست آمد، بهطور مسلم روشن گرديد كه انگليسيها پس از وادار كردن مقامات ايراني به امضاي قرار داد 1919 كه در حقيقت سند تحتالحمايگي ايران بود، در نظر داشتند نيروهاي ژاندارم و ديويزيون قزاق را منحل كرده و افراد آن را داخل پليس جنوب گنجانده و به خيال خودشان ارتش متحدالشكلي كه در رأسش افسران انگليسي و درجهدارانش انگليسي و هندي و افرادش ايراني بود، تشكيل دهند. تنها هدف از تشكيل اين نيرو جلوگيري از حملات احتمالي بلشويكها براي رسيدن به هندوستان و خليج فارس و حفظ منافع نفتي انگلستان در جنوب ايران بود. و لذا بههيچوجه خيالي براي تحويل اين نيرو به دولت ايران نداشتند. براي ثبوت اين مطلب، لازم است بهطور مختصر توضيح داده شود كه پس از اينكه در تاريخ 9 اوت 1919 قرار داد تحتالحمايگي به امضاي وثوقالدولهي خائن و دو تن از وزراي فرومايهتر از خودش يعني نصرتالدوله فيروز و صارمالدوله به عنوان نمايندگان رسمي دولت ايران از يكطرف، و سر پرسي كاكس (Sir Percy cox) وزيرمختار انگليس در تهران به عنوان نمايندهي دولت انگليس از طرف ديگر رسيد. ولي چون در آن زمان همهي نمايندگان مجلس شوراي ملي با تصويب اين قرارداد مخالف بودند، لذا اين قرارداد به تصويب مجلس شوراي ملي نرسيده و درنتيجه احمدشاه نيز نتوانست قبل از تصويب مجلس اين قرارداد را توشيح كند. (با وجود سعي و كوشش شبانهروزي وثوقالدوله و يارانش براي فرستادن نمايندگاني به مجلس كه طرفدار و پشتيبان اين قرارداد باشند ولي به دلايلي كه در موردشان در صفحات بعدي اشاره خواهد شد، انتخاب نشده بودند)، لذا چندي بعد مقامات انگليسي كه از تصويب قرار داد مأيوس شدند، تصميم به انحلال پليس جنوب گرفتند، و با آن كه دولت وقت تهران درخواست نمود كه در مقابل پرداخت پول كليّهي تأسيسات و تجهيزات و حتي استخدام موقت افسران انگليسي و درجهداران هندي پليس جنوب، در اختيار ايران قرار داده شود، مقامات انگليسي به اين امر رضايت نداده و پس از انحلال سازمان پليس جنوب، كليّهي افراد ايراني آن را مرخص، و تمامي تجهيزات و سلاحها را سوزاندند.
در اوايل سال 1298 به دستور وثوقالدوله ماژور فضلالله اميرسپاهي رئيس گارد وثوقالدوله به فرماندهي مجهزترين واحد جنگي ژاندارمري آن زمان به نام واحد سيار گمارده شد. اين اردو كه محرمانه مأمور حمله به نايبيان كاشان شده بود، با افراد انبوه و جوخههاي مجهز به مسلسل و توپخانهي دور زن و اتومبيل زرهپوش، ظاهرآ از تهران رهسپار اصفهان گرديد، ولي در قم موقتآ مستقر گرديد.
در تاريخ 30 ژوئن، 1919، سركنسول انگليس تلگراف شمارهي 147 را براي مافوق خود در تهران مخابره ميكند:
«ماشاءاللهخان، پسر و برادرش را به تهران فرستاده و اعلام كرده است كه در عرض چند روز آينده به تهران خواهد رفت. بيشتر ژاندارمها قم را به قصد سطانآباد ترك كردهاند. سلطانآباد مقر فرماندهي ژاندارمها به جاي قم خواهد بود.»
 چهار روز بعد سركنسول تلگراف رمز ديگري را به شمارهي 141 براي رئيس خود در تهران ارسال مينمايد به اين مضمون:
«چون مدتي بود از كاشان خبري نداشتم، با مأمور تلگرافخانهي كاشان تماس گرفتم تا از اقدامات ماشاءاللهخان باخبر شوم. در جواب مطلع شدم كه طبق گفتهي ماشاءاللهخان امكان دارد او ظرف چند روز آينده عازم تهران شود، ولي هنوز منتظر تلگراف برادرش از تهران است كه آيا صلاح است به اين سفر برود و يا خير؟
اين عمل ماشاءاللهخان به نظر من گستاخي به دولت ايران و به شماست. با وجود آن كه به او دستور داده شده است كه به تهران برود، و با وجود گرفتن تأمين جاني هم از طرف دولت تهران و هم از جانب شما، او باز هم به هيچكدام وقعي نگذاشته و منتظر توصيهي برادرش است!
مهلت تأميني كه شما به او دادهايد منقضي شده است با وجود اينكه به او يادآوري كرديد، لذا نيازي نيست كه به او هشدار داده شود.
جسارتآ فكر ميكنم ستون پليس جنوب بايد هرچه زودتر به حركت درآيد. چون ژاندارمها صميمانه مايل به همكاري با سوپر نيستند، لذا بهتر است كه آنها در بين راه قم و كاشان باقي بمانند تا چنانكه ماشاءاللهخان قصد عقبنشيني به شمال يا شمال شرقي كرد، ژاندارمها جلوِ او را بگيرند. پليس جنوب ميتواند مواظب ساير مناطق باشد و بختياريها را آگاه سازد كه اگر ماشاءاللهخان از محاصره فرار كرد و به طرف آنها رفت، جلوش را بگيرند.
(كپيهي اين تلگراف به شيراز ارسال گرديد تا به اطلاع كلنل اورتون برسد).

4ـ چون يارماشاءالله به دستورات مقامات انگليسي ترتيب اثر نميدهد كنسول انگليس او را گستاخ خطاب ميكند
برداشتهاي زير را ميتوان از اين گزارش استنتاج نمود:
الف ـ با وجود اينكه يارماشاءالله از وثوقالدوله و وزيرمختار انگليس تأميننامه گرفته، معذالك به هيچكدام اهميتي نداده است.
ب ـ مقامات انگليسي كه در سالهاي طولاني در حقيقت گردانندگان حكومتهاي ايران بوده، و كليّهي تصميمات كشوري از طريق آنان گرفته شده و صادر ميگرديد، از اينكه بالأخره كسي به نام يارماشاءالله در ايران پيدا شده كه از تصميمات آنها سر باز زده و دستورات آنها را اطاعت نمينمايد، لذا حركات و رفتار يارماشاءالله را گستاخي ميدانند.
كنسول انگليس كه قبلا نايبيان را متمّرد و راهزن قلمداد كرده چگونه انتظار دارد كه افراد طغيانگر و ياغي از دستورات نخستوزير خائن و ستمگري اطاعت كنند؟
پ ـ سركنسول پس از بررسي قدرت جنگي و رزمي نايبيان پي ميبرد كه ستون سوپر به تنهايي قادر به رو به رو شدن با يارماشاءالله نيست، لذا جسارتآ پيشنهاد ميكند بهتر است توامآ از پليس جنوب و نيروهاي ژاندارمري و سواران بختياري عليه يارماشاءالله استفاده شود.
در تاريخ 6 ژوييهي 1919 سركنسول انگليس طی شماره 153 تلگراف ديگري به تهران ارسال ميكند:
«ماشاءاللهخان در رفتن به تهران در شك و ترديد است. شنيدم كه او از برادرش تلگرافي دريافت كرده كه به او اطمينان داده است كه در تهران همه چيز امن و امان است. ولي محقّقالدوله كه در تهران است تلگرافي ارسال و پيشنهاد كرده است كه فعلا از حركت به سمت تهران خودداري تا پس از بررسي مجدد، اوضاع تهران به او اطلاع داده شود.»
اعزام ژاندارمها از تهران به سمت اصفهان براي ماشاءاللهخان هشداري بوده است. و من فكر نميكنم كه او از دستور تهران پيروي كرده و به تهران برود.
دو روز بعد در تاريخ 8 ژوييهي 1919 سركنسول تلگراف رمز خيلي فوري ديگري را به تهران ارسال ميكند مبني بر اينكه:
«كلنل فريزر و من فكر ميكنيم ژاندارمها بايد در قم بمانند تا زماني كه ترتيب كامل عمليّات اردوكشي عليه ماشاءاللهخان تكميل شود. ژاندارمها از طريق تلگراف با تهران در تماس هستند و فقط با راهپيمايي چهار روز تا كاشان فاصله دارند. بنابراين زمان كافي براي صدور دستورات وجود دارد تا در صورت لزوم از قم به طرف كاشان حركت كنند.
(در زيرِ نامه با دستخط چنين نوشته شده است):
«خيلي فوري، آتاشهي نظامي از دولت تهران بخواهيد تا ژاندارمها را در قم نگه دارند.» آيا جملهي بالا نشاندهندهي اين مطلب نيست كه كليّهي دستورات در ايران از جانب سفارت انگليس صادر ميشده است؟!)
در همان روز پس از دريافت تلگراف سركنسول، وزيرمختار انگليس سر پرسي كاكس تلگراف رمز زير را براي سركنسول خود در اصفهان ميفرستد.
«قبل از دريافت تلگراف شمارهي 144 شما، نخستوزير از من خواهش كرد كه به شرح زير به شما اطلاع بدهم: به فضلاللهخان (فرماندهي گردان اعزامي ژاندارمري) دستور داده شد كه به سمت كاشان حركت كند و زماني كه به حوالي كاشان رسيد، به ماشاءاللهخان اولتيماتوم دهد كه فورآ به تهران برود. در اين صورت جان و اموالش در امان خواهد بود، و چنانچه ماشاءاللهخان مايل به اطاعت از دستور نباشد، فضلاللهخان به ماشاءاللهخان حمله كند. نخستوزير اميدوار است كه فريزر نيز با قواي خود از طرف ديگر وارد عمليّات جنگي عليه ماشاءاللهخان شود و با ژاندارمري در اين مورد همراهي كند.»
در حيني كه نيروهاي ژاندارمري و پليس جنوب و دستههاي بختياري بسيجيده و آمادهي جنگ ميشدند، وثوقالدوله به اين عنوان كه ميخواهد در بسط خطهي راهداري نايبيان و نيز واگذاري حكومت يك ولايت به نايبيان، با يارماشاءالله به مذاكره بپردازد، او را به تهران فرا خوانده بود. مطابق نقشهي حلقهي مدرس، ميبايست دستههاي گيلاني و مازندراني و كاشاني و احيانآ دستهاي از ايل بيرانوند بهطور همزمان به تهران شبيخون زنند و به ياري مبارزان داخل تهران و مخصوصآ نيروي پليس تهران، شهر را اشغال كنند. ولي اين كار هنگامي ميسر ميشد كه هم اوضاع نظامي و سياسي مناسب باشد و هم همهي دستههاي مردمي براي حمله آمادگي داشته باشند. چون در آن زمان مجال مطلوب دست نداده بود، يارماشاءالله در پاسخ دعوت وثوقالدوله به مماطله گراييد. يارماشاءالله ميخواست دعوت وثوقالدوله را چندان به تعويق اندازد تا زمان مقتضي براي حمله فرا رسد، و آنگاه در زير پوشش آن دعوت، به تهران بتازد و نيروهاي دولت را غافلگير كند. براي ثبوت به مماطله گراييدن يارماشاءالله به سند ی مراجعه ميكنيم. در اين سند سركنسول انگليس تلگراف رمز شمارهي 145 را در تاريخ 9 ژوييهي 1919 براي مافوق خود ارسال ميكند:
«ماشاءاللهخان چندين تلگراف براي من فرستاده و تقاضا كرده است كه مدت تأميننامهي او را تمديد كنيم. من به او توضيح دادم كه فقط وزيرمختار ميتواند اين كار را انجام دهد. تصور من اين است كه ماشاءالله خان خيال رفتن به تهران را ندارد و ميخواهد به اين طريق ما را عليه يكديگر بازي دهد و زمان لازم را به دست آورد. شايد اوضاع تا آن زمان از هر لحاظ براي او آرامتر و از حالت وخامت خارج شود. در آن صورت او دوباره در موقعيتي قرار خواهد گرفت كه ما را تهديد كند»
(Snap his fingers at us)
 اول چه كسي در ايران به وزيرمختاران انگليس در تهران چنين حقي را اعطا كرده بود كه تأميننامه به اتباع ايران بدهد؟
دوّم در اسنادِ مركز اسناد انگليس در لندن حتي يك تلگراف كه نشاندهندهي درخواست يارماشاءالله براي تجديد تأميننامه باشد، يافت نشده است.
سوّم در حالي كه مقامات انگليسي و دولت ايران، مخالفين خود را عليه يكديگر بازي ميدادند، چرا يارماشاءالله و ديگر سركشان نتوانند از اين حربه استفاده كنند؟
اما وثوقالدوله كه مطمئنآ از طرق مختلف از نقشهي حملهي مدرس و يارانش به تهران، مطلع و براي هموار كردن راه تصويب و اجراي پيمان تحميلي، شتابزده بود، در برابر مماطلهي يارماشاءالله، نخست راههاي اردستان را از حوزهي مأموريت نايبيان منتزع و به دشمن ديرين آنان، چراغعلي سردار صولت واگذاشت. و سپس به اميد كشاندن يارماشاءالله اعلام داشت كه دولت قبل از مذاكره با يارماشاءالله، ديگر خدمتي از نايبيان نخواهد خواست و البته حقوقي هم به آنان نخواهد پرداخت.
نايبيان به عنوان واكنش، فعاليتهاي خود را در راهها متوقف، و هرگونه ارتباط ميان خود و دولت را قطع كردند، ضمناً به عنوان اخطار به وثوقالدوله و ارباب انگليسياش، كارواني را كه در راه اصفهان ـ كاشان براي مؤسسات انگليسي داخل ايران كالا حمل ميكرد، ضبط كردند. از اينها گذشته ايل بيرانوند را كه همچنان از دولت آزرده بود عليه دولت برانگيختند. بهناچار كابينهي وثوقالدوله از روي مصلحتبيني و براي اغفال نايبيان، مجددآ در برابر آنان سيمايي دوستانه به خود گرفت و دستور پرداخت حقوق معوق دستگاه قرهسوراني نايبي را صادر كرد. ضمنآ نصرتالدوله، وزير كابينه، نامهاي مهرآميز براي يارماشاءالله نوشت و ادامهي راهداري نايبيان را خواستار شد. آنگاه وثوقالدوله با فرستادن چند نامه و تلگراف پياپي براي يارماشاءالله، دعوت خود را تكرار كرد و متذكر شد كه او در تهران مهمان رئيسالوزرا و در امان دولت خواهد بود. علاوه بر اين، به وسيلهي نمايندگان نايبيان در تهران به يارماشاءالله پيغام داد كه قصد دارد او را سردار قشون كند و همراه با اردوي نايبي، براي برقراري امنيت به يكي از ولايات مثلا گيلان گسيل دارد.

5 ـ قسم قرآن وثوقالدوله
مقارن پخش خبر دستگيري و اعدام دكتر حشمتالاطبا، همكار نزديك و صميمي ميرزاكوچكخان در اوايل شعبان 1337، شايع شد كه بهزودي نايب حسين «در يكي از زواياي مقدسه ي كربلا يا نجف يا مشهد» انزوا ميگيرد و يارماشاءالله «در سمت فرماندهي قوا و ايالت گيلان» به رشت ميرود. در بحبوحهي اين شايعات، وثوقالدوله براي رفع آخرين ترديدهاي يارماشاءالله نسبت به حسننيت دولت، به رسم ديرين مسلمين، قرآني را كه بر حاشيهي يكي از صفحات آن جملهاي مشعر بر زينهار يافتن يارماشاءالله نوشته شده و به امضاي او رسيده بود نزد يارماشاءالله فرستاد.

6ـ اعلان جنگ ارتش هندوستان به نايبيان
در تاريخ 10 ژوييهي 1919 تلگراف رمز شمارهي 1013/24 از وزارت امور خارجهي هند در دولت هندوستان، به شارژ دافر در سفارت بريتانياي كبير در تهران ارسال ميگردد:
«دولت هندوستان تصويب كرد كه قواي فريزر (Colonel Fraser) به حالت آمادهباش درآيند تا در صورت نياز عليه ماشاءاللهخان در كاشان به كار روند.» به اين ترتيب ميبينيم كه دولت بريتانياي كبير و دولت دستنشاندهي آن در هندوستان، رسمآ به نايبيان اعلان جنگ ميدهند و تصميم به نابودي آنان ميگيرند!
نه تنها كلنل سوپر و قواي او، بلكه كلنل فريزر و ستون او نيز آماده شدهاند تا به يارماشاءالله حمله كنند. ولي وثوقالدوله باز هم نگران است و ياور فضلاللهخان و ژاندارمهايش را هم روانهي كاشان كرده است تا با دو ستون پليس جنوب مشتركآ به نايبيان حمله كنند. البته بختياريها نيز از قبل آماده شدهاند. اين همه نيرو براي مقابله با سركشاني كه حاضر به مزدوري دولت مركزي و ارباب انگليسي آن نشدند آماده ميشوند!
يك روز پس از تصويب عمليّات جنگي عليه نايبيان توسط دولت هندوستان، سركنسول انگليس نگران شده و تلگراف رمز زير را براي مافوق خود به تهران مخابره ميكند:
«اتفاق قريبالاحتمال از اين قرار خواهد بود:
اگر فرماندهي ژاندارمري به ماشاءاللهخان اولتيماتوم بدهد قبل از اينكه راهها را سد كرده باشد، ممكن است ماشاءاللهخان توجهي به اولتيماتوم او نكند و در يكي از قلعههاي خود در سياهكوه و يا جندق كه هر دو در ميان كوير بيآب و علف ساخته شدهاند ولي از قبل در داخل آنها آب و خواربار فراوان ذخيره شده، مستقر شود. آن وقت از نيروي پليس جنوب انتظار ميرود كه به دنبال ماشاءاللهخان تا داخل كوير بروند و او را از قرارگاهش بيرون بكشند.
كلنل فريزر عقيده دارد كه شانس پيروزي اينگونه عمليّات جنگي در تابستان بسيار ناچيز است و او بههيچوجه مايل نيست، آن را اجرا كند، در وضع حاضر پليس جنوب قادر به تحمل اينگونه شكستها در عمليّات جنگي به اين مهمي نيست. براي اينكه پليس جنوب بتواند بهطور مؤثري همكاري كند، بايستي اين نيرو اصفهان را با دو ستون ترك كند، ستون اول از طريق نطنز و خليلآباد به سمت كاشان روانه شود، و ستون دوم از طريق سوه و كوهرود به طرف كاشان برود. ستون اول براي رسيدن به كاشان و به صورت تازهنفس و آمادهي جنگ بايد حداقل يك هفته در راه باشد. در صورتي كه ژاندارمها از قم به كاشان فقط 4 روز در راه هستند.
لذا بهتر است ژاندارمها در قم باقي بمانند تا ترتيب طرحهاي مربوط به اين عمليّات در اصفهان داده شود و دستورات جنگي و طرحهاي مربوطه تكميل شود.
بايد به ژاندارمها دستور داده شود كه از فرمان (F.S. 1980) پيروي كنند و متوجه باشند كه بايد در سمتي جلو روند كه قدرت مسدود كردن راه ماشاءاللهخان را داشته باشند.
فريزر معتقد است تا هنگامي كه دستوري از اورتون دريافت نكند، نخواهد توانست شروع به عمليّات كند. من با كليّهي پيشنهادات فريزر موافق هستم.»
(در زير تلگراف با دستخط چنين نوشته شده است)
«آتاشهي نظامي آيا زمان كافي در اختيار داريم كه جلو حركت ژاندارمها را بگيريم؟»
(در زير آن آتاشهي نظامي انگليس چنين نوشته است)
«من موفق نشدم در اين مورد با نخستوزير كه به توچال رفته و يا با وزير كشور، اعتلاءالدوله كه به شهر رفته تماس بگيرم، ولي تلگراف را به گلروپ (فرماندهي سوئدي ژاندارمري ايران گلروپ Colonel Gleerup) نشان دادم. او قول داده است كه مراتب را به ياور فضلاللهخان تلگراف كند و از او بخواهد در قم باقي بماند.» (به سند پيوست شمارهي 164 مراجعه شود.)
نيروهاي پليس جنوب كه قبلا ادعا ميكردند بهآساني از پس يارماشاءالله بر ميآيند، حالا  كه مقابله با يارماشاءالله حتمي به نظر ميرسد، اظهار عجز ميكنند كه نياز به دو ستون دارند تا از دو جهت مختلف به كاشان حمله كنند، و براي اينكه مبادا يارماشاءالله به سمت كوير فرار كند، از ژاندارمري نيز كمك ميخواهند كه جلو او را بگيرد. از سوي ديگر متوجه ميشويم كه مقام وزيرمختار انگليس در ايران بهقدري بالا و رفيع است، كه براي تماس با نخستوزير و وزير كشور ايران مستقيمآ روبهرو نميشود و يكي از كارمندان خود وابستهي نظامي را براي مذاكره و صدور دستور نزد آن دو اعزام ميكند!

7ـ برنامهريزي جنگي عليه نايبيان شروع ميشود
در تاريخ 12 ژوييهي 1919  كلنل اورتون از شيراز تلگراف محرمانهاي را براي رئيس ستاد ارتش هندوستان در سيملا مخابره ميكند به اين مضمون:
«تلگراف زير از فريزر در اصفهان به شرح زير دريافت شده است»:
«چند روز قبل وزير كشور ايران به هيگ تلگراف كرد كه حدود 1000 نفر ژاندارم از تهران به اصفهان گسيل شدهاند تا در اصفهان مستقر گردند. به درخواست من، هيگ به وزير كشور اطلاع داد كه اين ژاندارمها تا زماني كه نيروهاي پليس جنوب اصفهان را ترك نكردهاند، نبايد وارد اصفهان شوند. وزير كشور موافقت نكرد و اظهار داشت كه چرا نبايد اين دو نيرو در اصفهان با هم مستقر شده باشند. بهخصوص كه ژاندارمها قبلا تهران را به قصد اصفهان ترك كردهاند. به خواهش من هيگ از وزير كشور خواست كه ژاندارمها در قم باقي بمانند و از آنها عليه ماشاءاللهخان استفاده شود.»
«در تاريخ 9 ژوييه، نخستوزير از من (وزير كشور) خواسته است به شما اطلاع بدهم كه به ياور فضلاللهخان فرماندهي ژاندارمري اعزامي به اصفهان دستور داده شده است كه به سمت كاشان حركت كند. وقتي كه به فاصلهي مناسبي از كاشان رسيد، براي ماشاءاللهخان اولتيماتومي بفرستد و از او بخواهد كه به فوريت به تهران برود تا جان و اموالش در امان بماند. ولي اگر ماشاءاللهخان از دستور سرپيچي كرد، به او حمله كند؛ ضمنآ نخستوزير اميدوار است كه فريزر با قواي خود به سمت كاشان پيش رفته و با فضلاللهخان همكاري كند.
خواهشمند است يا با پيشنهادات من موافقت و آن را اجرا كنيد و يا نظرات خود را اعلام داريد.»
      وزير كشور اعتلاءالدوله
در پاسخ، هيگ به وزير كشور تلگراف زير را ارسال داشت:
«ممكن است پس از دادن اولتيماتوم توسط فرماندهي ژاندارمري به ماشاءاللهخان، و قبل از اينكه همهي راهها از قبل مسدود شده باشند، يكي از اتفاقات زير رخ دهد:
اگر ماشاءاللهخان توجهي به اولتيماتوم نكند، ممكن است او از كاشان به يكي از قلعههاي خود در سيوا و يا ژند در ميان كوير بيآب و علف برود. ماشاءاللهخان از قبل به مقدار كافي آب و خواربار و مهمات در اين قلعهها ذخيره كرده است. در اين صورت قواي پليس جنوب ناچار است ضمن تعقيب، او را از داخل اين دژهاي از پيش تقويت شده بيرون بكشد. فريزر حاضر به اجراي اين مأموريت نيست، چون شانس موفقيت آن در فصل تابستان بسيار ناچيز است و او فكر ميكند كه در حال حاضر افراد پليس جنوب را نبايد در يك مأموريت جنگي به اين مهمي شركت داد تا شكست بخورند.
براي اينكه نيروهاي پليس جنوب بتوانند با موفقيت در اين مأموريت شركت كنند، بايد نيروي خود را به دو ستون تقسيم كنند. يك ستون از طريق نطنز و خليلآباد به سمت كاشان برود و ستون ديگر از طريق سده و كوهرود اعزام گردد.
براي اينكه اين دو ستون اعزامي بتواند بدون احساس خستگي و كاملا تازهنفس به كاشان برسد، اقلا مدت يك هفته لازم است. ولي ژاندارمهاي مستقر در قم براي رسيدن به كاشان فقط نياز به چهار روز پيادهروي دارند. لذا فكر ميكنم بهتر است ژاندارمها در قم باقي بمانند تا ترتيب تمام عمليّات جنگي داده شود و طرح عمليّاتي دقيق تهيه و به مرحلهي اجرا درآيد و دستورالعملهاي لازم صادر گردد. ضمنآ بايد دقيقآ روشن شود كه ژاندارمها از چه طريقي خيال پيشرفت دارند و چگونه ميخواهند راه را بر ماشاءاللهخان ببندند؟ در واقع ژاندارمها بايد تحت امر فريزر قرار گيرند و از دستورات او پيروي كنند. فريزر ميگويد كه حركت او به سمت كاشان منوط به دريافت دستور از اورتون در شيراز است.
آنچه در بالا ذكر شد نظرات فريزر است كه من كاملا با آن موافق هستم. ظاهرآ دولت تهران انتظار دارد كه نيروهاي پليس جنوب از ژاندارمري تبعيت كنند و از آنها دستور بگيرند!
تا زماني كه به من اجازهي تصميمگيري در مورد چگونگي عمليّات داده نشود، ( البته به شرط اينكه با همديگر مذاكره و مشاوره كنيم) و تا زماني كه ژاندارمها تحت فرماندهي من قرار نگيرند، من علاقهاي به قبول مسئوليت و اجراي اين عمليّات ندارم.
لطفآ به من اطلاع دهيد كه آيا با نظرات من موافق هستيد و يا خير. اين دستورات شما براي من تازگي دارد و موقعيت مرا مشكل كرده است، زيرا كه بدون اطلاع من و پشت سر من ميخواهيد عمليّات جنگي را انجام دهيد.
البته من بهخوبي واقفام كه دولت تهران با چه مشكلاتي روبهروست و خيال ندارم كه با ايجاد مانعي در سر راه آنها مشكلاتشان را تشديد كنم.
من با فريزر موافق هستم كه در صورت اجراي عمليّات مشترك جنگي نيروهاي پليس جنوب و ژاندارمري عليه ماشاءاللهخان ممكن است او را وادار به تسليم كرد، ولياين امكان نيز وجود خواهد داشت كه او به داخل كوير فرار كند و عمليّات جنگي را در تابستان داغ پُرمخاطره سازد.
دومين راهحل اين است كه ژاندارمها تحت امر ياور فضلاللهخان كاشان را اشغال كنند و در آنجا مستقر شوند. در اين صورت ميتوان ستون اعزامي از كرمان و دو اسكودران (گروهان) و دو توپ و دو پلاتون (جوخه) را موقتآ در تحت امر لوكاس (Lucas) در اصفهان باقي گذارد، ولي ستون اعزامي از شيراز و باقيماندهي ستون اعزامي از كرمان را به پادگانهاي خود برگرداند.
... با ذكر مراتب فوق، من مخالف هستم كه نيروهاي پليس جنوب در يك عمليّات جنگي كويري در اطراف كاشان شركت كنند، زيرا اين عمليّات ممكن است براي مدت طولاني ادامه يابد. در تلگراف كلنل اورتون به رئيس ستاد ارتش هندوستان متوجه ميشويم، كه فرماندهي پليس جنوب اعلام ميكند كه بهتر است اين عمليّات بهوسيلهي پليس جنوب انجام نشود. علت اين عدم تمايل را به گردن ژاندارمري مياندازد كه تا آنها در تحت فرمانش قرار نگيرند حاضر نيست در عمليّات مشترك، زير فرمان ژاندارمري قرار گيرد! ضمنآ راهحل دومي را ارائه كرده است يعني نظر داده است كه ياور فضلاللهخان كاشان را اشغال كند.

8ـ مقامات انگليسي ژاندارمها را تشويق به تصرف و چپاول اموال نايبيان ميكنند
دو روز بعد سركنسول انگليس تلگراف رمز ديگري براي مافوق خود مخابره ميكند:
«ماشاءاللهخان بهطور جدّي احساس خطر ميكند و دقيقآ حركات ژاندارمها را زير نظر دارد من گمان نميكنم كه او در اطراف كاشان بجنگد اگر او بتواند به طرف سياهكوه و يا جندق برود در هر يك از دو محل فوق شانس بيشتري خواهد داشت و در اين وقت سال (تابستان) امكان تعقيب او وجود ندارد.
من «پيشنهاد ميكنم كه كليّهي اموال او را در كاشان به تصرف درآوريم. قواي ژاندارم قادر است مانع ورود مجدد ماشاءاللهخان به كاشان شود.» (در زيرِ نامه با دستخط چنين نوشته شده است):
آتاشهي نظامي:
«آيا شما ميتوانيد مفاد اين تلگراف را در اختيار گلروپ فرماندهي ژاندارمري بگذاريد؟ ما امروز عصر قرار است او را ملاقات كنيم.»
(E.G.G.) 51 ژوييه
واضح است كه انگليسيها به علت هشياري يارماشاءالله و عدم كارآيي مأموران خود، از حمله به او بيم دارند و لذا دست و پا ميكنند تا او را به خارج كاشان برانند تا ژاندارمها بتوانند به كاشان وارد شده و اموال نايبيان را مصادره كنند.
در واقع اين انگليسيها هستند كه غارت اموال نايبيان را به وثوقالدوله و ياور فضلاللهخان پيشنهاد كردهاند! (بهخصوص كه وثوقالدوله از مدتها قبل خواب گنجينههاي فرضي نايبيان را ديده است).
آقاي سركنسول انگليس در اينجا پيشنهاد تصرف اموال نايبيان را در كاشان ميدهد يعني به خيال خودش ميخواهد ياور فضلاللهخان را براي تصرف اموال نايبيان تحريك كرده و او را به مقابله با يارماشاءالله وادار كند. با اين پيشنهاد سركنسول علاقمند است با يك تير دو نشان بزند، يارماشاءالله را از بين برده و يا اقلا نيروهايش را درهم شكسته و تضعيف كند و ضمنآ چون مطمئن بود كه قواي ژاندارمري تحت امر ياور فضلاللهخان از عهدهي نيروهاي نايبي برنيامده و شكست مفتضحانهاي خواهند خورد، لذا پس از شكست از نايبيان ديگر اين نيروي ژاندارم كه در آن اواخر در مقابل پليس جنوب قد علم كرده بود، نميتوانست مانعي براي ادغام خود در پليس جنوب باشد.
در تاريخ 15 ژوييهي 1919 سركنسول انگليس تلگراف رمز ديگري به شمارهي 152 به تهران مخابره ميكند، به اين شرح:
«اطمينان حاصل شده است كه ماشاءاللهخان حتمآ از كاشان فرار خواهد كرد. و با توجه به تلگراف اورتون، پليس جنوب آمادگي ندارد در عمليّات تعقيب ماشاءاللهخان شركت و او را مقتول و يا دستگير كند. بايستي از هر لحاظ آماده شد تا جلوِ مراجعت او به كاشان را گرفت وگرنه دردسر از نو شروع خواهد شد. به اين علت بايد يك گروهان ژاندارم در كاشان بماند. اگر اين كار انجام شود، تعدادي از سواران ماشاءاللهخان او را ترك خواهند كرد.»
در اين زمان بهوضوح ديده ميشود كه مقامات انگليسي واقعآ قصد نابودي سران نايبي را داشته، و به روشني صحبت از قتل آنها ميكنند! ضمنآ براي تضعيف آنها راهحل محاصرهي نايبيان را پيشنهاد كردهاند با اين تصور كه ميتوان بعضي از سواران آنان را ترغيب به ترك آنها كرد. چنانكه در گزارش بعدي اعلام كرده است كه عليخان كاشكوني با 12 سوار از ماشاءاللهخان جدا شده و به ژاندارمها پيوسته است.

9ـ ارتش انگليس به علت ترس از شكست، از درگيري مستقيم با نايبيان خودداري ميكند
در تاريخ 15 ژوييهي  1919كلنل اورتون از شيراز، تلگراف رمز ديگري به شمارهي 840-133G به رئيس ستاد ارتش هندوستان در سيملا مخابره ميكند، به اين شرح:
«تلگراف زير در مورخهي 13 ژوييهي از فريزر در اصفهان دريافت شده است.
ماشاءاللهخان خود را از هر جهت آمادهي فرار به كوير كرده است. نميتوان قبول كرد كه او تأمين فضلاللهخان را قبول خواهد كرد و مطمئنآ در كاشان منتظر نخواهد ماند تا با ژاندارمها روبهرو شده و با آنها بجنگد، بلكه به سمت شرق و شايد سياهكوه و يا يانك برود. بدون شك ماشاءاللهخان به داخل كوير خواهد رفت كه براي اين ستون امكان تعقيب او وجود نخواهد داشت و فكر ميكنم شانس پيروزي بر او در اين عمليّات بسيار كم خواهد بود.»
يك تلگراف از وزير كشور در تهران براي هيگ به اين متن ارسال شده است:
«به ژاندارمري دستور داده شده است كه در قم باقي بماند تا نخستوزير كه در خارج تهران است مراجعت كند. پس از مراجعت نخستوزير، موضوع مورد بررسي قرار گرفته و نتيجه اعلام خواهد شد. در صورتي كه ماشاءللهخان به داخل كوير برود بايد قبول كنيم كه تعقيب او بيحاصل است، مگر اينكه شانس زيادي بياوريم و بتوانيم در مدت زمان كوتاهي او را وادار به تسليم شدن كرده و دستگيرش كنيم.» خاتمهي تلگراف.
فاكتور غافلگير كردن ماشاءاللهخان از ميان رفته است، چون به علت دخالت ياور فضلاللهخان، به ماشاءاللهخان فرصت كافي داده شده كه اموال قيمتي خود را جمعآوري و خود را آمادهي حركت به سمت كوير كند.
شواهد و تجربيات گذشته نشان ميدهد كه اگر ژاندارمهاي فضلاللهخان وارد كاشان شوند، به غارت و چپاول اموال مردم خواهند پرداخت، و اگر در همان زمان افراد پليس جنوب در كاشان باشند آنها نيز بدنام خواهند شد، حتي اگر افسران انگليسي پليس جنوب بتوانند جلوِ غارتگري آنها را بگيرند.
در صورتي كه نيروهاي پليس جنوب مجبور به شركت در اين عمليّات گردند، لازم است به اطلاعتان برسانم كه به شرط بودن ژاندارمها در آنجا، من به آنها اجازه نخواهم داد وارد كاشان شوند. همچنين پليس جنوب در داخل كوير ماشاءاللهخان را تعقيب نخواهد كرد، مگر اينكه فريزر تشخيص دهد كه شانس زيادي براي موفقيت وجود خواهد داشت و مثلا ميتواند با نيروهاي ماشاءاللهخان حداكثر در فاصلهي يك روز راهپيمايي از كاشان درگير شود.
در صورتي كه ماشاءاللهخان موفق شود به كوير برود من ترجيح ميدهم پليس جنوب از ادامهي عمليّات جنگي دست بردارد و عمليّات جنگي مربوط به كاشان را به عهدهي فضلاللهخان و ژاندارمهايش بگذارم.» .
از تلگراف رمز كلنل اورتون به مافوق خود در هندوستان ميتوان برداشتهاي زير را نمود:
1ـ لازم به توضيح است كه در رأس ژاندارمري ايران در آن زمان افسري سوئدي به نام گلروپ (Gleerup) قرار داشت. انگليسيها خوب ميدانستند كه افراد و افسران ايراني ژاندارمري از راهزنان و دزدان بدتر و خطرناكتر بوده و تجاوز به اموال مردم و كاروانها از فعاليتهاي روزمرهي آنها است. بنابراين عذر آوردن كلنل اورتون در مورد غارت و چپاول اموال مردم در كاشان توسط ژاندارمها مطلب تازهاي نيست و سابقهي تاريخي داشته!
2ـ مشكل اصلي مقامات انگليسي و پليس جنوب؟ بر اين امر آگاه بودند كه افراد ايراني موجود در پليس جنوب، از روي علاقمندي به انگليسيها وارد خدمت پليس جنوب نشدهاند، بلكه از فرط احتياج و براي امرار معاش و شايد هم از بيم استانداراني مانند فرمانفرما به اين كار تن دادهاند. كلنل اورتون از اين ميترسيد كه در صورت روبهرو شدن با نايبيان عدهي كثيري از اين افراد پليس جنوب دست از جنگ كشيده و به نايبيان بپيوندند.
3ـ مقامات انگليسي كه خودشان فكر مصادرهي اموال نايبيان را در كاشان به وثوقالدوله و مسئولين ژاندارمري توصيه كرده بودند، بيش از همه از قتل و غارتي كه هنگام تصاحب آن گنجينههاي خيالي روي خواهد داد، آگاهي داشتند. كلنل اورتون بهخوبي مطلع بود كه افراد ايراني و درجهداران هندي پليس جنوب، از افراد ژاندارمري بهتر نيستند و همان خوي سبعيت و تجاوز و غارت در آنها وجود دارد و با ورود به كاشان
آنها نيز به اعمال خلاف دست خواهند زد و سبب آبروريزيِ اربابانِ انگليسي خود خواهند شد.

كلنل اورتون تأكيد كرده است كه جنگيدن در كوير شانس زيادي براي موفقيت ندارد و لذا پيشنهاد كرده است كه اين مأموريت را به عهدهي فضلاللهخان و ژاندارمهايش بگذارند. علت اين پيشنهاد كاملا مشخص است.
الف ـ اورتون با اطلاع از قدرت جنگي نايبيان در جنگ و گريز و بهخصوص در نواحي كويري و بيآب و علف، و با اطلاع از موفقيتهاي جنگي نايبيان در قيام رهايي ملي عليه قشون مجهز روسيه در سالهاي 1915ـ1916، بهخوبي ميدانست كه نيروهاي پليس جنوب قادر به جنگيدن با سواران پرتجربه و جنگديدهي نايبي نبوده، و جز بدنامي نتيجهي ديگري براي آنها در بر نخواهد داشت.
ب ـ چون از دخالتهاي بيمورد ياور فضلاللهخان و اينكه او ادعاي فرماندهي عمليّات جنگي را عليه يارماشاءالله در سر ميپرورانيد و علاقمند بود نيروهاي پليس جنوب تحت امر او قرار گيرند، (يعني كلنل فريزر و كلنل سوپر) زير امر يك ياور (سرگرد) قرار گيرند، ناخشنود و آن را از لحاظ اصول نظاميگري قابل قبول نميدانستند، لذا كلنل اورتون مايل بود او را به تعقيب نايبيان بفرستد، تا در نواحي كويري و در گرماي تابستان نيروهاي ژاندارمري تار و مار شده، و ضمنآ با شكست ژاندارمها دماغ ياور فضلاللهخان به خاك ماليده شود.
در روز بعددر تاریخ 16 ژوئیه 1919، وزيرمختار انگليس سر پرسي كاكس تلگراف رمزي را به شمارهي M-596 براي رئيس ستاد ارتش هندوستان مخابره ميكند. به اين شرح:
«در مورد ماشاءاللهخان من موضوع را با نخستوزير در ميان گذاردم، ژاندارمها در قم باقي ماندهاند و محرمانه دستور داده شده است كه با فريزر تماس بگيرند و طرح عمليّات مشترك را تهيه كنند. اگر ماشاءاللهخان از كاشان فرار كند در آن صورت ژاندارمها كاشان را تسخير و اموال وي را مصادره خواهند كرد و مأموريت فريزر خاتمه خواهد يافت.
در مورد ساير برنامههاي آينده، حال كه به كمك و همكاري ما (بريتانيا)، دولت تهران توانسته است جاي پاي خود را در اصفهان محكم كند، دولت مركزي علاقمند است كه قسمتي از قواي پليس جنوب در حال حاضر در اصفهان باقي بماند تا زماني كه خانهاي بختياري جلسهي خود را تشكيل داده و سياست و خطمشي خود را براي آيندهي نزديك تعيين و اعلام كنند.
آيا داشتن دو اسكودران و دو پلاتون و دو قبضه توپ كه توسط اورتون پيشنهاد شده است براي اين كار كافي است و يا خير؟ من نميتوانم بدون بررسي اظهار نظر كنم و مايل هستم نظرات فريزر و هيگ را در اين مورد بشنوم.» كاكس
از تلگراف فوق ميتوان چنين برداشت نمود:
1ـ مصادرهي اموال نايبيان رسمآ رسميت پيدا ميكند.
2ـ نيروهاي پليس جنوب به اتفاق نيروهاي ژاندارمري كاشان را تسخير كرده و پس از آن مأموريت پليس جنوب خاتمه پيدا ميكند.
3ـ تا اين زمان (يعني ژوييهي 1919 برابر با خرداد 1298) دولت تهران جاي پايي در اصفهان نداشته است، و خانهاي بختياري كنترل كامل اصفهان را در دست داشتهاند.
در تاريخ 17 ژوييهي 1919 اورتون از شيراز طي تلگراف رمزي به شماره 840/137/G به ستاد ارتش هند گزارش ميدهد:
«در تاريخ 16 ژوييه، فريزر ضمن تلگرافي اطلاع داد كه به ياور فضلاللهخان توسط دولت تهران اختيار داده شده است كه مستقيمآ با فريزر در مورد عمليّات مشترك عليه ماشاءاللهخان ارتباط برقرار كند. من نيز به فريزر اختيار تام دادهام تا در عمليّات مشترك شركت كند، و دست او را باز گذاشتهام تا در موارد مختلف خودش تصميم گيرد. ضمنآ به او يادآوري كردهام كه مايلام او از اصول دستورالعمل تلگرافي شمارهي 840/133/G مورخ ژوييه، پيروي كند.»
گيرندگان وزيرمختار بريتانيا در تهران. در تاريخ 19 ژوييهي 1919 سركنسول انگليس تلگراف رمز زير را براي وزيرمختار خود در تهران مخابره ميكند:
«ماشاءاللهخان در شب 17 ژوييه از راوند به فرحآباد در مسير سياهكوه رفت. او ادعا كرده است براي جلوگيري از روبهرو شدن با ژاندارمها در راه تهران، از اين طريق رفته است، ولي شايد خيال دارد كه به سياه كوه برود، فعلا در مسيري قرار دارد كه پليس جنوب به او دسترسي ندارد. فريزر پيشنهاد ميكند كه اگر ژاندارمها از قم به سمت كاشان بروند، ممكن است بتوانند جلوِ راه او را بگيرند، هر چند كه شانس موفقيت آنها بسيار كم است. ولي اگر نتوانند جلوِ او را بگيرند، بهتر است به كاشان رفته و آنجا را تسخير كنند. ماشاءاللهخان قبلا  كليّهي اموال قيمتي خود را از كاشان خارج كرده است و فقط 100 نفر از سوارانش در كاشان هستند. اگر ژاندارمها كاشان را تسخير نكنند، مطمئنآ ماشاءاللهخان دوباره به كاشان باز خواهد گشت.
بهتر است فضلاللهخان با خود يك غلام ( انگليسيها به افرادي كه در خدمت آنها بوده و مأمور تعميرات خط تلگراف و تلفن بودند غلام خطاب ميكردند) و يك تلفن ببرد كه بتواند وضعيت و موقعيت خود را روزانه گزارش كند.»
(در زير نامه با دستخط نوشته شده است).
«كاپيتان كانالي،
لطفآ  كلنل گلروپ را ملاقات كرده و يا سريعآ با او مكاتبه كنيد، و اعلام كنيد كه عمليّات مشترك عليه ماشاءاللهخان بهطور يقين كنار گذاشته شده و به قواي پليس جنوب دستور داده شده است كه فعلا منطقهي اصفهان را ترك كنند و به مركز فرماندهي خود بروند. ضمنآ به كلنل هيگ اطلاع داده شد كه نيروي ژاندارم جاي آنها را در اصفهان خواهد گرفت و مفاد تلگراف بالا را به فضلاللهخان اطلاع دهيد و در مورد تسخير كاشان و برقراري رابطهي تلفني تأكيد كنيد.»
M. 02 ژوييه
در تاريخ 20 ژوييهي  1919شارژ دافر انگليس در تهران تلگراف رمز شمارهي 89 را به وزير امور خارجهي دولت هندوستان در سيملا مخابره ميكند:
«با توجه به پيشبيني شما كه ممكن است اصطكاكي بين ستون فريزر و ژاندارمها در عمليّات مشترك به وجود آيد كه البته بههيچوجه موردپسند نخواهد بود و با اطلاع از اينكه فعلا عمليّات عليه ماشاءاللهخان را تعطيل كردهاند، لذا چون نيروي ژاندارمري اعزامي از تهران كه فعلا در قم به سر ميبرد، براي رفتن به اصفهان مشكلي در سر راه ندارد، بنابراين باقي ماندن قواي پليس جنوب در اصفهان لزومي ندارد. نخستوزير موافقت كرده است كه آنها به پادگان خود باز گردند.»
از مطالبي كه در دو سند فوق ذكر شده است چنين برداشت ميشود:
1ـ كلنل فريزر با ياور فضلاللهخان در مورد عمليّات مشترك تماس برقرار كرده و به اين نتيجه رسيده است كه امكان همكاري مشترك با ياور فضلاللهخان وجود ندارد، و برخورد و اصطكاكي بين پليس جنوب و ژاندارمها قابل پيشبيني است.
2ـ حركت يارماشاءالله از راوند به فرحآباد (يكي از پايگاههاي نايبيان) به مقامات انگليسي كه از طريق جاسوسان خود در آن زمان چهارچشمي مواظب حركات نايبيان بودهاند، اينطور تفهيم كرده بود، كه يارماشاءالله حتماً  كاشان را ترك كرده و به سوي يكي از دژهاي خود در داخل كوير رفته و يا ممكن است عازم تهران گردد و نايب حسين نيز با بقيهي افراد خود به يكي از دژهاي خود در داخل كوير خواهد رفت و لذا براي تسخير كاشان بيدفاع 1000 ژاندارم مجهز به توپ و مسلسل كافي است. همانطور كه قبلا  كلنل فريزر اعلام كرده بود، حاضر به تعقيب يارماشاءالله و يا نايب حسين در داخل كوير باشد. ضمنآ ارتش هندوستان موافقت كرده بود كه اگر چنين اتفاقي رخ داد، مأموريت فريزر خاتمه خواهد يافت. لذا با چنين برداشتي كه يارماشاءالله به كوير خواهد رفت، به مأموريت نيروهاي پليس جنوب در كاشان و اصفهان خاتمه داده ميشود.
3ـ با ذكر مطلب «ماشاءاللهخان قبلا  كليّهي اموال قيمتي خود را از كاشان خارج كرده است» در حقيقت مقامات انگليسي خواستهاند به اين طريق به ياور فضلاللهخان و وثوقالدوله اطلاع بدهند كه دست از چپاول و غارت مردم كاشان بردارند.
4ـ مقامات انگليسي مطمئنآ با خانهاي بختياريِ دستنشاندهي خود در يكي دو روز گذشته به توافق رسيده بودند، كه نبايستي مانع ورود نيروهاي ژاندارمري به اصفهان شوند. در سند پيوست شمارهي 170 ذكر شده بود كه «دولت مركزي علاقمند است كه قسمتي از قواي پليس جنوب در حال حاضر در اصفهان باقي بماند تا زماني كه خانهاي بختياري جلسهي خود را تشكيل داده و سياست و خطمشي خود را براي آيندهي نزديك تعيين و اعلام كنند.»
چنين ذكر شده است:
«... لذا چون نيروي ژاندارمري اعزامي از تهران كه فعلا در قم به سر ميبرد، براي رفتن به اصفهان مشكلي در سر راه ندارد، بنابراين باقي ماندن قواي پليس جنوب در اصفهان لزومي ندارد...»
آيا اين مطلب بهطور واضح نشاندهندهي اين نيست، كه حاكم حقيقي كشور ايران در آن زمان مقامات سفارت انگليس بودهاند، و در آن زمان كه اسناد قرارداد ننگين تحتالحمايگي ايران توسط سه خبيث خائن و وطنفروش يعني وثوقالدوله، نصرتالدوله و صارمالدوله به خط يكي از اين سه نفر نوشته شده بود (عين سند خيانت اين سه تن به زبان فارسي و انگليسي به پيوست ضميمه است) و آمادهي امضاي وثوقالدوله و وزيرمختار انگليس بود، مقامات انگليسي براي بالا بردن وجههي ملي وثوقالدوله و نشان دادن قدرت او به مخالفين فراوانش، اجازه دادند كه موقتآ خانهاي بختياري رضايت داده تا دولت تهران بتواند تعدادي از افراد ژاندارمري را به اصفهان اعزام دارد و ظاهرآ  كنترل اين استان را در دست گيرد.
ملاحظه ميشود كه چگونه انگليسيها كه شخصآ توطئهي حمله به نايبيان را چيده بودند، در لحظهي آخر از شركت در اين عمليّات كه مطمئنآ به شكست آنها منتهي ميشد، خودداري كردند!
درسند ی سر کنسول انگلیس طی شماره رمز 165 در تاریخ 20 ژوئیه، 1919 موضوع را روشنتر ميسازد:
«در بعد از ظهر 15 ژوييه، ماشاءاللهخان و پدرش نايب حسين همراه 400 سوار كاشان را به قصد راوند كه در 2 فرسخيِ شمال غربي كاشان قرار دارد ترك كردند و از آنجا به فرحآباد رفتند. ماشاءاللهخان اظهار كرده كه نخواسته است در موقع رفتن به تهران با ژاندارمها روبهرو شود. او سه تن از برادران خود و عدهاي از سوارانش را در شهر به جا گذارده است.»
 ضمنآ سركنسول انگليس براي رد گم كردن عمليّات ژاندارمها، يعني تسخير كاشان، به صورت تلگرافي از ياور فضلاللهخان ميخواهد كه وانمود كند هر چه زودتر به سمت اصفهان روانه خواهد شد. ياور فضلاللهخان نيز پاسخ ميدهد كه روز 21 ژوييه، حركت خواهد كرد. به اين ترتيب يارماشاءالله را فريب ميدهند كه ژاندارمها به كاشان نخواهند رفت و لذا با خيال راحت عازم تهران شود. اما ژاندارمها به جاي حركت به اصفهان، در تاريخ 24 ژوييه، وارد كاشان ميشوند.-----
اردوي سيار ژاندارمري هنگامي كه به خطهي كاشان پا گذاشت، به اميد جلوگيري از بدگماني نايبيان، از پيشروي به سوي شهر خودداري نمود، و ياور فضلاللهخان خواستار ملاقات نايب حسين و يارماشاءالله شد، و يارماشاءالله كه آمادهي ترك شهر بود، رضايت داد كه پس از خروج، در خارج شهر نمايندهي او را بپذيرد. آنگاه به نايبيان سفارش كرد كه در صورت برخورد با ژاندارمها، با آنان مدارا كنند.10
در روز حركت يارماشاءالله، مردم كاشان و همچنين مقامات دولتي براي مشايعت او دست از كار كشيدند، و شهر تعطيل شد.11 يارماشاءالله به اتفاق گروهي از مشاوران و منشيان و كارگزاران خود و همچنين عدهاي از رجال كاشان از جمله برخي از افراد خانوادهي نراقي كه همه رهسپار تهران بودند، در ميان بدرقهي پُرشور مردم، شهر را ترك گفت، در حالي كه انبوهي از مردم از جمله نايب حسين و فرزندانش همچنان او را در خارج شهر مشايعت ميكردند.12 در پي يارماشاءالله و همسفران او، دستهي دويست نفري پهلوانرضا عصار رهسپار شد.13 و دستهي سيصد نفري به فرماندهي يكي از سركردهها به نام ماشاءالله رئيس، كمي عقبتر در حركت بود.14 يارماشاءالله به شيوهي افسران عثماني لباس پوشيده و كلاهي بر سر نهاده بود.15 همهي ملازمان او ملبس به اونيفرم و سراپا مسلح بودند و بر اسبهاي تنومند كه زين و برگ و زره عالي داشت، طي طريق ميكردند.16
يارماشاءالله مطابق برنامهي سفر خود، ميبايست پس از توقفي كوتاه در پايگاه فرحآباد و ملاقات با نمايندگان اردوي سيار، راه تهران را در پيش گيرد.17 پس چون به فرحآباد رسيد، يكي از منشيان خود، دبيرنظام را همراه با يك جوخهي نگهبان به اردوي سيار فرستاد تا نمايندگان اردو را نزد او بياورد. از طرف فرماندهي اردو دو افسر به نامهاي سلطان امير علايي و نايب اول فقيه، به همراهي دبيرنظام روانهي فرحآباد شدند.18
سلطان امير علايي در ملاقات خود با يارماشاءالله، در ضمن بيان علاقهي وثوقالدوله به حل مسئلهي نايبيان و لزوم مذاكرهي حضوري با يارماشاءالله و اهميت مأموريت نايبيان در گيلان، به سوداي جلب اعتماد او، يادآوري كرد كه اردوي سيار فقط چند روز براي استراحت و تدارك خواربار در شهر كاشان خواهد ماند، و در آن مدت به قصد احتراز از برخورد با نايبيان، حتيالمقدور از قرارگاه خود خارج نخواهند شد. از اين رو ياور فضلاللهخان انتظار دارد كه نايبيان هم به منظور جلوگيري از هر عمل تحريكآميز، موقتآ شهر را ترك گويند. يارماشاءالله به نمايندگان اردو قول مساعد داد و متقابلا خواستار شد كه اردوي سيار به نوبهي خود براي جلوگيري از برخورد مردم و ژاندارمها، در كاروانسراي وزير كه در مدخل شهر قرار دارد و در اختيار نايبيان است، اتراق كند. نمايندهي اردو اين خواسته را پذيرفت.
موكب يارماشاءالله از فرحآباد به سوي قم پيش رفت. گروهي از بدرقهكنندگان تا شهر قم او را همراهي كردند. اما بقيه از جمله نايب حسين و فرزندانش در نيمهي راه، در روستاي رهق، او را بدرود گفتند و بازگشتند.19 نايب حسين از رهق به پايگاه خود در فرحآباد رفت و بدان سان كه مقرر شده بود، همهي سواران نايبي را به ترك شهر خواند تا تصادمي ميان نايبيان و ژاندارمها روي ندهد.20
در تاريخ 3 اوت 1919 سركنسول انگليس در اصفهان تلگراف شمارهي 176 را براي وزيرمختار انگليس در تهران مخابره ميكند:
«ماشاءاللهخان به همراه 200 سوار در تاريخ 2 اوت، وارد قم شد و قرار است 2 تا 3 روز در آنجا بماند و سپس عازم تهران گردد. پدر و برادرانش با عدهاي سوار در نياسر به سر ميبرند.
ژاندارمها هنوز در كاشان و منتظر دريافت خبر حركت ماشاءاللهخان از قم به تهران هستند تا از محل استقرار خود در شوراب و كاشان به اصفهان بروند.»
مقامات انگليسي و ايراني كه مطمئن هستند نايبيان بهوسيلهي عمال خود از مفاد تلگرافهاي آنها مطلع ميشوند، با ارسال خبرحركت قريبالوقوع ژاندارمها به اصفهان به فريب ميكوشند كه به يارماشاءالله اطمينان دهند كه ژاندارمها خيال سويي نسبت به آنها و اموالشان ندارند و بهزودي به اصفهان خواهند رفت! ضمنآ چون دستهي 300 نفري به فرماندهي ماشاءالله رئيس از جهت ديگري به سمت قم در حركت بود لذا مقامات انگليسي در مورد حركت آنها ظاهرآ بيخبر بوده و گزارشي به تهران نميدهند. در صورتي كه در گزارش مورخهي 20 ژوييه، خود به تهران اعلام نموده بود كه يارماشاءالله با 400 سوار كاشان را به قصد راوند ترك نمود. (اگر يارماشاءالله با خود 200 سوار به قم برده است پس 200 سوار ديگر به كجا رفتهاند؟)
در تاريخ 6 اوت 1919 سركنسول انگليس در اصفهان تلگراف رمز شمارهي 162 را براي وزيرمختار انگليس مخابره ميكند:
«تلگراف 5 اوت، مأمور تلگرافخانهي قم حاكي است كه بعدازظهر آن روز ماشاءاللهخان همراه 150 الي 200 سوار مسلح به سمت تهران رفت.
بهتر است به دولت تهران اطلاع داده شود كه به ماشاءاللهخان هشدار دهد كه نميتواند چنين نيرويي را وارد تهران كند.
(در زيرِ نامه با دست نوشته شده)
«آتاشهي نظامي مراتب را به اعتلاءالدوله اطلاع دهيد.
اين تلگراف نشاندهندهي اين مطلب است كه، مقامات انگليسي از به همراه بردن نيروي بسيار مجهز 200 نفري به تهران توسط يارماشاءالله نگران شده، و خاصه اخبار و اطلاعاتي كه از طرق مختلف دربارهي روابط يارماشاءالله و ميرزاكوچكخان و مدرس از گوشه و كنار به دست آورده بودند، آنها را به فكر انداخته و وادار ميكند، كه از مقامات دولتي ايران بخواهند به هر ترتيبي كه ممكن است از ورود اين عده به تهران ممانعت به عمل آيد. در صفحات بعدي در اين مورد توضيحات بيشتري داده خواهد شد.
پس از حركت يارماشاءالله به طرف تهران و خروج نايب حسين از كاشان، سركنسول انگليس موقع را مغتنم ميشمارد تا ضربات ديگري را براي آماده كردن اذهان عمومي مردم عليه نايبيان وارد كند. دستگاه تفرقهاندازي و شايعهپراكنيِ او اينگونه به فعاليت ادامه ميدهد:
«در تاريخ 6 اوت، در چهارتاق نزديك كاشان، نزاعي بين خليلخان تورزاني و 20 نفر از افرادي كه همراه وي از ماشاءاللهخان جدا شده بودند، با افراد ماشاءاللهخان در گرفت. در اطراف كاشان سرقتهايي به وقوع پيوسته است كه شايع است توسط افراد ماشاءاللهخان صورت گرفته استخليلخان تورزاني و افراد او همان كساني هستند كه در گذشته به دستور باند وثوقالدوله به نايبيان پيوستند، ولي چون مورد اعتماد قرار نگرفتند، از آنها جدا شدند. با خروج يارماشاءالله و نايب حسين و اكثر سواران آنان از كاشان، خليلخان و افرادش به دستور اربابان خود شروع به شرارت و سرقت كرده و گناهش را به گردن افراد نايبيان انداختند تا شايد مردم را عليه نايبيان بشورانند. آيا به عقل درست ميآيد كه زماني كه يارماشاءالله براي مذاكره با وثوقالدوله به تهران ميرود و اميد آشتي و رفع اختلافات با دولت را در سر ميپروراند، افرادش در كاشان به رغم حضور بيش از هزار نفر افراد ژاندارم مبادرت به شرارت و سرقت اموال مردم كنند؟!


يادداشتها
1. دكتر اميرعباس آريانپور: خاطرات، ص .144
2. محمد دبيرنظام: «راپرت سوانح»، نامه، 18 محرم 1341 ق.
3. بقايي: پيشين، 15 آذر ـ 15 دي 1352 ش، ص .25
4. بقايي: پيشين ص .25
5. محمد دبير نظام: پيشين.
6. يحيي دولت آبادي: پيشين، ص 116 و .118
7. فولادوند: پيشين، 30 فروردين 1347 ش، ص .14
8. فولادوند: پيشين، ص .16
9. دكتر محمد ابراهيم باستاني پاريزي: حماسهي كوير، ص 683ـ.4
10. دبير نظام: پيشين.
11. بقايي: پيشين، 15 آذر ـ 15 دي 1352 ش، ص .49
12. ايران، 19 شوال 1337 ق، ص .3
13. ايران، 19 شوال 1337 ق، ص .3
14. دبير نظام: پيشين.
15. قدسي: پيشين، ص475.
16. فولادوند: پيشين، فروردين 1347 ش، ص .54
17. يحيي دولتآبادي: پيشين، جلد 4، ص .121
18. ايران، 7 ذيالقعدهي 1337 ق، ص .2
19. ايران، 6 ذيالقعدهي 1337 ق، ص .1
20. ايران، 7 ذيالقعدهي 1337 ق، ص .1



No comments:

Post a Comment